درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1401/08/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: (مشتق - ادله بساطت مشتق - اشکالات استاد به ادله)
دلیل دوم بر بساطت مشتق از صاحب فصول: اگر مفهوم شیء در مشتق داخل باشد انقلاب قضیه ممکنه به ضروریه لازم میآید چون ضاحک به معنای «شیء له الضحک» است و ثبوت ضحک برای انسان ممکن به امکان خاص است و اگر مفهوم شیء بر انسان گذاشته شود صدق شیء بر انسان ضروری است لذا انقلاب قضیه ممکنه به ضروریه لازم میآید.
اشکال استاد: شیء یا لابشرط اخذ میشود و یا مقید به قید و شرطی اخذ میشود و این شرط و قید یا مباین و یا مساوی با موضوع و یا عام و یا خاص است که اگر لابشرط ملاحظه شود ثبوت شیء بر انسان و غیر انسان ضروری است چون «لابشرط یجتمع مع الف شرط» و این مورد بحث ما نیست و اگر شیء به شرط ملاحظه شود و آن شرط مباین با انسان باشد هرگز حمل بر انسان نخواهد شد چون ممتنع است مثل اینکه گفته شود «الانسان شیء له الطیران» اینجا شیء یک قیدی بنام «له الطیران» دارد که مباین با انسان است حال اگر قید مساوی با انسان باشد که یا قضیه ضروریه است مثل الانسان ناطق و اگر عام باشد مثل الانسان حیوان و یا اگر خاص باشد مثل الانسان متکلم که در تمامی این صور قضیه ضروریه است و ممکنه نیست پس انقلاب قضیه ممکنه به ضروریه در صورت اخذ مفهوم شیء لازم نمیآید چون اشتباه صاحب فصول ره این بود که تمامی قضایا را ضرورت به شرط محمول میداند چون ایشان قضیه را مطلقه میداند نه مقیده اما از نظر بقیه علمای علم منطق و فلسفه قضایا فرق دارد آن قضیهای که محمول قضیه قید و شرطی نداشته باشد آن قضیه ضروریه است اما آن قضیهای که محمول آن قیدی دارد باید بررسی شود که آن قید مساوی با موضوع و یا عام و خاص است یا نه.
دلیل سوم بر بساطت مشتق از آخوند: اگر مشتق مرکب باشد قطعاً مرکب از ذات و مبدأ اشتقاق است مثلاً کاتب یعنی «ذات ثبت له الکتابه» و لازمهاش این است که موضوع تکرار شود و معنای کاتب یعنی زید زید له الکتابه چون زید دومی همان ذات کتابت است.
اشکال استاد: آیا این زید دومی یک وجود جدیدی است یا همان وجود است؟ که اگر همان وجود است تکرار نشده است چون قاعده داریم که لا تکرار فی الوجود بلکه در وجود تطبیق است یعنی له الکتابه تطبیق شد بر آن وجود خارجی زید و اگر وجود جدیدی است خارج از بحث ما است چون محمول تابع موضوع است و موضوع ذات زید است پس محمول هم باید همان ذات زید باشد و حکایت از آن بکند.
دلیل چهارم از مرحوم نائینی ره: اگر مشتق مرکب باشد قطعاً مرکب از ذات و مبدأ مشتق است و چنین قضیهای مشتمل بر نسبت است و نسبت معنای حرفی دارد و لازمهاش این است که این اسم مبنی باشد چون هر اسمی که مشتمل بر معنای حرفی است مبنی است مثل موصولات و ضمایر لذا باید گفت تمامی مشتقها مبنی است و این خلاف بیان علما است.
اشکال استاد بر مرحوم نائینی: اسماء در صورتی مبنی میشود که ماده و هیئت آن یک چیز باشد و هر دو معنای حرفی بدهد مثل الذی اما در اینجا ماده ضارب حدث است وضرْب است و هیئت ضارب معنای حرفی میدهد و وقتی ماده حدثی باشد و هیئت معنای حرفی باشد آن کلمه مبنی نمیشود چون ماده آن مدلول اسمی است و مدلول اسمی معرب است.
دلیل پنجم از آقای حائری ره: اگر مشتق مرکب باشد لغویت لازم میآید و با حکمت وضع منافات دارد چون اخذ ذات یا شیء در محمول نیاز به مصحح امر دارد و در اینجا مصحح حمل لابشرط است مثلاً در ضارب عنوان له الضرب حمل بر ضارب میشود به نحو لابشرط و اگر گفته شود مفهوم شیء در تقدیر است لغو است چون مصحح حمل لابشرط است و چطوری میخواهید محمول را شیء قرار دهید و لذا لغو است، حمل «له الضرب» برای ضارب وضعش این است که با بشرط حمل شود وقتی مفهوم شیء در ضارب گذاشته شود خلاف حکمت وضع است.
اشکال استاد: اگر ذاتی یا شیء را در مشتق اخذ میکنند برای این است که حمل عرض بر موضوعش نیاز به ذات دارد لذا هرگز نمیتواند مصحح حمل لابشرط باشد و آنچه مصحح حمل است تباین بین جوهر و عرض است چون بین وجود جوهر و عرض اتحادی نیست، بین ذات زید و ضرب اتحادی نیست و حمل مباین بر مباین هم جایز نیست مثل حمل سنگ بر انسان پس برای اینکه حمل را درست کنند مفهوم شیء و ذات را گذاشتند پس مصحح حمل به خاطر تباین بین جوهر و عرض است و لغو نیست و عین حکمت است.