درس خارج اصول استاد مهدی احدی‌

1400/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /وضع حروف

 

درباره معانی حرفیه مبنای مرحوم اصفهانی این شد که معنای حرفی وجود خارجی دارد غیر از وجود جوهر و وجود عرض است ، مرحوم خویی در محاضرات دو اشکال مهمی بر ایشان دارد (محاضرات ج ۱ ص ۷۰)

اشکال اول : دلیل مرحوم اصفهانی بر مبنای خودشان نادرست است چون مرحوم اصفهانی فرمودند متعلق یقین و شک نمی تواند یک چیز باشد چون شک و یقین دو صفت متضاد است لذا در جایی که یقین به وجود جوهر و یقین به وجود عرض داریم و شک در ثبوت عرض بر جوهر داریم نمی توانیم بگوییم که وجود نسبت بین جوهر و عرض همان وجود عرض یا جوهر است بلکه باید یک وجود دیگری باشد به لحاظ اینکه متعلق یقین و شک یک چیز نمی تواند باشد و باید متعدد باشد ، مرحوم خویی می گویند که تعدد و متعلق یقین و شک ، حسب ذهن است نه حسب خارج و در خارج متعلق هست و یقین واحدند مثلا یقین به کلی انسان دارید و شک به فرد انسان دارید در اینجا کلی با فرد از نظر ذهن دو چیز است متیقن کلی است و مشکوک فرد است ولی در خارج کلی همان فرد است لذا تضاد صفت یقین و صفت شک در ذهن است و در خارج تضادی ندارند

بر اساس این اشکال وارد مثالی می شود که این مثال به نفع محقق اصفهانی است که می گوید ثبوت بیاض برای جسم مثال برای ثبوت عرض برای جوهر است ، در ذهن وجود عرض و جوهر یقینی است و همچنین ثبوت عرض برای جوهر مشکوک است اما در خارج ثبوت طبیعی عرض برای جوهر و شک در آن ، یک چیز است چون طبیعی عرض حصه های زیادی دارد و یکی از آن همین فردی است که درباره اش مشکوکیم مثلا درباره سفید بودن آن جسم شک داریم ، سفید بودن این جسم یک حصه است و کلی سفیدی در عالم سفیدی متیقن است آن کلی سفیدی عین همان حصه سفیدی در خارج است لذا متیقن و مشکوک متحد و یک چیز است

جواب استاد از اشکال فوق : چون از دیدگاه محقق اصفهانی بین معنای اسمی و حرفی تباین ذاتی است یعنی یکی وجود فی نفسه است و دیگری وجود لا فی نفسه است ، همه نفسیات از معانی حرفیه سلب شده است به همین خاطر قوام معانی حرفی این است که اگر بخواهد شکل بگیرد وابسته به دو طرف است لذا هرگز نظر ایشان را نباید تشبیه به کلی و فرد یا کلی و حصه کرد

اشکال دوم آقای خویی ره : شما برای معانی حرفیه وجود رابط قائل شده اید در حالی که برای معانی حرفیه ماهیتی نیست و چیزی که ماهیت ندارد نمی تواند وجود داشته باشد الفاظ برای ماهیت ها وضع شده است مثلا لفظ انسان برای ماهیت حیوان ناطق وضع شده است که اگر ماهیت نباشد انس ذهن برقرار نمی شود در حالی که انس ذهن از ماهیت انسان به حیوان ناطق ایجاد می شود در حالی که معانی حرفیه نسبتها ، ماهیت ندارند اما دلیل ما بر عدم ماهیت برای وجود رابط و نسبت این است که ماهیات در جواب مایقال فی جواب ماهو واقع می شود و این عبارت معنای مستقل دارد و قابل تعقل است و روابط و نسب معنای مستقلی ندارند لذا مایقال فی جواب ما هو نیستند می گوید الانسان ما هو در جواب می گویید حیوان ناطق و هیچ وقت نمی گویید ما هو و فی ما هو

جواب استاد: این اشکال وارد نیست چون نسبت به سه قسم تقسیم می شود :

قسم اول : نسبتی در قضایایی که مفاد هلییه بسیطه است مثل سوال از وجود که هل زید موجود ؟ در اینجا نسبت وجود خارجی آن به همان موجود است و حق با شماست.

قسم دوم : نسبتی که در مفاد هل مرکبه ایجابیه است مثل هل زید قائم یا هل الزید اسود ؟ در اینجا وجود رابط عین وجود عرض نیست.

قسم سوم : نسبتی که از لوازم و مقومات عرض است مثل اینکه می گوید کون الجسم اسودا یا کون الشئ موجودا ، که مقوله أین ماهیت بحث است که در کدام مکان و چه زمانی هست ؟ تمام رابطه هایی که تحت یک مقوله بروند وجود مستقل ندارند اما در خارج موجودند ، اشتباه مرحوم آقای خویی این است که نسبت و روابط قضایای منطقیه را با نسبت و روابط قضایای فلسفی خلط کردند. که در قضایای منطقیه حق با ایشان است که الفاظ بر اساس ماهیت است اما در وجود رابطی بحث از وجود فلسفی است لذا باید بحث کرد که این وجود شانی است یا فعلی ؟ و نباید بحث کرد که ماهیت دارد یا نه ؟

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo