درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1401/09/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طلب و اراده/ ادله قائلین به جبر/ جواب به ادله جبریون
دلیل پنجم اشاعره بر جبر (برهان وجوب): میگویند که قاعده «الشیء ما لم یجب لم یوجد» ایجاب میکند که ما قائل به جبر باشیم و در این زمینه یک شبههای را مطرح میکنند و آنگاه پاسخ میدهند و نتیجه شبهه و پاسخ آن این است که قائل به جبر باشیم. ابتدا قاعده «الشیء ما لم یجب لم یوجد» را برهانی میکنیم که هر چیزی که در جهان میبینیم بهحسب مفهوم یا واجب است و یا ممکن و یا ممتنع. این حصر عقلی است نه نقلی، حال ممکن چیست؟ ممکن ماهیتی است که نسبت به وجود و عدم مساوی است که نه ابای از وجود دارد و نه ابای از عدم چون اگر یکی از این دو طرف ترجیح داشته باشد از امکان خارج میشود مثلاً اگر طرف وجود مرجح باشد یا وجود برای آن شیء ذاتی است و یا وجود برای آن شیء غیری است یعنی یا وجود بنفسه است و یا وجود لغیره که دیگر امکان نخواهد بود چون وجود لنفسه و بنفسه وجود خداست نه وجود ممکن و وجود لغیره هم وجود خداست چون همه عالم و جهان هستی خودش را از خدا گرفته است و اگر طرف عدم ترجیح داده شود در آن صورت ممتنع خواهد بود و اگر تمام درهای اَعدام بسته شود در آن صورت واجب الوجود خواهد شد یعنی تمام موانع از بین برود از نظر مقتضی و شرایط، هیچ شرطی و هیچ اقتضایی قائل نباشیم که دیگر آن وجود خدا است و اگر درهای اعدام باز باشد میشود ممتنع الوجود پس معنای «الشیء ما لم یجب لم یوجد» این است که مادامیکه درهای عدم بسته نشود وجود محقق نمیشود چون اگر در عدم باز باشد ممتنع خواهد شد.
اما اصل شبهه: از اینجا طرح شبهه میکنند که تمام ممکناتی که در جهان است اگر کاری انجام میدهند به اقتضای قاعده «الشیء ما لم یجب لم یوجد» باید گفته شود که اولاً افعال آنها وجوب پیدا میکند و بعد وجود پیدا میکند چون اگر درهای عدم باز باشد ممتنع میشود و نتیجهای که به دست میآورند این است که اگر اشیاء و افعال اختیاری باشد قاعده مخدوش میشود چون کار اختیاری کاری است که وجودش ضروری نیست و مرجحی برای وجودش پیدا نشده است و درهای عدم باز است ممکن است انجام بشود و نشود لذا برای اینکه این قاعده حفظ شود باید گفته شود که در عالم هیچ اختیاری نیست و انسان مختار نیست چون اگر مختار باشد وجودش ضروری نمیشود درحالیکه طبق این قاعده باید وجود یک شیء واجب و ضروری شود تا وجود پیدا بکند پس کاری مثل دانشمند شدن و ... قطعاً به اراده خدا ضروری شده است پس اگر ما قائل به جبر نباشیم این قاعده را باید کنار گذاشت درحالیکه همه این قاعده را قبول دارند.
اما راهحل متکلمین برای این قاعده فوق: ما تفصیل داریم که این قاعده فوق در فاعل مضطر جاری است نه فاعل مختار. مثلاً احراق از نار صادر میشود و فاعلیت نار نسبت به احراق اختیاری نیست پس احراق اگر از نار صادر میشود نه به خاطر اختیاری بودن آن است بلکه به خاطر اختیار و وجوب و ضرورت است لذا وجود احراق بر عدم احراق ترجیح دارد اما انسان فاعل مختار است و در حق انسان این قاعده جاری نمیشود چون اگر این قاعده در تمام ممکنات جاری شود لازمهاش این است که افعالی که از خدا صادر میشود غیر اختیاری باشد چون افعال بشر اختیاری نیست بلکه از روی وجوب است و دیگر برای کار خدا نمیتوان وجوب را ثابت کرد آنوقت اثبات واجب مشکل میشود چون لازمه آن این است که ممکنات در عالم بدون هیچ موجبی موجود بشوند یعنی بدون اینکه وجوبی قبلاً در کار خدا باشد موجود شوند و اگر افعال خدا بر اثر وجوب صادر نشود لازمهاش این است که افعال خدا بدون موجب باشد و برای اثبات خدا چارهای نیست که این قاعده در فواعل بالاضطرار جاری شود و در فواعل بالاختیار جاری نشود.[1]
خلاصه حرف آنها: موجودات امکانی مثل انسان زمانی موجود میشوند که به سر حد وجوب برسند یعنی تمام درهای عدم بسته شود حال اگر بگویید انسان به قانون «الشیء لم یجب لم یوجد» کارهای او از روی اختیار است لازمهاش این است که خداوند کاری که انجام میدهد بدون موجب باشد لذا برای اینکه اثبات خدا را از دست ندهیم میگوییم این قاعده در حد ممکنات جاری نیست و فقط در کارهای الهی جاری است لذا تمام افعال بشر همه مجبور اراده خدا است به برهان وجوب.
جواب اول: شما بین موجِب و موجَب خلط کردهاید خدا موجِب است و بشر موجَب است یعنی در خدا این قاعده است که خدا اوجب فاوجد، فوجب و وجد که خدا چیزی را واجب میکند پس او را ایجاد میکند آنگاه چیزی که میخواهد ایجاد بشود ایجاد شدن آن ضروری میشود پس وجود میگیرد که خدا اسباب را در جهان واجب میکند و بعد ایجاد میکند و اسباب ایجادشان ضروری میشود و بعد وجود میگیرند.