درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1401/09/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: (طلب و اراده - ادعای اشاعره بر یکی بودن طلب و اراده - اشکالات به مدعا - نظر اشاعره در مورد کلام نفسی - اشکالات آن)
اشاعره گفتهاند که اگر طلب باید اراده باشد دو تا محذور به وجود میآید: محذور اول آن است که اراده خدا به امر محالی تعلق میگیرد و محذور دوم که تخلف اراده از مراد لازم میآید.
اشکال استاد به محذور اول: باید دو اصل را دقت کرد:
اصل اول: علم و اراده زمانی مؤثر است که معلوم، امکان ذاتی یا وقوعی باشد و در جایی که معلوم، امتناع بالغیر است علم و اراده مؤثر نیست.
اصل یا کبری دوم: امتناع بالغیر با امکان ذاتی و وقوعی منافاتی ندارد.
با این دو اصل روشن میشود که علم در وجوب معلوم و در امتناع معلوم دخیل نیست بلکه وجوب و امتناع غیریِ معلوم دارای اسبابی است که اگر بخواهد وجود بگیرد تابع اسباب خودش است و همینطور در جانب ممتنع شدن. پس صرف علم و اراده مؤثر نیست.
اما در بحث ما -خدا میداند که کافر مؤمن نمیشود- اینجا اراده خدا به امر محالی تعلق نگرفته چون اسباب ایمان برای کافر فراهم نشده است یا اینکه خدا میداند این مؤمن کافر نمیشود که این علم خدا اثری در ایمان کافر ندارد تا جبر لازم بیاید چون اسباب کفر برای این مؤمن فراهم نشده است لذا این امتناع از منشأ علت عدم سرچشمه میگیرد یعنی از فقدان اسباب ناشی میشود پس ایمان کافر محال است نه به خاطر اینکه علم و اراده خدا به کفر او تعلق گرفته بلکه به خاطر اینکه علت کفر از ایمان برای او فراهمتر بود لذا اگر فرض شود که خدا عالم نباشد این شخص کافر میشد چون اسباب کفر برای او فراهم بوده است.
اشکال به محذور دوم: شما بین اراده تکوینی و تشریعی خدا خلط کردهاید؛ استحاله تخلفِ اراده از مراد در اراده تکوینی خدا است نه تشریعی، چون متعلق اراده تشریعی چهار چیز است: قدرت و اختیار و علم و عقل که هر وقت این امور بود تکلیف هم محقق است و الا محقق نیست که اگر خداوند اراده کرد که کافر مسلمان شود و کافر مسلمان نشد هر گز تخلف اراده از مراد لازم نمیآید چون متعلق اراده امور فوق بود و کافر این امور را از دست داده بود که یکی اختیار بود و کافر اسلام را اختیار نکرده است تا اراده خدا محقق شود.
بیانٌ آخرُ: خدا عالم به صلاح و فساد بندگان است لذا در موردِ مصلحت، امر و در مورد مفسده، نهی میکند و این امر و نهی بعث است و بعث اراده تشریعی است نه تکوینی و استحاله تخلف اراده از مراد در اراده تکوینی است نه بعث چون بعث انبعاث میخواهد که آن امور فوق بود.[1]
امر چهارم (تحقیق در مورد کلام نفسی): اشاعره ملتزم به کلام نفسیاند که اگر به خدا متکلم میگویند به خاطر حرف زدن خدا نیست آنها میگویند متکلم مشتق است و نسبت بین ذات و مشتق که «اللهُ متکلمٌ» به نظر آنها نسبت قیام حلولی است یعنی کلام در ذات خدا حلول میکند لذا قیام حلولی برای خدا لفظ نیست چون لفظ حادث است درحالیکه خدا قدیم است و باید صفات خدا مثل ذاتش قدیم باشد حال چه چیزی در خدا حلول میکند؟ میگویند آن کلام نفسی است که همان مدلول کلمات هست پس ذات خدا قائم به صفتی بنام متکلم است و به اعتبار اینکه مدلول کلمات رایج در مخاطبین اعم از مفاهیم و مدالیل و علل و اسباب و مقادیر همه در ذات خدا ثبت است و عین صقع ربوبی است که این همان کلام نفسی است.
اشکال اول: اگر خدا را منزه از هر نقص و عیبی میدانید نباید قائل به کلام نفسی باشید چون کلام نفسی یعنی مدلول الفاظ که محتاج ظرف و محل است و لازمه آن این است که ذات خدا ظرف محل برای بروز مدالیل باشد درحالیکه خدا نه ظرف و نه مظروف است.