درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1401/10/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: (واجب تعبدی و توصلی - نیاز داشتن یا نداشتن به امر دوم برای اخذ قصد قربت در عبادت - نظرات علماء - اشکالات بحث)
تا اینجا مشخص شد که اگر نسبت به تعبدی یا توصلی بودن امری شک شود نمیتوانیم به اطلاق امر اول تمسک کرده و توصلی بودن امر را ثابت کنیم.
سؤال: برای اثبات قصد امتثال امر آیا نیازمند به امر دوم هستیم یا نه؟ یعنی خداوند یکبار میفرماید نماز بر شما واجب است ﴿اقیموا الصلاة﴾ و بار دوم میفرماید این نماز واجب را به قصد امر امتثال بکنید.
نظر اول: مرحوم شیخ انصاری ره معتقد است ما دو امر داریم یکی امری که به این ذات و طبیعی نماز تعلق میگیرد و دوم امری که به صلاة به داعی امر تعلق میگیرد یعنی خداوند بعد از آنکه امر به نماز کرد امر دیگری میآورد که این نماز را به قصد امر امتثال بکنید چون مشکل ما تسلسل و عدم قدرت بود یعنی اگر اقیموا الصلاة به قصد امر امتثال بکنیم اولاً: قصد امر در قدرت ما نیست و ثانیاً: تسلسل لازم میآید که این اشکال قبلاً بحث شد لذا مرحوم شیخ میفرماید وقتی ما قائل به امر دوم باشیم این دو اشکال دیگر لازم نمیآید.[1]
نظر دوم: مرحوم آخوند میفرماید که قصد امتثال امر، امر دومی ندارد بلکه یک حکم عقلی است که عقل میگوید بر شما واجب است امر مولا را امتثال بکنید و این امر مولا را به قصد قربت و امتثال اتیان کنید لذا قصد امتثالِ امر، یک حکم عقلی است.
اشکال آخوند بر شیخ: آنهم به صورت قضیه مانعة الخلو مثلاً اگر نماز بدون قصد امتثال و قصد قربت بجا آورد یا امر اول ساقط میشود و یا نمیشود که قضیه مانعة الخلو میشود مثل آیه ﴿انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا﴾ که اگر امر اول ساقط نشد باید منشأ عدم سقوط امر اول پیدا شود و لابد این است که غرض مولا حاصل نشده است چون امر اول معلول غرض مولا است لذا هم در مرحله ثبوت و هم سقوط تابع غرض مولا هستیم که اگر غرض مولا بدون قصد قربت حاصل شد از عهده عبد تکلیف به نماز ساقط میشود و اگر غرض مولا حاصل نشد همواره بر عهده عبد تکلیف به نماز باقی است اینجاست که عقل میگوید نماز را طوری بخوانید که غرض مولا حاصل بشود لذا بر ما واجب است که نماز با قصد قربت خوانده شود تا غرض مولا حاصل بشود و وقتی غرض مولا حاصل شد دیگر امر دومی نمیخواهد و امر دوم لغو است و نتیجهاش این است که قصد امتثال امر و قربت یک حکم عقلی است.
نظر سوم: مرحوم نائینی ره[2] قائل به امر دوم نیست و قائل به حکم عقلی مرحوم آخوند هم نیست بلکه قائل به متمم جعل است یعنی خداوند امر به نماز کرد اما دستور به قصد قربت و امتثال میدهد نه از باب اینکه یک امر مستقلی است بلکه از باب اینکه این امر دوم جعل و تشریع نماز را کامل کند که تا این قصد قربت نیاید جعل شارع ناقص است لذا به قول شیخ نزدیک است.
اشکال آقای نائینی به آخوند: عقل شارعیت ندارد و نمیتواند حکمی را مستقلاً تشریع کند چون شأن عقل ادراک است نه تشریع لذا منظور مرحوم آخوند باید روشن شود اگر مراد ایشان این است که عقل وقتی علم به تشریع نماز پیدا کرد و به مرحله ادراک واجب رسید و فهمید که عبادت خدا بر بندگان واجب است به دنبال آن حکم میکند که عبادت بدون قصد امتثال و قربت حاصل نمیشود، این اندازه از فهم و درک عقلی به منزله شارعیت نیست بلکه از باب حکم به وجوب مقدمه است وقتی شارع ذی المقدمه را واجب میکند عقل حکم به وجوب مقدمه میکند که این حکم عقلی تشریع نیست بلکه این کاشفیت عقل است که از وجوب ذی المقدمه وجوب مقدمه را کشف کرده که بعد از این میفهمد که امر به ذی المقدمه مولویت دارد و وظیفه عبد متعبد به امر مولا است لذا در روح امر مولوی مولا عبادیت است و عقل این روح عبادت را کشف کرد و معلوم میشود که اینجا دو چیز است یک چیزی را شارع بیان کرد و یک امر دیگری را در روح و ضمن آن گذاشت و به عقل گفت تو آن دومی را خودت کشف کن یعنی در روح اقیموا الصلاة تعبدیت گذاشت و قصد قربت و عقل کاشف این قصد قربت است در جایی که شارع مستقیماً امر به قصد قربت نمیکند لذا این امر به قصد قربت جعل مستقل نمیخواهد چون در روح امر اقیموا الصلاة نهفته است بهعنوان متمم جعل پس اصل تشریع اقیموا است اما امر به قصد قربت در درون اقیموا است و عقل آن را کشف میکند.
اشکال استاد بر مرحوم نائینی ره: اگر کسی آیه ﴿اذا قمتم الی الصلوة فاغسلوا وجوهکم﴾ را بخواهد عمل کند اگر بگوئید امر دومی بهعنوان متمم جعل است لازمهاش این است که در این آیه دو امر باشد یکی امر به نماز است ﴿اذا قمتم الی الصلوة﴾ و یک امر دیگر به وضو است که لازم میآید صلاه بدون امر به وضو امر نباشد چون تا متمم امر نیاید امر به صلاة امر نیست بلکه امر به این صورةً امر است نه حقیقتاً و معنا ندارد که امر به صلاة امر صوری باشد درحالیکه امر به صلاة امر نفسی است و مصلحت ذاتیه دارد پس اشکال متمم جعل این است که امر به صلاة امر صوری باشد و همچنین امر به صلاة بدون امر به وضو امر نباشد چون تارة کاشف از روح نماز عقل است که گذشت و اخری الفاظ است چون در روح امر به نماز طهارت هم نهفته است و بعد این امر فاغسلوا کشف میکند آن روح نماز را که لازمهاش این است که امر به صلاة بدون وضو امر نباشد.