درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1401/09/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طلب و اراده/ راههای اثبات امر بین الامرین در مسئله جبر و تفویض/ مثالهای این بحث
نظریه امامیه در مسئله جبر و تفویض امر بین الامرین بود و راههایی برای اثبات این مطلب وجود دارد:
راه اول: وجود بالذات و بالعرض است که موجودات بر دو قسم است:
قسم اول: موجود بالذات که موجودی است که وجود آن بسیط و از چیزی گرفته نشده است که آن موجود یقیناً وجود خداست.
قسم دوم: موجود بالعرض آن موجودی است که در لوای موجود بالذات به عرصه هستی قدم گذاشته است و خصوصت آن این است که نیازمند به وجود خداست و استقلال در کارهایش ندارد مثل انسان، برای موجود بالعرض مثالهای متعددی میزنند.
مثال اول: آفتاب بر دیوار تابیده و دیوار در پرتو نور خورشید روشن میشود حال کسی که نگاه او به دیوار میافتد خیال میکند این نور از دیوار است چون از وجود خورشید بیخبر است اما کسی که از وجود خورشید باخبر است میگوید روشنایی دیوار بالعرض است و این روشنایی برای خورشید بالذات است و انتساب روشنایی به دیوار و خورشید حقیقت دارد و مجاز نیست و فقط فرق آن این است که در یکی بالذات و در دیگری بالعرض و بواسطه است.
مثال دوم: ما میبینیم دیوار سایه میاندازد هرکسی که خبر از سایه دیوار دارد میداند که این سایه در اثر تابش خورشید است پس خورشید بالذات به دیوار سایه نداده است اما بالعرض به دیوار سایه داده است لذا اگر سایه دیوار انتساب به نور خورشید پیدا کند مجاز نیست چون منشأ آن تابش نور خورشید است.
مثال سوم: عمل سپاهیان مثل فتح و پیروزی لشکر که آن را به امیر نسبت میدهند چون فتح بالذات است و انتساب آن به امیر بالعرض است و هر دو حقیقت است به بیان فوق. اما نتایج از مثالها:
نتیجه اول: حال بر اساس مثال اول اگر خدا به رزمنده فرمود ﴿ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی﴾ اشاره به همین بالذات و بالعرض است که بالذات این تیر انداختن مال خدا است چون خدا مافوق قدرت همه است و بالعرض مال رزمنده است مثل نور دیوار که بالذات مال خورشید است اما بالعرض مال دیوار است. در سوره نجم خنداندن و گریاندن را خدا به خودش نسبت میدهد ﴿انه اضحک و ابکی﴾ معلوم میشود که گریه و خنده بشر بالعرض است و بالذات منتسب به خدا است چون خدا فوق قدرتها است.
نتیجه دوم: که از مثال دوم گرفته شده است این است که نور خورشید حسنه و سایه دیوار سیئه است لذا خدا میتواند بفرماید حسنه از من و سیئه از ناحیه شما است و میتواند بفرماید ﴿قل کل من عند الله﴾ که اگر نور خورشید نباشد دیوار سایه ندارد که اینجا اگر اراده خدا برداشته شود برای بشر قدرتی نمیماند که بخواهد حسنه یا سیئه بیاورد.
اما نتیجه سوم: از مثال سوم توحید افعالی است که ایجاد و خلق از خداست و او قدرت و اراده و اختیار به بشر داده است لذا هر کاری که بشر انجام میدهد مثل کاری است که سپاهیان انجام میدهند همانطوری که کار سپاهیان را به امیر نسبت میدهند همینطور کار بشر را به خدا نسبت میدهند به اعتبار اینکه فرمانده حقیقی اوست که اگر فرماندهی نباشد سپاهی وجود ندارد. لذا بزرگان از این سه نتیجه نوآوریهایی کردهاند:
اول: اگر خدا میخواست بشر را مجبور کند هرگز اسباب و مقدمات را برای بشر نمیآفرید و بشر را برای فراهم کردن آن مقدمات نمیفرستاد پس جبر و تفویض مطلق بیمعنا است پس وجود اسباب و فراهم کردن مقدمات بر عهده بشر بهترین دلیل بر امرٌ بین الامرین است.
دوم: اگر مولا دست و پای غلام را ببندد بعد به غلام بگوید آن مرغ را بگیر و برای من بیاور شما به مولا خطاب جنون نمیدهید! در اینجا هم چطور ممکن است خدا دست و پای ما را ببندد و بعد بگوید دنبال کمال بروید! سبحان الله.
راه دوم: از راه نفس است، نفس یعنی جمیع قوا در مملکت وجودیش حاضر است از قوای لامسه و چشایی و ... لذا مرحوم حاجی سبزواری فرموده است که: «النفس فی وحدته کل القوی - و فعلها فی فعله قد انطوی» نفس در عین اینکه یک وجود است اما دارنده مجموعه قوا است و کار نفس در کار خدا پیچیده است، به نفس هم ضمیر مذکر و هم مؤنث برمیگردد، حال یعنی یک انسان همه افعال خود را میتواند به خودش نسبت بدهد بااینکه میداند افعال انسان پیچیده در فعل خداست که اگر قدرت خدا نبود من کارهای نبودم لذا اگر میگویم من فکر کردم و ... که این فکر و خیال نیرو و قوهای در مملکت نفس است که خدا داده است پس هر چه در وجود من است مخلوق خدا است که به آن توحید افعالی میگویند که افعال من در عین وحدت به کثرت برمیگردد و درعینحال بشر این افعال را بااینکه مخلوق الهی است به خودش نسبت میدهد چون فعل و کار نفس است که همان آیه ﴿هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن﴾ است یا «اینهمه آوازهها از شه بوَد - گرچه از حلقوم عبدالله بوَد».