درس خارج اصول استاد مهدی احدی‌

1401/10/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: (واجب تعبدی و توصلی - مشکوک التعبدی و التوصلی - مبانی تقابل بین اطلاق و تقیید - اشکالات آن - نظر استاد)

بحث ما درباره مشکوک التعبدی بود که اگر شک شود که آیا «اعتق رقبة» امر تعبدی یا توصلی است آیا اصالة الإطلاق جاری می‌شود که نتیجه‌اش توصلی بودن این امر ثابت بشود یا جاری نمی‌شود؟ در اینجا دو مبنا است:

مبنای اول: وقتی تقیید محال شد اطلاق هم محال می‌شود یعنی وقتی امر اعتق نمی‌تواند مقید به قصد امر بشود قطعاً هم نمی‌تواند مطلق باشد و بین استحاله تقیید و استحاله اطلاق تلازم است که لازمه استحاله تقیید استحاله اطلاق است.

مبنای دوم: استحاله تقیید ملازم با استحاله اطلاق نیست و ممکن است که تقیید امر محال باشد اما آن امر به اطلاقش باقی باشد.

اما دلیل این دو‌ مبنا اینست که آیا تقابل بین اطلاق و تقیید ملکه و عدم ملکه است یا تضاد؟ جلسه قبل تقابل عدم و ملکه بررسی شد و ما نپذیرفتیم و امروز تقابل تضاد بررسی می‌شود.

مرحوم خویی ره[1] تقابل بین آنها را تضاد می‌دانند چون تقیید، «اخذ الشیء» است و اطلاق «رفض الشیء» است یعنی مولا در مقام لحاظ اگر اعتق را به قید ایمان لحاظ کرد پس اعتق مقید به قید شد چون قید، اخذ الشیء است یعنی اخذ ایمان است اما اگر ملاحظه کرد بدون ایمان، رفض الشیء یعنی ترک ایمان است که هم اخذ و رفض هر دو وجودی‌اند و دو‌ امر وجودی اگر در موضوع واحدی باشند متضاد است و اگر أحد الضدین محال شد وجود ضد آخر محال نمی‌شود پس اگر تقیید امر اول به قصد امتثال محال شد وجهی و تلازمی ندارد که اطلاق امر اول هم محال بشود.

اشکال استاد بر ایشان: تقابل بین اخذ و رفض ملکه و عدم ملکه است چون جایی که رفض قید است، ملکه و استعداد و قابلیت قید را داشت، علاوه بر اینکه رفض به معنای ترک است و امر وجودی نیست بلکه عدمی است و چرا شما اخذ الرفض را وجودی گرفته‌اید پس تقابل بین اخذ و رفض تقابل ملکه و عدم ملکه است، رفض عدم و ترک قید است درحالی‌که این ملکه است و قابلیت قید را داشت و به نظر ما تقابل بین اطلاق و تقیید همان تقابل تضاد است اما در تقابل تضاد سه چیز است که آن سه چیز در میان اطلاق و تقیید هست:

اول: متضادین تحت جنس قریب متحدند مثل بیاض و سواد که تحت لون متحد شدند لذا جنس قریب بیاض و سواد لون است.

دوم: متضادین آن چیزی است که بر موضوع واحدی قابل اشتراک نیست مثل سیاهی و سفیدی بر یک نقطه خاص.

سوم: بین دو شیء متضاد نهایت خلاف و منافره باید باشد لذا در طبیعت جنس، تضاد نیست چون بین ماهیت جنس تنافر نیست مثلاً بین انسان و حیوان نه تنافر و نه نهایت خلاف نیست لذا در فلسفه گفته‌اند «الضدان وجودیان المتعاقبان علی موضوع واحد لا یتصور اجتماعهما فیه و بینهما غایت الخلاف».[2]

حال بین اطلاق و تقیید هر سه مورد فوق وجود دارد مثلاً جنس قریب اطلاق رقبه با قید رقبه یعنی ایمان، رقبه است پس عبد با ایمان تحت رقبه متحد می‌شود همچنین بر موضوع واحدی قرار گرفته‌اند بنام رقبه و همچنین تنافر آنها واقعی است نه اعتباری یعنی رقبه مؤمنه با رقبه کافره نهایت خلاف را دارند لذا تقابل بین اطلاق و تقیید تقابل تضاد است چون شرایط فوق را تقابل دارد.

