درس خارج اصول استاد مهدی احدی‌

1401/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: (مشتق - نحوه حمل صفات خدا بر ذاتش - اقوال - اشکالات استاد - نظر استاد)

مرحوم آقای خویی ره[1] درباره حمل صفات خدا بر ذاتش دو نکته را اشاره می کنند:

نکته اول: بین موضوع و محمول تغایر نیاز است اما بین ذات و مبدأ تغایر نیاز نیست مثلاً «الوجود موجود» یا «الضوء مضیء» و در اینجا هم صفات خداوند عین ذات خداست و هیچ دلیلی نداریم بین ذات و مبدأ صفاتش باید تغایر باشد بلکه دلیل برعکس است.

نکته دوم: مراد از تلبس قیام عرض به معروض نیست بلکه منظور واجدیت در مقابل فاعلیت است مثلاً قیام ابیض به وجود جدار است اما هرگز قیام عالم و قادر به وجود خدا نیست بلکه درباره عروض صفات خدا بر ذات خدا از قبیل واجدیت است که ذات خدا واجد علم است که ذات من و شما فاقد علم است و واجدیت دو قسم است: تارة: واجد بنفسه است و اخری: لغیره است یعنی نیاز دارد به شیء که آن صفت را واجد کند اما ذات خدا نیاز به یک صفت و شیء نیاز ندارد که آن صفت خدا را واجد کند مثلاً زید عالم که وجدان علم برای زید لغیره است اما وجدان علم برای ذات خدا لغیره نیست چون خدا نیاز به تحصیل علم ندارد لذا می‌گویند صفات خدا عین ذات است چون وجدانش لنفسه است.

نظر مرحوم امام ره[2] : آن اندازه از بحث مشتق لازم است که حکایت کند چون مشتق عنوان است و عنوان از معنون حکایت می‌کند مثلاً کسی که معنون به علم است عالم از آن حکایت می‌کند و این حکایت نیازی به بحث ندارد و هم از خدا عالم حکایت می‌کند و هم از بشر لذا نه تسامحی و نه نقلی و نه مجازی لازم می‌آید و اینکه بحث می‌شود که صفات خدا عین ذات اوست و صفات بشر زائد بر بشر است این بحث ربطی به باب مشتق ندارد و به علم کلام ربط دارد و کار مشتق فقط جنبه حکایت کردن از معنون است.

اشکال استاد به مرحوم آخوند ره: شما فرمودید میان صفات خدا و ذات خدا وحدت عینی است و درعین‌حال تغایر مفهومی است که مفهوم ذات خدا با صفاتش الهی تغایر دارد که اشکال آن:

اولاً: ذات خدا بسیط الحقیقه است چطور ممکن است از ذات بسیط الحقیقه مفاهیم متعددی انتزاع شود درحالی‌که هر مفهومی از ذات خودش انتزاع می‌شود که اگر بگویید این از ذات خدا استثنا شده است لازم می‌آید ما ضابط واحدی نداریم که مفهوم از ذات خودش انتزاع شود مثلاً فوقیت از بالا انتزاع می‌شود.

ثانیاً: اگر مفاهیم متعدده از یک ذات برخیزد لازم می‌آید آن مفاهیم مترادف باشند درحالی‌که در فلسفه و کلام ثابت شده که در صفات خدا ترادفی نیست چون از هر یک از صفات خدا یک تجلی و منشأ اثری برای عالم برمی‌خیزد.

اما اشکال به نظر آقای خویی ره: که فرمودند تلبس در ذات خدا به صفاتش از قبیل تلبس معروض به عرض نیست بلکه به معنای واجدیت در مقابل فاقدیت است که اشکال آن از چند جهت است:

اول: بین فاقدیت و واجدیت تقابل ملکه و عدم ملکه است مثل بینایی و عدم آن، حال چطور ممکن است بین صفات خدا و بشر تقابل ملکه و عدم ملکه باشد که معنایش این است که بشر ملکه قدرت و علم ذاتی را داشت اما نشد.

دوم: بین صفات خدا با بشر فرق است که صفات بشر لفظی یا همان کتبی است اما صفات خدا نفسی و ازلی است یعنی صفات خدا را کسی کسب نکرده و کسی به خدا نداده اما بشر برای پیدا کردن صفات خودش نیاز به تحصیل دارد که اگر صفات خدا واجدیت باشد باید لفظی باشد.

سوم: شما قائل به ترکیب مشتق هستید یکی ذات و مبدأ و نسبت درحالی‌که صفات خدا مرکب نیست بلکه بسیط است.

چهارم: ابیض واجد بیاض است و وجدان آن بنفسه است و این چه فرقی با ذات خدا کرد چون می‌گوییدکه نسبت خدا به علم و قدرت هم بنفسه است.

اشکال به مرحوم امام ره: که فرمودند صفات خدا عناوین و هر عنوانی حکایت از معنون می‌کند که اشکال ین است که عنوان و معنون مال صفات لفظی است نه نفسی که صفات خدا نفسی است و وقتی صفات عین ذات شد دیگر حکایت معنا ندارد.

نظر استاد: ما برای خدا قائل به صفات نیستیم چنانکه امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: و کمال الاخلاص نفی الصفات عنه که حتی از صفات هم منزه است اما این صفات عباراتی است که در اثر عجز بشر از ادراک خدا قرار دارد و خدا این صفات را خلق وضع کرد که ذهن من و شما آن را درک کنیم و همه این صفات مخلوق خدا است به دلیل حدیث «کل ما مَیّزتموه به اوهامکم فی ادقّ معانیه فهو مخلوقٌ مصنوع مثلکُم َمردودٌ الیکم» که هر معنایی که در ذهن شما می‌آید مخلوق است و مثل خود شما است و به شما برمی‌گردد لذا همه این معانی خالق نیست و مخلوق است پس این صفات عنوان برای خدا نیست.


[2] مناهج الاصول، ج۱، ص۲۳۲.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo