درس خارج اصول استاد مهدی احدی‌

1400/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/كيفية استعمال المجازي /حقیقت و مجاز

بحث جدید در مورد حقیقت و مجاز است ، همانطوری که در میان علمای نحو تعریف شده که حقیقت آن است که برای موضوع له وضع شده است اما مجاز برای غیر ما وُضع له استعمال می شود و درباره مجاز می گویند تارة مجاز مشهور و اخری مجاز سکاکی است

مجاز مشهور همان مجاز لغوی است اما مجاز سکاکی حقیقت ادعایی است و از آن تعبیر به مجاز عقلی می شود چون سکاکی می گوید لفظ اسد برای رجل شجاع در صورتی استعمال می شود که رجل شجاع را ادعا کنی که اسد است و تا زمانی که این ادعا باقی است حقیقت ادعایی گفته می‌شود لذا از نطر ایشان مجاز لغوی نداریم

سوال : آیا حقیقت و مجاز نشانه هایی دارند یا نه ؟ مشهور بین علما ی اصول و معانی بیان چهار علامت وجود دارد ، تبادر و صحت سلب و اطراد و عدم صحت سلب ، اما مرحوم آقا ضیاء الدین عراقی شش علامت ذکر کرده که با آن چهار مورد ، یکی تنصیص واضع و دیگر تنصیص اهل لغت است

اشکال : اما تنصیص واضع را قبول ندارند چون ما در باب وضع شناختیم که واضع معینی برای الفاظ نیست نه در تاریخ و حدیث و قرآن بلکه الفاظ و حروف مثل به حرف آمدن اطفال است که جِبلّی و طبیعی بشر است

اشکال : اما تنصیص اهل لغت در باب حجیت ظواهر در جلد دوم کفایه می آید که قول اهل لغت ظنی است و دلیل معتبر ندارد لذا تنصیص اهل لغت برای ما حجت نیست و در استنباط احکام شرعیه بی اثر است ، باقی می ماند بررسی چهار مورد فوق :

اما تبادر : بر اثر انس ذهن به معنای لفظ ایجاد می شود ، تبادر بر دو قسم است :

اول : تبادر عند المستعلِم ، مستعلم یعنی جاهل به لسان که مثل ما اهل فارس که جاهل به لسان عربی و قرآن هستیم و باید استعلام کنیم و یاد بگیریم

دوم : تبادر عند اهل المحاورة یا عند العالم ، مثل آنهایی که اهل لسان هستند مثل عربها ، حال آنچه مثبت حقیقت است تبادر عند المستعلِم است چون اهل لسان به مجرد شنیدن لفظ منتقل به معنا می شوند بدون اینکه قرینه ای اقامه شود به لحاظ اینکه اهل لسان نیازهای خودشان را با همان زبان رفع می کنند مثلا آیه فتیمموا صعیدا طیبا ، ایرانی ها از این صعید چه می فهمند ؟ اگر در میان آنها این لفظ مرسوم بود تبادر ایجاد نمی شد اما چون مرسوم نیست وقتی به لغات مراجعه می کنند و استعمال لغوی را می بینند درک می کنند که صعید به معنای مطلق وجه الارض است از این به بعد هر گاه این کلمه گفته شود متتقل به همین معنای وجه الارض می شوند و این تبادر علامت حقیقت است یا مشتری گفت جریبی از زمین را می فروشم آیا جریب در جایی آست که شرکت و اشاعه باشد یا غیر این دو باشد مثل اینکه زمین شخصی است ، فقها در باره این مساله از تبادر استفاده می کنند و می گویند آنچه از جریب به ذهنمان تبادر می شود اشاعه است و در عین حال بین کلی و معین فرق می گذارند که دریاره کلی قائل به اشاعه و درباره شخصی قائل به عدم اشاعه هستند لذا فقیه فارسی زبان به اهل لسان مراجعه و مفهوم آن را مشخص می کند و اگر بین مشتری و بایع نزاعی شد باید تعیین کند که حرف کدام درست است ؟ بایع ادعای اشاعه و مشتری ادعای عدم اشاعه می کند فقها در کلی در معین قول مدعی را مقدم می دارند و استناد به تبادر می کنند که آنچه متبادر از جریب در کلی معین است و به ذهن ما منتقل می شود عدم اشاعه است پس تبادر در استدلال فقیه دخیل است

سوال : به چه دلیل تبادر علامت حقیقت است : ؟ چون تبادر انتقال معنا به ذهن است و این انتقال قطعا دلیل دارد که از لفظ صعید به ذهن متتقل شده و علت دو چیز است ، یکی دلالت ذاتیه لفظ و دوم قرینه خاصه

اما دلالت لفظیه را همه منکر شده اند که هرگز لفظ ذاتا دالالت بر معنا ندارد چون بین لفظ و معنا مناسبت ذاتیه نیست

اما وجود قرینه را هم منکر شده اند چون اصل عدم قرینه ، جاری است و مدرک اصل عدم قرینه سیره عقلا است وقتی هر دو علت منتفی شد منحصر می شود که از حاق لفظ معنا به ذهن متتقل می شود که این همان تبادر است ، حاق لفظ یعنی دلالت لفظیه نشان می دهد که موضوع له است

اشکال مهمی بر تبادر عند المستعلم شده است و آن اشکال دور است چون تبادر متوقف بر علم به معنا است چون جاهل معنا تبادری ندارد وانسی ندارد نسبت به معنا و از آن طرف علم به حقیقت معنا متوقف بر تبادر است و هذا دور

جواب مرحوم آخوند : که موقوف ، علم اجمالی و موقوف علیه ، علم تفصیلی است اینکه فرمودند تبادر متوقف بر علم به معنا است منظور علم اجمالی است و اینکه فرمودند علم به معنا متوقف بر تبادر است این علم تفصیلی است

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo