درس خارج اصول استاد مهدی احدی‌

1400/10/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/علائم الحقيقة و المجاز /اطراد، مختار استاد

 

نظر استاد: اطراد علامت حقیقت و مجاز است دلیل؛ سیره فقهاست، سیره فقها درباره اطراد عبارتند از کثرت استعمال و تکرار آن معنای شایع است ، از بس مردم لفظ را در معنای شایع استعمال کرده اند آن معنا حقیقت شده اما در جایی که استعمال اندکی شد یقیناً مجاز خواهد بود به اعتبار اینکه هر کجا لفظی از معنای شایعی بر داشته می‌شود و در معنای غیر شایع استعمال می شود در آنجا یک مناسبت و مشابهتی است که باعث شده این لفظ در آن معنا استعمال بشود لذا علامت مجاز است ، چند مثال برای این مطلب ذکر می شود :

مثال اول : در باب وجوب خمس و موارد آن که آیه ، ﴿واعلموا انما غنمتم من شیی فان لله و الرسول خمسه﴾[1] که از نظر اهل سنت منظور از غنیمت غنایم جنگی است که خمس آن در راه خدا و رسول خدا خرج می شود اما فقهای ما از طریق اطراد ثابت می کنند که منظور از غنیمت مطلق ربح است چون این کلمه هم در روایات و نهج البلاغه و اشعار عرب مطلق ارباح را می گویند.

مثال دوم : در کنز یکی از مصادیق وجوب خمس است که آیا کنز آن گنجینه هایی است که زیر زمین است و از آنجا اخراج می شود و یا هر مالی که ذی قیمت و مستور باشد کنز است ؟ فقها از راه اطراد مطلق ذخایر ارزشمند و مستور از چشم انسان را کنز می دانند و حکم به وجوب زکات می کنند دلیل فقها قصه حضرت خضر و موسی است که ، آیه ﴿و کان تحته کنز لهما﴾[2] که کنز زیر دیوار بود نه زیر زمین پس فهمیدند که کنز اطراد دارد و مورد خاصی نیست

مثال سوم : در باب حدود است که آیه ﴿و السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما﴾[3] که قطع دست دزد از آرنج است یا انگشتان ؟ فقها می گویند منظور از ایدی انگشتان است چون چهار انگشت تکیه گاه بشر است و با آن چیزی را بر می دارد و ... و انچه در میان عرف ید اطلاق می شود انگشتان است.

سوال : چرا برخی از علمای اصول اطراد را به عنوان حقیقت و مجاز قبول نکرده اند؟ چون بین "ما لا یُطَّرَد" و "ما یصح معه الاستعمال" خلط کرده اند ، ممکن است استعمال چیزی صحیح باشد اما آن را اطراد نگویند و ممکن است چیزی مطرد نباشد ولی استعمال آن صحیح باشد. متأسفانه آنها به برخی از مجازات برخورد کرده اند و دیده اند که آن مجاز صحیح است و عموم مردم استعمال می کنند چه طوری ممکن است این استعمال عموم مردم صحیح باشد اما ما لا یطرد بخوانند لذا برای آنها بُعد ذهنی افتاده که گفته اند عدم اطراد یا اطراد علامت حقیقت و مجاز نیست چون برخی از مجازات شهرت دارد و استعمال آنها مشهور است.

به این عده از علما می گوییم که معیار ما در حقیقت و مجاز اطراد و عدم اطراد است نه صحت استعمال و عدم صحت استعمال؛ چون ممکن است استعمال صحیح باشد اما اطراد نباشد مثل اینکه به رجل شجاع ، اسد می‌گویند که استعمال صحیح است اما اطراد نیست چون به روباه شجاع یا هرحیوانی که شجاع باشد اسد نمی گویند و یا ممکن است چیزی مطرد نباشد ولی استعمال آن هم صحیح نباشد مثل اینکه به مردی که دهان بزرگی دارد و از آن بوی بدی می آید به آن مرد بگویند رجل اَبْخر و از آن طرف دهان شیر هم چون این طور است به آن مرد بگویند این مرد شیر است اینجا چنین چیزی استعمال نمی شود پس ملاک در اطراد و عدم آن صحت استعمال و عدم صحت استعمال نیست بلکه ملاک کثرت و تکرار استعمال است به طوری که این استعمال در همه جا خواهد بود و اختصاص به مورد خاصی ندارد پس اطراد همراه با استعمال عام است نه همراه با صحت استعمال چون مثل رجل ابخر استعمال آن صحیح است اما اطراد نیست.

فتحصل : عدم اطراد بخاطر این است که یک مشابهت و مناسبتی بود بین رجل و اسد که گفته شد «رجل کالاسد» اما بین اسد و حیوان مفترس مشابهتی و علاقه ای نیست لذا استعمال اسد بر حیوان مفترس از باب اطراد است و در اینجا شیوع دارد و یا استعمال غنیمت در مطلق ارباح یا در مثال کنز همه از باب اطراد این است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo