اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /تقسیم وضع

 

تقسیمات وضع به سه صورت است ، تقسیم اول به اعتبار حقیقت وضع است؛ تقسیم دوم به اعتبار الفاظ؛ تقسیم سوم به اعتبار معنا و موضوع له است

اما تقسیم حقیقت وضع بر اساس مبانی شش گانه متفاوت است :

مبنای اول از مرحوم آخوند بود که ایشان حقیقت وضع را اختصاص و ارتباط بین لفظ و معنا گرفتند تارة این اختصاص و ارتباط به تخصیص واضع است که وضع تعیینی می گویند و اخری به کثرت استعمال است که وضع تعینی می گویند پس بر اساس این مبنا وضع دو قسم است: تعیینی و تعینی

مبنای دوم از مرحوم نائینی که فرمودند که واضع، مستعملین هستند لذا واضعین در جهان زیادند بر اساس این مبنا وضع قابل تقسیم نیست به تعیینی و تعینی چون انشاء یا قولی است یا فعلی و تعین با انشای فعلی محقق می شود چنانچه تعیین با انشای قولی محرز می شود و ایشان حقیقت وضع را انشای قولی می دانند

مبنای سوم از مرحوم آقا ضیاء الدین عراقی بود که قائل به ملازمه بودند بین لفظ و معنا بر اساس این مبنا وضع به دو قسم فوق تقسیم می شود چون ملازمه به جعل و اعتبار است که تارة به کثرت استعمال است که اگر به جعل و اعتبار بود وضع تعیینی است و اگر به کثرت استعمال بود وضع تعینی است

مبنای چهارم از مرحوم آقای حائری بود که حقیقت وضع تعهد و التزام است که به این معنا تقسیم وضع به تعیینی و تعینی دچار مشکل می شود چون التزام و تعهد امر نفسانی است و امور نفسانی با اعتبار نفسانی سازگار است اما با کثرت استعمال تناسبی ندارد لذا وضع تعینی نمی توان درست کرد

مبنای پنجم از منطقیین بود که قائل به تنزیلند بر این مبنا هم وضع قابل تقسیم فوق نیست چون وجود تنزیلی به دو صورت قابل تحقق است ، صورت اول: تنزیل شئ برای شئ به حسب ذات است مثل وجود ذهنی ماهیت که ذاتا از وجود خارجی ماهیت حکایت می‌کند مثل وجود ذهنی آتش از ماهیت آتش

صورت دوم : تنزیل شئ برای شئ به حسب جعل است یعنی او شدن را جعل کند و بالذات نیست و این همانی را به قول فلاسفه باید جعل کند لذا یقینا به کثرت استعمال نیست و فقط به جعل و اعتبار است

مبنای ششم از محقق اصفهانی و هو المختار که وضع به اعتبار واضع است که بر این مبنا قابل تقسیم نیست چون اعتبار واضع انشای قولی است نه فعلی؛ اما از نظر ما اثر اعتبار کردن واضع لفظ را برای معنا این است که مخاطبین با شنیدن لفظ منتقل به معنا می شوند این اثر، هم در وضع تعیینی و هم تعینی است و لذا به اعتبار اثر می شود وضع تعیینی و تعینی داشت دلیل ما این است که از نظر ما معانی از امور تسبیبی نیست مثلا با ایجاب و قبول ملکیت مال منتقل می شود ، اجاره یا عقود شرعیه محقق می شود و در باب معاملات ایجاب و قبول از امور تسبیبی است اما در امور الفاظ هرگز علقه وضعیه تسبیبی نیست چون اگر تسبیبی بود باید ایجاب می داشت مثلا واضع می گفت وضعت لفظ الماء للسیال در حالی که این الفاظ انشاء نمی خواهد و واضع لازم نیست انشاء کند پس فهمیدیم ایجاب و قبول در معاملات با الفاظ فرق می‌کند در معاملات تسبیبی است اما در الفاظ تسبیبی نیست و آنچه در اوضاع دخیل است اعتبار است همین انذازه که معتبر بین این لفظ و معنا علقه و ارتباط ایجاد کرد کافی است و لذا می گویند علقه وضعیه مباشری است نه تسبیبی است یعنی هرکسی مباشرت می کند و یک لفظی را برای یک معنایی اعتبار می کند و اثر این عمل این است که انتقال سریع به وجود می آید و به اعتبار این اثر می توان گفت وضع تعیینی است یا تعینی و مرحوم امام ره هم این دلیل را دارند

تقسیم دوم وضع : به اعتبار الفاظ است که وضع در این قسم به دو قسم تقسیم می شود :

اول : وضع شخصی یعنی شخص لفظ را به ازای معنا وضع می کند مثلا زاء و یاء و دال برای همین هیکل خارجی وضع می کند

دوم : وضع نوعی آن هیأت را می‌گویند مثل هیأت فاعل وضع شده برای تمامی کلماتی که برای وزن فاعل است

چرا به دو قسم تقسیم شد ؟ چون واضع الفاظ وقتی الفاظ را وضع می کند باید سه چیز را در نظر بگیرد یکی ماده و هیأت، دوم ماده و سوم هیأت.

در دو صورت اول وضع شخصی و در صورت سوم وضع نوعی است مثلا مقطعات قرآن غالبا با اساس وضع ماده است کاف یاء عین صاد؛ اما زید و ضرب بر اساس وضع ماده و هیأت است و غیر از این هم نیست

اما تقسیم سوم اقسام وضع به لحاظ معنا : در اینجا باید به ملاحظات واضع نگاه کرد که سه صورت است وضع عام و موضوع له خاص، وضع خاص و موضوع له خاص، وضع عام و موضوع له عام اما قسم چهارم که وضع خاص و موضوع له عام است را بحث خواهیم کرد که امکان دارد یا نه ؟

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo