درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1401/08/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: (اوامر - ادله برای تأیید امضا کردن شارع سیره عقلا را بر دلالت امر بر وجوب - اشکالات به ادله)
در جلسه قبل به این نتیجه رسیدیم که سیره عقلا بر دلالت امر بر وجوب است حال آیا این سیره امضا شده است یا نه؟ یک آیه بیان شد که دلالتی بر وجوب نداشت.
اما دلیل دوم: حدیث نبوی است که درباره مسواک فرمودند «لولا اشق لامرتکم بالسواک عند کل صلاة» که اگر بر امت من ایجاد سختی و مشتق نمیکرد در هر نمازی مسواک را واجب میکردم در اینجا کلمه «امرتکم» وجود دارد که یقیناً این کلمه دلالت بر وجوب دارد چون امر استحبابی مشقت آور نیست و اوامر استحبابی، مرخِص دارد برخلاف اوامر وجوبی لذا از اینجا فهمیده میشود که منظور حدیث امر وجوبی است.
اشکال استاد:
اولاً: از این حدیث نمیتوان به نحو عام استفاده کرد که هرکجا امری صادر شد دلالت بر وجوب دارد درحالیکه مدعای ما همین است چون این حدیث مربوط به امر خاصی است و درباره مسواک است و اهمیت مسواک را میرساند لذا در موارد خاص نمیشود الغای خصوصیت کرد که نه اجماعی و نه خبر واحد معتبری و نه فتاوای فقها هست که بشود الغای خصوصیت کرد و مشخصاً این امر همان اهمیت مسواک زدن است میرساند.
ثانیاً: در اینجا هم متکلم و هم مراد متکلم معلوم است درحالیکه بحث ما در اصالة العموم و اطلاق است که اگر شک کردیم آیا دلالت جدی مولا وجوب هست یا نه؟ که بتوان از اصالة العموم و اطلاق امر حکم به وجوب کرد.
دلیل سوم: روایت بُریره است که یکی از کنیزان عایشه بود که وقتی عایشه او را آزاد کرد پیامبر از او خواست که به شوهر خود رجوع کند. بریره پرسید که آیا به من امر میکنید حضرت فرمودند نه شفاعت میکنم نزد همسر تو که به زندگی برگردد و تو را قبول کند.
تقریب استدلال:
کلمه «أتأمُرُنی یا رسول الله صلی الله علیه و آله» است از این سؤال فهمیده میشود که در ذهن بریره ماده امر دلالت بر وجوب میکند لذا از پیامبر میپرسد که بر من واجب است؟[1]
اشکال استاد:
اولاً: پیامبر به دو نحو امر داشتند یکی وجوبی و دیگری ندبی که سؤال بریره برای این است که میخواهد یکی از این دو طرف را تعیین کند چون اگر امر در ذهن او دلالت بر وجوب نمیکرد نیازی به این سؤال نبود و این سؤال برای این است که انصراف ذهنی خود را تعیین کند و خود این سؤال دلیل است که طلب، مشترک بین وجوب و ندب است.
ثانیاً: این امر ارشادی است و بحث ما امر مولوی است و مولوی بودن به قرینه «انا شافع» است که من بین شما و همسرِ سابقت وساطت میکنم درحالیکه امر واجب وساطت نمیخواهد مثل اقیم الصلاة که برای خوانده آن یا نخواندن آن وساطت نمیخواهد.
دلیل چهارم: آیه ﴿ما منعک الا تسجد اذ امرتک﴾[2] که خدا شیطان را به خاطر مخالفت دستورش توبیخ میکند که لازمه این توبیخ این است که امر به سجده وجوبی باشد چون مخالفت امر ندبی توبیخ ندارد پس از اول که آدم خلق شد سیره بر این بوده که امر دلالت بر وجوب داشته باشد.
اشکال استاد:
اولاً: همان اشکال در آیه حذر است که این امر و تکلیف خاصی است و خاص حضرت آدم بود که شیطان را توبیخ میکند که چرا به آدم سجده نکردی لذا نمیشود اصاله العموم به دست آورد و مورد هم خاص است و سجده تعبدی نیست بلکه به معنای فروتنی و تواضع است چون آیه دیگر دارد که ﴿فأبی و استکب﴾ر که شیطان کبر ورزید و این نشان میدهد که برای تواضع سجده بود که خدا خواست تکبر شیطان را بشکند.
نکته: إِبا دو صورت دارد یکی اِبای استبدادی مثل شیطان و دوم إبای اشفاقی یعنی توان ندارد مثل اطفال که توان ندارند یا آیه ﴿فأبین أن یحملن﴾ که کوه توان نداشت که حمل کند.
ثانیاً: این امر ارشادی است که آنوقت خارج از بحث ما است چون در امر مولوی فقط سجده بر خدا مطرح است.
دلیل پنجم (تبادر): متبادر از لفظ امر طلب الزامی است مگر اینکه قرینهای بر استحباب باشد و مادامیکه قرینهای بر استحباب نباشد طلب وجوبی است.
اشکال استاد:
اولاً: تبادر علامت حقیقت است که اگر قبول کنیم لازمهاش این است که امر حقیقت در وجوب و مجاز در ندب باشد که لم یقل به أحد.
ثانیاً: این تبادر ظهوری است درحالیکه ما تبادر حاقی میخواهیم.