درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1401/09/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: (طلب و اراده - اقوال درباره صفات خدا - نظر حق و دلیل آن)
بعد از نقد نظریه اشاعره لازم است که نسبت به اختلافی که بین متکلمین و فلاسفه درباره صفات خدا مثل علم و قادر بودن و متکلم بودن خدا مطرح است مطالبی بیان شود که چه قائل به کلام نفسی باشیم و نباشیم فرقی ندارد و آنچه مهم است این است که اشاعره بین طلب و اراده قائل به تغایرند و باید این نظریه را نقد کرد لذا زحمتهایی که مثل آقای خویی ره کشیدند نیازی نبود.
علمای کلام و فلسفه چند دستهاند:
دسته اول (معتزله و پیروان آنها): معتقدند که خداوند صفاتی ندارد و هر چه هست همان ذات خدا است و اگر برای ذات خدا صفات در نظر گرفته شود گرفتار محذوری میشویم و آن اینکه صفات حادث است و لازمه حدوث امکان است درحالیکه خداوند واجب الوجود است لذا خداوند منزه از صفات است.
دسته دوم (اشاعره): اشاعره برای ذات خدا صفات را قبول دارند اما ذات خدا را قدیم میدانند و تکلم و متکلمیت را برای خدا قدیم میدانند و قائل به کلام نفسیاند چون قرآن کلام لفظی است که از کلام نفسی خدا حکایت میکند و خود اشاعره به سه گروه تقسیم میشوند:
گروه اول: قائل به کلام لفظی برای خدا هستند در عین اینکه کلام خدا را قدیم میدانند اینجاست که باید تحقیق شود چگونه قابل جمع است از یکطرف برای خدا کلام لفظی قائلند درحالیکه کلام لفظی حادث است و از طرف دیگر کلام نفسی قائلند که صفت نفس است.
گروه دوم: ضمن اینکه کلام را بر نفسی و لفظی تقسیم میکنند قائلند که کلامِ نفسی، یا جمل خبریه است یا جمل انشائیه است و جمل انشائیه را طلب میدانند که غیر از اراده است.
گروه سوم: قائل به حادث بودن صفات خدا هستند.
دسته سوم (فلاسفه): فلاسفه حد وسط میان دو قول را اختیار کردهاند که منظور از تکلم خدا این است که کلام خود را در درخت و سنگ و ... ایجاد میکند مثل همان آیه قال الشجرة انی انا الله[1]
دسته چهارم (متکلمین امامیه): قول حق همین قول است که کلام خدا فعل خدا است و صدا نیست بلکه متکلمیت یکی از افعال خدا است مثل رازقیت و خالقیت که از صفات افعالی خدا است و منشأ این نظر بیان آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام در خطبه ۱۸۶ نهجالبلاغه است که حضرت فرمودند: «یقول لمن اراد کونه کن فیکون» خدا به کسی که اراده وجودش را کرده میفرماید کن فیکون بعد میفرماید که «لا بصوت یقرأ و لا بنداء یسمع و انما کلامه سبحانه فعل منه انشأ و مثله لم یکن من قبل ذلک کائنا و لو کان قدیما لکان الها ثانیا» حضرت بهصورت قیاس استثنایی که مرکب از مقدم و تالی است ذکر کردند که مقدم، قدیمی بودن کلام خدا است و تالی، دو خدای قدیم است که اگر کلام خداوند قدیم باشد لازمهاش این است که کلام خدا، خدای دومی باشد یکی ذات و دیگری کلامش و چون تالی باطل است مقدم هم باطل است و چون دو تا خدا وجود ندارد پس کلام قدیمی هم نداریم و کلام خدا همان فعل خدا است.
نکته: بین تالی و مقدم ملازمه است و وجه ملازمه باید ثابت شود که اگر ثابت نشود قیاس فوق ناقص است، اما وجه ملازمه این است که اگر کلام خدا قدیم باشد از دو حال خارج نیست یا اینکه واجب الوجود است و یا ممکن الوجود است اگر کلام خدا ممکن الوجود باشد و چون وجود خدا ازلی است و بی نیاز از هر موجودی است به مشکل برمیخوریم چون لازمهاش این است که مؤثر وجود داشته باشد و آنگاه بحث روی مؤثر است که اگر مؤثر ذات خدا نباشد دو تا محال لازم میآید:
محال اول: محال است خداوند در تحصیل کلامش محتاج به غیر خودش باشد و محال دوم: اینکه اگر مؤثر کلام خدا غیر خدا باشد لازمهاش این است که همراه با ذات ازلی خدا، غیر ذات خدا هم باشد که همواره کلام خدا را ایجاد بکند لازم میآید دو تا خدا یکی ذات و دیگری غیر ذات وجود داشته باشد.
و اگر بگویید مؤثر کلام خدا غیر خدا نیست بلکه ذات خدا است این هم محال است چون مؤثر یعنی علت و علت باید قبل از معلول باشد و تقدم علت بر معلول ضروری است و کلام خدا از صفات کمالی خدا است که اگر این صفت کمالی خدا را ذات خدا تشکیل بدهد خلاف فرض است چون فرض این است که کلام خدا دارای مؤثر و علتی است و علت باید قبلاً باشد و تقدم آن ضروری است و اگر کمال ذات خداوند به برکت صفاتش باشد این نقص است و لازم میآید ذات خدا ناقص باشد و به توسط کلامش کامل شود پس تمام راههای قدیمی بودن کلام خدا بسته شد و سخن آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام ثابت شد که کلام خدا فعل خدا است.
إن قلت: از آیه ﴿کلم الله موسی تکلیما﴾ استفاده میشود که خدا صدا را ایجاد میکند و حرف میزند لذا نظر سوم نظر درستی است و آیه این نظریه را تأیید میکند.
قلت: خداوند اصوات و نداها ندارد بلکه این اصوات فعل ایجادی خدا است که گاهی روح بشر را ایجاد میکند و گاهی صدایی را ایجاد میکند که فوق همه قدرتها است لذا طرفداران فرمایش امیرالمؤمنین علیهالسلام معتقدند که این صداها فعل خدا است نه حرف خدا و فعل خدا همان ایجاد است و خدا مثل بشر نیست که با صداها بفهماند بلکه فعل یعنی ایجاد کردن.[2]