درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1401/07/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: (مشتق - اقوال در وضع مشتق - ادله - انواع تبادر)
در مسئله مشتق اقوال علمای اصول زیاد است و عمده سه قول است:
قول اول: معتزله و جمعی از قدمای اصحاب امامیه که مشتق برای اعم از متلبس به مبدأ و من انقضی عنه المبدأ است.
قول دوم: اشاعره و برخی از متأخرین اصحاب امامیه است مثل مرحوم شیخ و میرزای قمی که مشتق برای خصوص متلبس به مبدأ وضع شده است.
قول سوم: تفصیل است که به وجوهی:
وجه اول: که اگر مشتق متعدی باشد برای اعم است مثل ضارب و اگر لازم باشد برای اخص وضع شده مثل سارق و جالس.
وجه دوم: اگر مشتق محکومعلیه باشد وضع برای اعم است مثل ﴿و السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما﴾ که قطع ید بر سارق و سارقه حکم شده است اما اگر مشتق محکومبه بود مثل زید جالس که زید محکومبه جلوس شد در اینجا وضع برای اخص شده است.
وجه سوم: اگر مشتق بسیط باشد وضع برای اخص اما اگر مرکب باشد وضع برای اعم شده است. مرحوم نائینی ره در اجود التقریرات و فوائد الاصول ثبوتا قائل به ین بحث شده اما إثباتا نظریه اشاعره را قبول کرده است.
اما ادله قائلین به وضع مشق برای خصوص:
سه دلیل ذکرکرده اند: اول تبادر. دوم صحت سلب. سوم برهان تضاد.
دلیل اول: تبادر که ما از هیئت مشتق در تمامی اطلاقات این معنا به ذهن خطور میکند و همان متلبس به مبدأ است و تبادر علامت حقیقت است و برای اثبات تبادر نیازمند به دو مقدمه هستیم:
مقدمه اول: الفاظ در موارد مختلف اگر استعمال شود و معنایش متغیر نباشد یقیناً آن استعمال حقیقی است اما اگر معنایش عوض شود آن معنا مجازی است منظور از این مقدمه موضوع و محمول است مثلاً قائم را چه موضوع و چه محمول باشد همان معنا است و تغییری نمیکند اما اگر بگویی الرجل اسد اینجا این اسد به معنای شجاع است اما الاسد حیوان مفترس حقیقی میشود.
مقدمه دوم: تبادر علت میخواهد چون یک امر حادث است و هر حادثی علت میخواهد و علت تبادر یا به وجود قرینه یا به وضع و یا علم به وضع است اما تبادر به قرینه علامت حقیقت نیست چون اگر لفظ مستند به قرینه شود انصراف به همان قرینه میشود مثلاً الاسد یرمی منظور مرد شجاع است و اما اینکه تبادر علتش نمیتواند وضع باشد چون چیزی که وضع شده فرقی بین عالم و جاهل به وضع ندارد پس علت تبادر علم به وضع است که چرا این معنا در ذهن فلانی تبادر میکند چون عالم به وضع است.
حال با این دو مقدمه برداشت میشود که مشتق حقیقت در خصوص است چون اولاً سارق زمانی است که سرقت میکند پس اینکه ما اگر لفظ سارق را به کسی که ده سال قبل دزدی کرد نسبت بدهیم معنا عوض میشود و دیگر این استعمال حقیقی نیست و ثانیاً شخصی که الآن متلبس به مبدأ نیست علم به وضع نیست و ما نمیتوانیم کسی که متلبس به مبدأ نیست را بگوییم سارق چون علم نداریم پس تبادر از سارق و قاتل در ذهن ما آنجایی است که علم به تلبس داشته باشیم و علم به تلبس هم همان زمان تلبس است نه زمانهای بعد.
إن قلت از شیخ انصاری:
تبادر بر دو قسم است: تبادر حاقی یعنی از ذات لفظ، معنا متبادر میشود و علامت حقیقت است، دوم تبادر اطلاقی که این اطلاق در مقابل تقیید نیست بلکه در مقابل استعمال است تبادر اطلاقی یعنی بر اثر کثرت استعمال فلان معنا در ذهن حاضر میشود و در اینجا اگر مشتق بهخصوص متلبس به مبدأ تبادر میکند تبادر اطلاقی است نه حاقی و تبادر اطلاقی حجت نیست بلکه تبادر حاقی حجت است.
قلت: بسیاری از علما در باب مشتق گفتهاند که مردم در جامع مشتق را برای اعم بیشتر استعمال میکنند تا اخص پس دیگر تبادر بر اثر کثرت استعمال نشده است چون مشتق را هم در اعم استعمال کردهاند پس تبادر حاقی است.