درس خارج فقه استاد مهدی احدی
1400/12/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الطهارة/الوضوء /فصل فی افعال الوضوء - بحث در فهم فقها از روایت زراره درباره حد شستن اعضای صورت در وضو - اشکالات - جواب استاد - جمعبندی بحث - نظر استاد
یکی از اعضای صورت تحذیف -ما بین منتهای عِذار و نزع- است که خود نزع متصل به موی سر است و اگر تحذیف نامیده شد چون زنها و مردها موی آن قسمت را حذف میکنند. شهید ثانی و صاحب مدارک تحذیف را جزء صورت گرفتند و شستن آن را واجب میدانند چون انگشت ابهام و وسطی او را شامل میشود علاوه بر اینکه در سطح صورت قرارگرفته و مورد دید همه است اما مرحوم علامه حلی در منتهی و تذکره قائل به عدم وجوب شستن است و تحذیف را جزء سر میدانند و خارج از صورت است که مو بر روی آن روییده میشود، اما سه اشکال:
اشکال اول: کلمه وجه در آیه ﴿فاغسلوا وجوهکم﴾ تحذیف و عارض و ناصیه را هم شامل میشود که اگر بخواهید توسط صحیحه زراره این موارد را از تحت عموم آیه خارج کنید مشکل است چون تخصیص قرآن به خبر واحد لازم میآید.
جواب استاد: اگر این موارد مقدار زائد بر صورت باشد صدق وجه بر موارد زائد صدق یقینی و محرز نیست بلکه محتمل است درحالیکه روایت به طور واضح مشخص کرد ما بین ابهام و وسطی صورت است لذا اصل مشکل ما در صدق وجه است حال اگر تسلیم شویم که وجه، صادق بر این امور است در اصول فقه ثابت شد که تخصیص قرآن به خبرِ واحدِ معتبر جایز است.
اشکال دوم: مقتضای قاعده اشتغال، وجوب شستن این اعضای مشکوک است چون اشتغال یقینی مقتضای آن برائت یقینی است.
جواب: درجایی که تکالیف یقینی است دلیلی بر آن مقدار مشکوک نداریم اتفاقاً دلیل برخلاف آن داریم مثلاً سید در مدارک و علامه در تذکره میفرمایند که شستن ما بین گوش و عِذار واجب نیست و مالک میگوید چون صورت نیست و اتفاق مسلمانها بیان شد که شستن ناصیه هم واجب نیست لذا قاعده اشتغال جاری نیست.
اشکال سوم: از باب مقدمه واجب، واجب است که ناصیه و عارض و عذار و نزع شسته شود و ما برای اینکه یقین پیدا کنیم که به واجب عمل کردهایم از باب مقدمه واجب عمل میکنیم.
جواب: مقدمه واجب در صورتی واجب است که مقدمه بودن آن احراز شود درحالیکه ما در مقدمیت این چند قسمت بحث داریم و بین فقها اختلاف است.
فتحصل:
امر اول: به نظر ما، در تفسیر روایت زراره حق با مشهور است چون الفاظ روایات و آیات را باید به عرف ارجاع داد و فقها از متن عرف هستند و اختلاف بر سر اشتمال و احتواء و احاطه است مثلاً علامه محمدتقی مجلسی ره در تفسیر «ما دارت علیه» میفرماید[1] یعنی «احاطت علیه» یعنی آن اندازه که بین انگشت ابهام و وسطی قرار گرفت همان باید شسته شود و بیش از آن مکروه است و کمتر از آن اندازه حرام است چون بدعت و تشریع است بر اساس همین مبنا برخی از فقها صُدغ را از حد شستن خارج کردند و برخی عذار و ناصیه و عارض خارج کردند و برخی تحذیف را داخل کردند همه این اختلافات بر اساس فهم ظهور عرفی است.
امر دوم: بین دایره عرفی و هندسی ازنظر معنا و ظاهر فرقی نیست چون دایره به معنای محیط است و مرحوم مجلسی ره هم «دارت» را به معنای «احاطت» گرفتند چون مهم آن احاطه و اشتمال است فقط فرق بین آنها در کُره است که در بحثهای کروی مباحث خاصی وجود دارد مثل وتر و قوس شناسی و...
امر سوم: به نظر ما در حقیقت بین فقها اختلافی نیست چون آن فقیهی که میفرماید برخی از قسمتهای صورت داخل است بخاطر اینست که وقتی دست کشیده میشود قسمتی از آن مواضع داخل در دست میشود مثل قسمتی از ناصیه، و آن فقیهی هم که میفرماید بعض مواضع خارج است به خاطر این است که همه آن مواضع داخل در دست نمیآید.
امر چهارم: ما تابع دلیل در مسئله اخراج و ادخال هستیم آنقدری که داخل و یا خارج است باید دیده شود که بر اساس اجماع یا روایت هست یا نه؟ مثلاً صدغین را خارج کردند چون امام علیهالسلام خارج کردند و همینطور عارض را داخل کردند چون اجماع داخل کرد لذا هرکجا شک شد برائت جاری میشود در صورت فقدان دلیل و از باب احتیاط برخی قسمتها شسته شود.