درس خارج فقه استاد مهدی احدی‌

1400/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/الوضوء /فصل فی افعال الوضوء - ادامه بحث قبل در رابطه با اشکال به روایت حد شستن صورت در وضو - نظر استاد

 

مقام بحث تفسیر صحیحه زراره درباره حد شستن صورت در وضو بود که مشهور فرمودند این روایت دو دلالت دارد ، یکی: حد طولی را بیان می‌کند که از رستنگاه مو تا چانه است و دیگر: حد عرضی که بین انگشت ابهام و وسطی است. در مقابل مشهور تفصیل مرحوم شیخ بهایی در حبل المتین بود که طبق نظر ایشان فقط اشاره به حد طولی دارد و دایره هندسی ترسیم کرد تا اشکالات علما را برطرف کند. ما در این بحث به دو امر اشاره می‌کنیم و نظر ما هم همین دو امر است:

امر اول: تفاوت بین تحدید اصحاب و شیخ بهایی: تحدید طولی و عرضی است شیخ بهایی ادعا می‌کند که قدما حدود صورت را بین ابهام و وسطی گرفته‌اند و اختصاص به حد عرضی ندارد اما متأخرین این را حد عرضی اختصاص داده‌اند چنانچه علامه در مختلف از ابن جنید مطرح کرد آنگاه می‌فرماید به نظر ما هریک از طول و عرض قطری از قطرهای دایره است و منظور ایشان از قطر همان خط مستقیم است که از مرکز نقطه وسط دایره می‌گذرد و دایره را به دو نیم‌کره مساوی تقسیم می‌کند این تعبیر با یک بیان امام علیه‌السلام مناسب است اما با بیان دیگر امام علیه‌السلام مناسبت ندارد. آنجایی که امام فرمودند «من قصاص شعر الرأس الی الذقن» اشاره به حد طولی صورت دارد و آنجایی که فرمودند «و ما دارت علیه الابهام و الوسطی» به حد عرضی اشاره دارد به قرینه اینکه بعد از آن فرمودند «و ما جرت علیه الاصبعان» که منظورش این است که دایره همان جریان است لذا این تعبیر جریان در اقطار دایره نمی‌آید و نباید مثل مرحوم شیخ بهایی ره مسئله قطر را تطبیق به روایت زراره بدهد اگر امام اشاره به دایره هندسی یا قطر داشتند مجدداً تأکید نمی‌کردند «ما جرت علیه الاصبعان» چون همه محدثین و فقها نوشته‌اند که ما جرت علیه الاصبعان تأکید ما دارت علیه الابهام و الوسطی است پس جریان و ابهام در یکجا جاری شد.

امر دوم: آنچه باعث شد که مرحوم شیخ بهایی دایره هندسی را بیان کنند اختلاف فقها بر سر برخی از اطراف صورت است و به نظر ما این اختلاف منشأ آن بحث اشتمال و احتواء است که هرکجا اندازه ابهام و وسطی را در برگرفت، آن عضوِ وضوی ما در صورت می‌شود و هرکجا خارج از این مقدار بود عضو وضو نخواهد بود این تفصیل به نظر ما اجتهادی است و اجتهاد ظنی است و ﴿ان الظن لا یغنی من الحق شیئا﴾[1] لذا خوب بود شیخ بهایی از فقها دلیل معتبر می‌خواستند و تفسیر دومی ارائه نمی‌کردند. لذا ما به دنبال ادله خروج و شمول برخی از اطراف صورت هستیم و به بررسی موارد اختلاف علما خواهیم پرداخت:

اما صُدغین: دو تفسیر دارد، اول: اینکه هم قاموس و هم مجمع البحرین گفته‌اند صدغ ما بین چشم و گوش است بنابر این معنا صدغ داخل در وضو است. تفسیر دوم: مویی که آویزان است ما بین چشم و گوش که آن محل و مکان را صدغ می‌گویند و ما فوق آن را عِذار می‌گویند بنابر این معنا خارج از محل وضو است و بین انگشت ابهام و وسطی قرار نمی‌گیرد و اشکال شیخ بهایی وارد نیست.

مرحوم شهید در ذکری[2] به مرحوم راوندی نسبت دادند که ایشان فرمودند صدغین باید شسته شود آنگاه فرمود که روایت متقدمه صریحاً بر آن دلالت دارد درحالی‌که راوی از امام سؤال کرد که آیا صدغ شسته شود حضرت فرمودند نه. و جمع آن این است که منظور راوندی از صدغ معنای اول و منظور امام علیه‌السلام از صدغ معنای دوم است و لذا بین فقها اختلاف نیست که بنابر معنای اول باید شسته شود اما معنای دوم نباید شسته شود.

یمکن أن یقال: که منظور امام علیه‌السلام از لا، نفی کلی است یعنی واجب نیست همه صدغ شسته شود اما برخی از آن لازم است شسته شود و در عین حال مرحوم مجلسی تفسیر دوم را اظهر می داند.

اما العذار: مرحوم شهید اول در دروس[3] این‌طور تعریف کردند که محاذی گوش است و بین صدغ و عارض است و عارض آن مویی است که پایین‌تر از محاذی گوش به سمت چانه است (محاذی نرمی گوش را می‌گویند) بنابراین درباره دخول عِذار و عارض در حد صورت و وجوب شستن این دو بین علما اختلاف است شیخ طوسی در مبسوط و خلاف و ابن جنید و برخی از متأخرین و ابن ابی عقیل عمانی فرمودند که عذار داخل در صورت و باید شسته شود اما محقق و علامه خارج از صورت دانستند چون ابهام و وسطی آنجا را در برنمی‌گیرد و مرحوم علامه در تذکره ادعای اجماع کرد و نسبت به عارض هم علامه در المنتهی خارج دانست و شهید اول در ذکری و شهید ثانی در لمعه داخل دانستند چون دست به آنجا می‌رسد و ادعای اجماع کرد.

اقول: استنباط و اجتهاد فقها بر اساس اشتمال و احتواء است و این استنباط قابل‌اعتنا نیست چون هیچ‌گونه دلیل نمی‌شود مگر اینکه اجماع ثابت بر خروج شود و تابع اجماع هستیم لذا آنچه باعث شد مرحوم شیخ بهایی ره تفسیر دومی ارائه دهند به خاطر این اجتهاد و استنباط است و به نظر ما از باب احتیاط مستحب شسته شود.

اما نزعتان: لغویین قائلند که جزء سر است و اکثر علما همین را قائلند چون نزعتان سفیدی دو طرف ناصیه را می‌گویند که به جبین وصل است و همه مسلمانان اتفاق دارند که اینجا شسته نمی‌شود و از تتبع فقها این به دست می‌آید که شسته نمی‌شود و علتی را برخی از فقها ذکر کرده‌اند که سر انسان میل به دایره دارد و نزعتان داخل در دایره سر است و جزء صورت نیست و کسی از فقها نمی‌گوید اینجا باید شسته شود با اینکه انگشتان ابهام و وسطی به آن هم می‌رسد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo