اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /نقد تعاریف

 

اشکالات بر مبنای تعهد و التزام :

اشکال سوم : بسیار مهم است که وضع به نظر شما تعهد و التزام است چون وضع در لغت جعل است آنهایی که متعهد و ملتزم می شوند به وضعی در واقع می خواهند جعل کنند مثل جعل یک قانون و در میان عرف هم جعل قانون را وضع قانون می‌گویند پس تعهد و التزام واضعین همان جعل است و وضع هم لغتا همان جعل است اما اشکال ما این است که اگر وضع همان جعل است لازمه اش این است که در مواردی که کلمه وَضَع و وضعتُه بکار رفت در آن موارد بتوانیم جَعَل یا جعلتُه را جایگزین کنیم بدون اینکه خللی در معنا وارد شود در حالی که در بسیاری از آیات و روایات اگر بجای وَضَعَ ، جَعَلَ بگذاریم غلط می شود ؛ مثلا آیه ﴿فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ‌ ثِيابَهُن﴾[1] در اینجا بجای یضعن اگر یجعلن قرار دهیم معنا عوض می شود ، یا آیه ﴿حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْها﴾[2] یا آیه ﴿فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى‌﴾ [3] حقیقت امر این است که وضع در مقابل رفع است و ضد رفع ، وضع است نقیض رفع ، وضع است مثل اینکه نقیض وجود ، عدم است اتفاقا در ذیل حدیث رفع گفته شد رفع آنجایی است که قابلیت وضع داشته باشد و جایی که قابلیت وضع نیست رفع اطلاق نمی شود مثلا حرمت برای شرب تتن که قابل وضع است لذا بخاطر فقدان نص حدیث رفع جاری می شود ، هرگز وضع و جعل اتحاد مفهومی ندارند چون برای جعل ضدی نیست و نقیض جعل ، رفع نیست بلکه عدم جعل است بله در برخی از آیات بجای جَعَلَ ، وَضَعَ گذاشته می شود نه از باب اینکه جَعَلَ با وَضَعَ اتحاد مفهومی دارد بلکه از باب اینکه هر دو به معنای قرار دادن است و کلمه قراردادن باعث شده که در برخی از جاها به جای هم قرار بگیرند و در عرف هم همین است مثل اینکه می گوید ظرف را فلان جا قرار دارد که هم می تواند بگوید وضعت یا جعلت الاناء

فتحصل : که وضع در مقابل رفع بجای جَعَل واقع نمی شود اما وضع به معنی قرار دادن بجای جَعَلَ واقع می شود و فرق این است که معنای اول یک اصطلاح است و روح المعانی است مثل ید به معنای قدرت در ید الله فوق ایدیهم که قدرت بر خدا اطلاق می شود اما با به معنای دست بر خدا اطلاق نمی شود پس حقیقت وضع، جعل نیست که اگر جعل بود باید به جای هم استفاده شود در حالی که به جای هم استفاده نمی شود چون وضع یک اصطلاح است و قرار دادن نیست

اشکال چهارم : ایشان فرمودند اگر وضع را التزام و تعهد بدانیم صحیح است چون می توانیم هر مستعملی را واضع بدانیم برای اینکه تعهد شخصی است وقتی شخصی بود یک عمل اختیاری است لذا محال است عمل اختیاری یک شخص برای شخص دیگری حساب شود پس هر مستعملی وضعی و تعهدی دارد

اشکال این است که چرا حقیقت واضع را بر مستعمل اطلاق شد چون هر اطلاقی انصراف می خواهد و هر انصرافی موجب و سبب می خواهد چگونه هر مستعملی واضع هست در حالی که وضع و استعمال دو مقوله جدا هستند و اطلاق وضع براستعمال‌ و اطلاق واضع بر مستعمل بدون انصراف ممکن نیست ، انصراف از دو راه حاصل می‌شود یکی از راه عرف و دیگر لغت و نه ظهور عرفی و نه لغوی وضع را استعمال و واضع را مستعمل نمی گویند پس چنین انصرافی وجود ندارد و باید انصرف ثابت شود

اشکال پنجم : ایشان اختصاص لفظ و معنا را از امر انتزاعیه می دانند و هر امر انتزاعی منشأ انتزاع دارد در اینجا منشأ انتزاع به نظر ایشان تعهد واضع است اشکال این است که منشأ انتزاع خارجی است و تعهد و التزام از امور نفسانی است و نمی توان از امور نفسانی انتزاع کرد

اما راه حل این اشکال فوق : اختصاص، اثر وضع است نه خود وضع ، و اثر، امر انتزاعی نیست بلکه ذو الاثر باید امر انتزاعی باشد یعنی وضعیت و جعلیت امر انتزاعی می شود ، اما آن اختصاص و ارتباط اثر وضع است و اثر وضع امر انتزاعی نمی شود.

 


[1] - نور/60.
[2] - احقاف/15.
[3] - آل عمران/36.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo