درس خارج اصول استاد مهدی احدی‌

1400/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/علائم الحقيقة و المجاز / تنبیهات حقیقت و مجاز - اقسام حقیقت

 

تنبیهات باب حقیقت و مجاز :

تنبیه اول در باب موارد نیازمندی فقیه به باب حقیقت و مجاز: فقیه هم در احکام و هم در موضوعات نیازمند به باب حقیقت و مجاز است اما در احکام اگر فقیه بخواهد از ادله لفظیه مثل کتاب و سنت حکمی را استنباط کند یقیناً به لحاظ اینکه آثار و احکام مختلف است باید مراجعه کند به ظهور الفاظ و ظهور الفاظ را از راه حقیقت و مجاز به دست آورد مثلاً آیا ﴿اوفوا بالعقود﴾[1] منظورش عقود لازمه یا جائزه است ؟ یا المومنون عند شروطهم ، شرط ابتدایی است یا شرط ضمن عقد است ؟ یا تیمم واجب است و وجوب تیمم یک حکم شرعی است اما نمی دانیم که ﴿تیمموا صعیدا طیبا﴾[2] آیا سنگ را شامل می‌شود یا نه؟ که باید معنای حقیقی و مجازی صعید را بدانیم.

اما در موضوعات قسمتی از موضوع شناسی کار فقیه است و قسمی دیگر به عموم مکلفین ارجاع می‌شود مثلاً در موضوعات اوقاف، وصایا و اقاریر مراجعه به فقیه می شود اما در موضوعات دادوستد و استهلال مال عامه مکلفین است.

مرحوم محقق ثانی در ذیل حرف علامه در قواعد -هر عقدی باید با صیغه باشد و باید صیغه ای باشد که دلالت وضعیه بر معنا بکند- اضافه فرمودند که عقود لازمه با صیغه های مجازی منعقد نمی‌شود پس حقیقت و مجاز یکی از مبادی استنباط است یا "اشتریت" از الفاظ مشترک بین خریدوفروش است و باید مشخص شود جزء کدام است ؟

اتفاقاً در باب قضاوت در تشخیص مدعی و منکر فقها می گویند آن قولی که موافق با اصل است مدعی و آن قولی که مخالف با اصل است او‌ منکر است حال مراد از اصل را می گویند اصالة الحقیقه است و معمولاً منکر کسی است که حرفش با حقیقت نمی سازد و این‌ها باید مشخص شود.

تنبیه دوم : حقیقت بر چهار قسم است : لغویه، عرفیه، حقیقت شرعیه و حقیقت متشرعه. مثلاً در وصیت نامه آمده ده جریب از این زمین را به فلانی بدهید یا در وقف نامه آمده دو دنگ از آب این زمین وقف است در اینجا ابتدا به لغت مراجعه می‌شود بعد به عرف منطقه مراجعه می‌شود اما در مثل نماز به عرف شرع و در مثل زکات و حج به حقیقت شرعیه مراجعه می‌شود.

تنبیه سوم : اگر فقیهی در مراد لفظی شک کند مرجع شک این است که ایشان نتواند از راه اطراد یا تبادر به معنای حقیقی برسد در اینجا باید دید که آیا اصل عقلایی وجود دارد یا نه ؟ اصل عقلایی اصالة الظهور است و آن درجایی است که قرینه‌ای برخلاف نباشد در این صورت به همان ظهور عمل می‌شود؛ حال گاهی شک در خود ظهور است چون احتمال می‌دهیم قرینه‌ای موجود باشد که اگر بخواهیم استصحاب عدم قرینه جاری شود اصل مثبت می‌شود و حجت نیست لذا چاره‌ای نداریم که به عرف مراجعه شود چون مثبتات عرفیه حجت است ، بنای عقلاء حجت است لذا بنای عقلا همان معنای حقیقی لفظ می‌شود و ما تابع آن بنای عقلاء هستیم چون شک در اعمال قرینه داریم که احتمال می‌دهیم خود قرینه باشد لذا وقتی عقلا به‌احتمال قرینه اهمیت نمی‌دهند می‌گوییم لابد همین معنا حقیقی است پس هرکجا شک در ظهور شود یا شک در ظهور نداریم بلکه احتمال وجود قرینه را می‌دهیم ، اصل عقلایی ، اصالة الحقیقة است که اصل اولیه این است که وقتی عقلا لفظی را بکار می‌برند در حقیقت می‌آورند و معنای مجازی را با قرینه می‌آورند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo