درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1401/07/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: (مشتق - آیا اصلی در تعیین مشتق وجود دارد یا نه؟ - نظر مرحوم آخوند - اشکال ایشان - نظر استاد)
امر ششم در بحث مشتق: آیا در تعیین موضوع له مشتق اصلی وجود دارد یا نه؟ مثلاً بفهمیم که این مشتق وضع شده برای حال تلبس یا وضع شده برای من انقضی عنه المبدأ؟
مثال روایی: در روایت نهی شده از بول کردن کنار درخت میوهدار، «مثمِر» مشتق است آیا شامل همین الآن میوهدار بودن است یا قوه میوه داشتن که فقها این نهی را حمل بر کراهت کردهاند اما بحث هست که به مجرد کاشتن نهال الآن مکروه است یا بعد که میوه داد؟
مرحوم آخوند در کفایه میفرماید: چنین اصلی نداریم که موضوع له را تعیین کند؟ ریشه فکری ایشان چند امر است:
امر اول: اصل لفظی است که ظهور آیه یا دلالت لفظی یا سیره عقلا یا معقد اجماع (معقد اجماع؛ فتوای علما است که دلیل لفظی است) که مشخص کند چنین وضعی را، وجود ندارد.
امر دوم: اصل عدم خصوصیت جاری میشود، یعنی لحاظ خصوصیت حادث میخواهد و ازلی نیست و مسبوق به عدم است مثلاً لحاظ میکنم فلان آیه شریفه که این حادث است لذا شک میشود که آیا موضوع له مشتق حال تلبس است یا نه؟ پس خصوصیتی بنام حال تلبس لحاظ شد و این مسبوق به عدم بود حال که شک میشود اصل عدم خصوصیت جاری میشود.
حال مرحوم آخوند میفرمایند این اصل عدم خصوصیت دو اشکال دارد:
اشکال اول اینکه این اصل فوق معارَض است به اصل عدم لحاظ عمومییت چون از آنطرف شک دارم که آیا مشتق اعم از تلبس و من انقضی است یا نه و حال که لحاظ شده است این لحاظ هم حادث است و اصل عدم لحاظ جاری میشود.
اشکال دوم اینکه اصل عدم؛ دلیل اعتبار میخواهد و چنین دلیلی وجود ندارد چون اصل عدم در تعیین مراد حجت است اما در تعیین اراده حجت نیست یعنی هر کجا شک شود، در مراد شارع میشود اصل عدم جاری کرد اما در اراده اگر شک شود اصل عدم جاری نمیشود مثلاً امام علیهالسلام یک کلامی فرمودند نمیشود شک در عدم اراده امام علیهالسلام کرد اما اگر میدانم که مراد امام در تحریم موسیقی است حال که شک در مصداق میشود اصل عدم جاری میشود و در اینجا شک ما در کیفیت اراده است نه مراد که آیا لا تبول عند الشجرة المثمرة نهال را شامل میشود یا نه؟
اشکال استاد به هر دو اشکال مرحوم آخوند:
تارة: اصل عدم استصحاب عدم است که اگر مراد شما از اصل عدم، استصحاب باشد جاری نمیشود و نوبت به تعارض نمیرسد چون از ارکان استصحاب این است که مستصحب یا حکم شرعی و یا موضوع حکم شرعی باشد و اصل عدم خصوصیت هیچکدام از این دو مورد نیست.
اخری: اصل لفظی باشد که اصل لفظی تابع بنای عقلا است که در بنای عقلا باید برای ما احراز شود که آیا مشتق حقیقت در حال تلبس و یا اعم است؟ که برای ما احراز نشده است پس مشکل ما در احراز است نه در دلیل حجیت پس اصلی ثابت نمیشود.