درس خارج اصول استاد مهدی احدی‌

1401/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: (واجب تعبدی و توصلی - هل الاصل عند الشک فی التوصلی و التعبدی ام لا؟ - اقوال - ادله - اشکالات استاد)

اگر نسبت به امری شک شود که تعبدی است یا توصلی، آیا اصلی داریم که بتواند تعبدی بودن امر را ثابت کند یا نه؟ تا اینجا دو اصل ثابت شد یکی استصحاب و دیگری قاعده اشتغال که هر دو مشکل داشت.

اصل سوم (اصالة الإطلاق): فرق آن با دو اصل قبلی این است که آن دو اصل، اصل عملی‌اند ولی این اصل اصل لفظی است مثلاً اگر شک کنیم که آیا فلان واجب، واجب نفسی است یا غیری است؟ آیا اطلاق هیئت امر یا ماده امر می‌تواند ثابت کند که این امر واجب نفسی است یا غیری یا نه؟

نظر مرحوم آخوند: ایشان برای اثبات نفسی بودن واجب، هم از اطلاق هیئت و هم از اطلاق ماده استفاده کرد اما اطلاق هیئت این است که هیئت «اقیموا الصلاة» هیئت اِفعل است که دلالت بر وجوب می‌کند حال شک می‌کنیم که آیا وجوب طهارت وجوب نفسی است یا غیری است؟ هیئت ِاغسل یعنی وجوب وضو آیا مشروط به وجوب نماز است که در این صورت وجوب وضو غیری است یا اینکه مشروط به وجوب نماز نیست که در این صورت وجوب وضو نفسی است؟ از اینکه اشاره امر به وضو را مطلق گذاشت و مقید به نماز نکرد می‌فهمیم که وجوب وضو نفسی است همچنین اطلاق ماده هم می‌رساند که وجوب وضو نفسی است، ماده یعنی واجب نه وجوب که اگر ماده مقید یا مشروط به شرط دیگری بود قطعاً مولا بیان می‌کرد لذا واجب یعنی خود وضو مشروط به واجب دیگری یعنی نماز نیست پس از اطلاق هیئت و ماده ثابت کردیم که وجوب وضو نفسی است نه غیری.

نظر مرحوم محقق اصفهانی ره در نهایة الدرایه: ایشان اطلاق واجب را برای وجوب نفسی وضو استفاده می‌کند لذا می‌گوید نباید از اطلاق هیئت برای اثبات نفسی بودن وضو استفاده شود بلکه باید از اطلاق ماده استفاده بشود چون اگر دو امر بود و یکی مقید به قید وجودی و دیگر مقید به قید عدمی باشد همین اندازه که قید وجوبی نباشد، عدم قید وجودی برای اثبات اطلاق کافی است و تطبیق این کبری بر مانحن‌فیه این است که واجب غیری مقید به قید وجودی است مثلاً «الوضوء واجب للصلاة» اما واجب نفسی مقید به قید عدمی است مثلاً از «الصلاة واجبة لا لواجب آخر» پس برای اثبات واجب نفسی نیاز به «لا لواجب آخر» هستیم لذا اشکال ما بر مرحوم آخوند روشن است که ایشان چه واجب آخر باشد و نباشد درهرصورت می‌خواهد اطلاق درست کنند درحالی‌که اطلاق برای اثبات واجب نفسی در صورتی است که لا لواجب آخر باشد پس مبنای ما در اینجا منزه از اشکال است و مبنای ما این است که اگر واجبی لواجب آخر باشد آن واجب غیری است و اگر لا لواجب آخر باشد آن واجب نفسی است چون واجب غیری مؤونه زائده دارد و باید مولا بیان کند اما واجب نفسی مؤونه زائده ندارد و همین اندازه که بگوید «یجب علیک الصلوة» کافی است و ما از واجب یعنی نماز نفسیت می‌فهمیم چون واجب دیگری نیست اما اینکه می‌گویند از اطلاق هیئت نباید آخوند برای نفسی بودن واجب استفاده کند برای این است که وجوب مقسم است بین نفسی و غیری و نمی‌توانیم از این مقسم اطلاق استفاده شود چون وجوب قید وجودی و عدمی ندارد و وجوب مستفاد از هیئت است و هیئت افعل مقید نمی‌شود و آنچه مقید می‌شود ماده است مثل زدن در اضرب که با چه چیزی زده شود.

اشکال مشترک به مرحوم آخوند و محقق اصفهانی ره: اطلاق وجوب، یعنی هیئت، نتیجه‌اش اثبات مطلق الوجوب است در حالی که شما نتیجه‌اش را اثبات وجوب نفسی گرفتید چون مطلق الوجوب جامع بین نفسی و غیری است و از این حیث که وجوب مقسم برای نفسی و غیری است لذا اطلاق هیئت، رفع شک در نفسیت را نمی‌کند چون نتیجه اطلاق، مطلق الوجوب است نه نفسیت اتفاقاً فرق بین وجوب خدا و وجوب ممکنات همین است که وجوب خدا وجوب خاص است اما وجوب در ممکنات مطلق الوجوب است که مطلق الوجوب یعنی همان ضروری بودن وجوب است که وجوب مطلق وجوب خدا است و مطلق الوجوب ممکنات است.

اما اشکال خاص بر محقق اصفهانی ره: شما می‌گویید در واجب نفسی قید عدمی است یعنی «الصلاة واجبة لا لواجب آخر» منظور از عدم چیست؟ یکی از این سه مورد است:

اول: یا سالبه محصله است که در این صورت نتیجه‌اش می‌شود سالبه به انتفاء موضوع مثلاً «لیس زید بقائم» که سالبه محصله است و سالبه محصله این است که حرف نفی بر محمول واقع می‌شود یعنی «زید لیس بقائم» که در اینجا سلب محصل با انتفاء موضوع جمع می‌شوند که ممکن است اصلاً زیدی نباشد تا بحث از قیام یا عدم آن بشود حال لا لواجب آخر ممکن است به انتفاء واجب باشد یعنی اصلاً واجبی نیست.

دوم: به نحو ملکه و عدم ملکه باشد یعنی نماز واجب است نه به خاطر واجب دیگری اما آن نماز قابلیت و ملکه واجب شدن برای واجب دیگری را دارد در این صورت لازم می‌آید که واجب نفسی مؤونه زائده بخواهد یعنی مولا بیان کند که این نماز قابلیت برای واجب دیگری را ندارد و حرف شما رد می‌شود که فرمودید برای واجب نفسی مؤونه زائده نمی‌خواهیم درحالی‌که به نحو عدم ملکه مؤونه زائده می‌خواهیم.

سوم: سالبه به انتفاء محمول است باز هم برمی‌گردد به همان اشکال سالبه محصله چون گاهی سلب محمول به خاطر انتفاء موضوع است مثلاً سلب وضو به خاطر نبودن آب است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo