درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1401/09/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طلب و اراده/ ادامه ادله اشاعره بر جبر/ جواب از ادله آنها
دلیل دوم اشاعره بر جبر (عدم جواز تخلف اراده از مراد برای خدا): میگویند اگر ما قائل به جبر نباشیم لازم میآید که اراده خدا از مرادش تخلف بردارد و لازمه تخلف، نسبت جهل به خدا دادن است پس افعال بشر مستند به خدا است و در تمام کارهایش مجبور و تحت اراده مستقیم خدا است.[1]
جواب: قاعده استحاله تخلف اراده از مراد مربوط به وجود است و ربطی به افعال ندارد که اگر خدا اراده کند وجود موجودی را هرگز ارادهاش تخلف نمیپذیرد درحالیکه افعال بشر در اختیار بشر است چون هیچ ربطی به خدا ندارد لذا کار خداوند دو صورت است:
تارة: بدون واسطه میآفریند در اینجا هیچ حالت منتظرهای نیست و به محض اینکه اراده کند موجود میشود.
اخری: کارهایی که با واسطه انجام میشود مثل اجزای علت در اینجا مادامیکه اجزای علت در اطراف معلول وجود نگیرد معلول موجود نمیشود لذا خداوند اجزای علت را در اختیار بشر گذاشته تا بشر از این راه معلول را به دست آورد که اگر یکی از اجزای علت را کم بگذارد معلول ایجاد نمیشود پس اجزای علت در تحت علم و اراده خدا است و جزء دیگر آن در اختیار انسان است.
دلیل سوم اشاعره بر جبر (نفی شرک): میگویند ما در فلسفه و کلام قاعده داریم که «لا مؤثر فی الوجود الا الله» که اگر اراده بشر در وجود مؤثر باشد لازمهاش این است که خداوند شریک دارد پس ما برای رسیدن به توحید ناب باید قائل به جبر باشیم و این مستلزم نفی شرک است.[2]
جواب: قاعده مؤثریت، یک حیثیت به نام حیثیت وجوبی دارد به همین خاطر اگر خدا مؤثر است به خاطر این است که خدا واجب الوجود است اما انسان ممکن الوجود است و هرگز ممکن در صف واجب قرار نمیگیرد بلکه ممکن زمانی مؤثر میگیرد که حیثیت وجوبی بگیرد و اگر این حیثیت وجوبی به ادعای خودش باشد شرک است چون ادعای استقلال و استبداد در رأی است که بدون کمک خدا مؤثر هستم لذا میشود شریک خدا اما مدعای ما این است که حیثیت وجوبی بشر در تأثیر جدای از ناحیه خدا است که خداوند به بشر اسباب و مسبباتی داده لذا مؤثریت بشر در عرض مؤثریت خدا نیست تا شرک بشود بلکه مؤثریت بشر از مؤثریت خدا گرفته شده است لذا خدا مؤثر بالذات است یعنی کسی به او مؤثریت نداده و بشر مؤثر بالغیر است یعنی خدا به ایشان حیثیت تأثیر را در افعال او گذاشته است و اشتباه اشاعره این است که افعال بشر را تحت اراده خدا میبرد به عنوان اینکه تنها خدا مؤثر است درحالیکه هم خدا و هم بشر مؤثر است اما خدا مؤثریت را به بشر داده است و لذا شریک لازم نمیآید.
دلیل چهارم اشاعره (علم به تفاصیل افعال بشر): اگر انسان نسبت به افعالش اختیار داشته باشد واجب است علم به تفاصیل افعالش را دارا باشد درحالیکه انسان به تفاصیل افعالش علم ندارد چون گاهی انسان خواب است و علم ندارد و حالات دیگر که در آن حالات علم ندارد چون نمیداند مسیر حرکتش چقدر و چه کیفیتی دارد لذا افعال بشر تحت اختیار خدا است.
جواب اول از شیخ طوسی ره در شرح تجرید: ایشان میفرمایند که شکی نیست که صدور فعل از فاعل، علم و توجه میخواهد پس ملاک اختیاری بودن عمل این است که با علم و التفات کاری را انجام بدهد وقتی در تعریف اختیار علم و التفات آمد شخص خواب و ساهی اختیاری ندارد و حرکت در خواب اختیاری نیست درحالیکه بحث ما در امور اختیاری است و اینکه از حالت کودکی و نوجوانی و جوانی و ... طی میشود اینها اختیاری نیست.
جواب دوم از آقای خویی ره[3] : علم به تفاصیل افعال صوری دارد:
اول: علم به کنه و حقیقت افعال است که اگر منظور اشاعره این قسم باشد حرف اشتباهی زدهاند چون برای غیر خدا علم به حقیقت افعال میسر نیست و بشر هم نیازمند به این علم نیست لذا بشر عنوان شرب آب یا نماز را میداند و به سمت آن حرکت میکند اما اینکه حقیقت آب چیست؟ دنبال آن نمیرود و نیازی نمیداند به دنبال آن برود.
دوم: اگر منظور از علم به تفاصیل افعال، تمیز دادن افعال از یکدیگر است مثلاً بداند این لحظه آب میخورد نه سرکه این درست است اما استدلال شما با این حرف درست نیست چون بشر این مقدار علم را دارد.
سوم: اگر مراد شما از علم تفصیلی حد تام باشد برای اغلب مردم امکانپذیر نیست چون حد تام یعنی جنس و فصل و مردم جنس و فصل نمیشناسند پس منظور شما از علم به تفاصیل روشن نشد لذا از ریشه این دلیل درست نیست.