إن قلت: اطلاق عدمی است یعنی عدم قید پس تقابل بین اطلاق و تقیید تقابل سلب و ایجاب است و تضاد نیست. چند متضادین وجودیان‌اند درحالی‌که اینجا یکی وجودی و دیگری عدمی است.

قلت: اطلاق به معنای عدم قید نیست بلکه اطلاق به معنای ارسال و رهایی و خلاص است چون دو تا واژه داریم یکی: ابهام و دیگر: اطلاق مثلاً رجل مبهم است اما رقبه مرسل است و ابهام در مقابل معین است و سبب که معین نیست را مبهم می‌گویند و ارسال در مقابل قید است و شیی که زنجیر بسته نیست مرسل است لذا طبیعت رقبه آزاد و رها است و وقتی مقید به ایمان یا کفر می‌شود زنجیر بسته می‌شود پس بین اطلاق و تقیید تضاد است.

سؤال: آیا با استحاله تقیید امر اول به قصد امر، اطلاق امر ممکن می‌شود یا نه؟ که اگر ممکن بشود، آن امر توصلی است و اگر ممکن نشود باید دلیل و قرینه خارجیه بیاید که بگوید آن امر توصلی یا تعبدی است. مثلاً آیه شریفه: ﴿اذا ضربتم فی الارض فلا جناح علیکم أن تقصروا فی الصلوة﴾ برای تشریع نماز قصر مسافر نازل شده است و ما شک داریم که آیا وجوب قصر نماز مقید به قید امر و امتثال هست یا نه؟

جواب: مرحوم نائینی فرمودند تقیید امر اول به قصد امتثال مستحیل است یعنی وجوب قصر نماز مسافر در این حد است که نماز مسافر شکسته است اما باید این نماز را به قصد امتثال امر بجا بیاورد یا نه؟ چنین تقییدی محال است لذا اطلاق هم محال است. مرحوم شیخ انصاری و آقای خویی ره این تلازم را قبول ندارند و می‌گویند که وقتی تقیید محال شد اطلاق محال نمی‌شود بلکه اطلاق واجب است

نظر استاد: بین استحاله تقیید و استحاله اطلاق ملازمه است که اگر تقید محال شد اطلاق هم محال می‌شود اما ما از این آیه نه تقید و نه اطلاق را می‌فهمیم، نه تعبدی و نه توصلی فقط تشریع نماز قصر مسافر به دست می‌آید ولی ما مثل مرحوم نائینی عمل نمی‌کنیم چون ایشان بین اطلاق و تقیید تقابل ملکه و عدم ملکه قائل است و ما تقابل تضاد قائلیم اما ما دو راه داریم که این دو راه به ما نشان می‌دهد که اگر تقیید محال شد اطلاق محال نیست:

راه اول: اطلاق امکان بالقیاس الی الغیر است یعنی تا غیری نباشد امکانی نیست مثلاً کتابت زید امکان بالقیاس الی الغیر است چون کتابت برای دیگران محال نیست و اینجا هم غیر، قید است مثل قید ایمان وقتی قیدی برای اعتق نبود اطلاق اعتق ضروری می‌شود یا لااقل ممکن می‌شود اینجاست که باید ثابت شود که آیا این امکان بالغیر محقق است یا نه؟ لذا اگر استحاله اطلاق را قبول می‌کنیم برای این است که امکان بالغیر را نمی‌توان در اینجا اثبات کرد چون چیزی که قصد ندارد اطلاقش هم ممکن نمی‌شود.

راه دوم: در اطلاق نیازمند به کاشفیت هستیم و یعنی کاشفیت از اراده مولا باشد و آن اندازه که اراده جدی مولا است این است که نماز مسافر قصد است اما آیا این نماز قصر را به قصد قربت یا بدون آن خوانده شود یا نه؟ دلیلی برای اثبات آن وجود ندارد چون قصد امتثال قرینه می‌خواهد لذا وقتی در مقام اثبات دلیل کاشف وجود ندارد و نمی‌تواند اراده جدی مولا را به دست آورد پس می‌گوییم اطلاق هم محال است.

 


[1] محاضرات ج۲ ص۱۷۹.
[2] اسفار ج۲ ص۱۱۲.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo