درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1401/07/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: (مشتق - معاني شيء - اشکالات به قائلين به معاني شيء)
آيا شيء عرض عام است يا جنس؟ محقق لاهيجي عرض عام گرفت در حاشيه بر شرح المطالع و مرحوم نائيني ره در فوائد الاصول و اجود التقريرات شيء را جنس الاجناس گرفت لذا يکي ميگويد اگر مشتق مرکب باشد عرض عام داخل در فصل ميشود مثل محقق لاهيجي و ديگري ميگويد که اگر مشتق مرکب باشد لازم ميآيد جنس داخل در فصل بشود، اما نظر حق اين است که شيء مفاهيم و مصاديق مختلفي دارد و آنچه مربوط به اصول فقه است بايد روشن شود و به نظر ميرسد که شيء در اصول فقه نه شيء منطقي و نه فلسفي و نه عنوان انتزاعي است که برخي از اصوليين ميگويند، بلکه شيء به معناي ماهيت و ذات است که الناطق شيء له النطق يعني الناطق ذات ثبت له النطق و ذات عرض عام و جنس الاجناس نيست، اما معاني شيء:
معناي اول شيء: که در فلسفه ميگويند صورت و صورت يعني شيئيت شيء به صورت است و منظور از صورت نوعيه است نه شخصيه مثلاً صورت انسان ناطق و صورت شجر نبات و حجر جماد است و صورت يعني فعليت و فعليت هر شيء به صورت نوعيه است حال اين معنا در مشتق منظور نيست.
معناي دوم: شيء به معناي ماهيت و ذات است چنانچه در سؤال الانسان اي شيء؟ يعني ذات و ماهيت انسان چيست؟ و آنچه در اصول از مفهوم شيء مطرح است همين معناي دوم است که الضارب اي شيء؟
معناي سوم: شيء به معناي کسي که شيئت ميدهد همان جنبه فاعلي، خداوند شيء است، المُشِيء يعني شيئت ميدهد قطعاً اين معنا مراد نيست چون بحث ما از ناطق شيء له النطق اسم فاعلي نيست.
معناي چهارم: شيء به معناي موجود است که هم در قرآن است و هم روايت، آيه: ﴿هل اتي علي الانسان حين من الدهر لم يکن شيئا مذکورا﴾ يعني انسان عدم نبود اما موجود و شيء مذکور نبود و اگر بر خدا اطلاق شيء ميشود به اعتبار موجود است.
معناي پنجم: شيء مساوي با وجود و وجوب و امکان است مثل اينکه الشيء ما لم يجب لم يوجد که چيزي به حد ضرورت و وجوب نرسد موجود نميشود.
اما اشکالات به معاني شيء:
نظر اول: که ميگفتند شيء جنس است درست نيست چون جنس مبهم است و ابهام جنس به خاطر ماده مشترک است درحاليکه شيء متعين و متشخص است و ابهامي ندارد چون شيء يعني ذات حال يکوقت ذات شجر و حجر و انسان است.
نظريه دوم: شيء جنس الاجناس باشد آنهم به خاطر اينکه جنس الاجناس جوهر است و جوهريت مساوي با شيء است و مثل مرحوم نائيني اين نظر را دارد اما شيء جنس الاجناس نيست چون جنس الاجناس جوهر است و اگر اطلاق شيء بر جوهر ميکند چون جوهر يعني ماهية اذا وجدت، وجدت لا في موضوع (موضوع يعني مکان).
نظريه سوم از آقاي خويي ره: شيء عنوان مبهم انتزاعيه (انتزاعيه مثل مفهوم فوقيت که از فوق گرفته ميشود) است اشکال آن اين است که جامع انتزاعي عنواني است که امور اعتباريه را شامل ميشود درحاليکه بحث ما در امور حقيقيه است نه اعتباريه و ما نميخواهيم بگوييم در انسان يک عنواني است که اين عنوان از ماهيت انسان انتزاع شده چون نطق و ناطق حقيقت و ذات انسان است و اصيل و مُتُحَصِّل است
نظريه چهارم: از محقق لاهيجي که شيء عرض عام است چون از ذات انتزاع و بر ذات حمل ميشود مثلاً راه رفتن از ذات انسان انتزاع و بر انسان حمل ميکنيد اما اشکال آن اين است که اگر منظور از عرض عام عرض منطقي باشد عرض منطقي در اصول بحث نميشود اما اگر مراد عرض فلسفي باشد در اين صورت شيء عرض فلسفي نيست چون شيء خودش ذات است و ذات يک حقيقت است و حقيقت عرض نيست و جوهر است پس به اين نتيجه رسيديم که اشکال محقق لاهيجي بر قول به مرکب بودن مشتق از اساس وارد نيست.