درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1401/09/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: (طلب و اراده - ادامه اشکالات بر اشاعره در کلام نفسی)
اشکال دوم بر اشاعره: اگر قائل به کلام نفسی باشید لازمهاش این است که کلام، قدیمی باشد مثل ذات خدا که قدیمی است درحالیکه کلام حادث است، «اللهُ متکلمٌ» از قبیل حلول نیست که در ذات خدا کلام حلول کند بلکه از قبیل ایجاد و صدور است یعنی خداوند در اثر اینکه جهان در اختیار اوست تک تک مخلوقات جهان کلمات فیض فیاض حقیقیاند لذا بین «الانسان متکلم» با «الله متکلم» تباین است و نسبت تکلم به انسان نسبت اعتباری تکوینی است یعنی لفظها و صوتهایی که از دهان انسان برمیخیزد اعتباراتی مثل ملکیت و ... خلق میکند اما تلبس خدا به تکلم همین ایجاد خلقت است که همه جهان کلمات الهیاند همانطوری که «اللهُ رازقٌ» یا «اللهُ خالقٌ» ایجاد رزق و خلقت در جهان است همچنین «الله متکلم» ایجاد کلمات در جهان است پس صفت تکلم از صفات افعالی خدا است و صفت ذات نیست، علم و حیات صفت ذات خدا است اما تکلم صفت ذات خدا نیست.[1]
اشکال سوم از آقای خویی ره[2] : آنچه در جمله خبریه است نُه چیز است:
اول: تصور معانی هر یک از مواد و هیئتهای کلمات مثلاً «زید قائم» که از نظر ماده که زاء و یاء و دال و از نظر هیئت جمله اسمیه است.
دوم: تصور هیئت ترکیبی و معنای آن مثلاً «غلام زیدٍ» که مرکب از مضاف و مضاف الیه است.
سوم: تصور مفردات جمله، فرق بین مفردات و مواد این است که مواد تک تک حروف است اما مفردات با جمع حروف است.
چهارم: تصور هیئتهای جمله اسمیه یا فعلیه که فعلیه هم ماضی و مضارع و امر است.
پنجم: تصور مجموع جمله یعنی در «زید قائم» اگر قائم برداشته شود مقصود متکلم عوض میشود.
ششم: تصور معنای جمله.
هفتم: تصدیق بر محور مطابقت با واقع و عدم واقع است.
هشتم: اراده که ایجاد محتوا در خارج است.
نهم: شک در این موارد فوق است که مثلاً تصدیق یا تصور ممکن است درست نباشد.
حال مرحوم خویی ره میفرمایند هیچکدام از این موارد از سنخ کلام نفسی نیست:
اما مورد اول: چون کلام نفسی نه از سنخ معنا و نه از سنخ مفرد است بلکه صفتی است قائم به نفس و یک امر باطنی است.
اما مورد دوم: چون ظرف معنا در ذهن است و اسم او را صورت علمیه میگویند و کلام نفسی غیر از صورت علمیه است و صفتی است که قائم به نفس و از مراتب نفس است.
اما مورد سوم تا نهم به غیر از هفتم و هشتم: چون این موارد از مقوله علم تصوریاند و ربطی به کلام نفسی ندارند چون صورتی که در ذهن انسان است این موارد فوق است.
اما در مورد هفتم و هشتم که آنها کلام نفسی نیستند.
اما بررسی کلام نفسی در جمله انشائیه، که دو مبنا در جمله انشاییه است:
مبنای اول (مشهور): حقیقت انشاء، ایجاد معنا به توسط لفظ امر است و در واقع لفظ امر وجود تنزیلی معنا است مثلاً «اضرب» نازل منزله زدن خارجی است.
مبنای دوم (مرحوم خوئی): اعتبار و اِبراز است که یک اعتباری در نفس انجام میشود آنگاه با لفظ ابراز میشود مثلاً ملکیت اعتبار در ذهن میشود بعداً با لفظ ابراز میشود مثل مَلَّکتُ.
حال بنا بر هر دو مبنا مدلول انشاء کلام نفسی نشده است چون:
اما بر مبنای مشهور: انشاء غیر از کلام نفسی است چون کلام نفسی صفت نفسی است و واسطه ابراز نمیخواهد و نیاز به ایجاد در خارج ندارد چون اگر بخواهد ایجاد شود دیگر کلام نفسی نیست.
اما بنا بر مبنای دوم: ابراز امر اعتباری از امور نفسانی نیست چون اعتبارات وقتیکه ابراز بشود در خارج محقق میشود و در بیرون از نفس و باطن حقیقت پیدا میکند مثل فروختن خانه که در ذهن اعتبار و در خارج این فروختن انجام میشود و از حوزه اختیارات او خارج میشود.