درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1402/02/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: (اوامر - مقدمه واجب- ادله استاد برای رجوع شرط در واجب مشروط به هیئت - مبانی درباره خطابات تعلیقی)
حق این است که برخلاف قول مشهور در واجبِ مشروط؛ شرط به هیئت برمیگردد نه به ماده و برای اثبات این مطلب نیازمند به شناخت خطاب تعلیقی هستیم. درباره خطاب تعلیقی پنج نظر است:
نظر اول (منطقیون): خطابات تعلیقی در ملازمه بین مقدم و تالی جاری است و در آنجا هیچ حکمی صادر نشده و صرفاً صدق تالی را مشروط به صدق مقدم میدانند و برعکس؛ مثل ﴿لو کان فیهما الهة الا الله لفسدتا﴾ و ما میدانیم خدا متعدد نمیشود و هدف از این تعلیق، صدق تالی و مقدم است که اگر خدا دو تا باشد فساد ایجاد میشود لذا صحیح است گفته شود «إن کان زید حمارا کان ناهقا» ما حکمی صادر نکردهایم و چون انسان ناهق نیست زید هم حمار نیست و فقط ملازمه بین مقدم و تالی است و هیچ حکمی در قضیه صادر نشده است.
نظر دوم: بسیاری از علمای مانند صاحب مختصر و معانی و برخی از منطقیون میگویند در خطاب تعلیقی؛ ثبوت جزاء بر ثبوت شرط است و ملازمه و حکمی را هم ثابت نمیکند و صرفاً خبر میدهد که اگر این جزا بخواهد ثبوت پیدا کند باید به این شرط باشد مثلاً «اذا طلعت الشمس فالنهار موجودة».
نظر سوم (مرحوم آخوند): خطاب تعلیقی یعنی نسبت خبریه را به شرط مقید میکند بهطوریکه نسبت خبریه نسبت خاصه میشود یعنی نسبتی که موصوف به وصف است، نسبت خاصه همان نسبت بعدیت است و عنوان بعدیت یک عنوان ذهنی است و این عنوان با خطاب تعلیقی تشکیل میشود در اذا طلعت الشمس فالنهار موجودة یعنی وجود روز متصف به بعدیت میشود و آن بعد، طلوع شمس است لذا مادامیکه این صفت بعدیت محقق نشود موصوف -یعنی روز- هم محقق نمیشود.
نظر چهارم: خطاب تعلیقی همان وجود تقدیری نسبت است چون نسبت دو وجود دارد وجود فعلی و وجود تقدیری که وجود فعلی وجود تحقیقی و تنجیزی و واقعی است اما وجود شرط وجود تقدیری است و الآن در خارج نیست و بعداً میآید مثل «ان جائک زید فاکرمه».
نظر پنجم (مرحوم شیخ): خطاب تعلیقی آنست که موضوع مقید بشود مثلاً موضوع اکرام مقید به مجیء یا موضوع نهار مقید به طلوع شمس شد.
اما بررسی معانی فوق:
معنای اول: اصولی مرادش این معنا نیست چون اصولی کاری به ملازمه ندارد و دنبال اثر شرعی است و اثر شرعی از ملازمه بین تالی و مقدم به دست نمیآید بلکه اثر شرعی از ادله تفصیلی به دست میآید.
معنای دوم: این هم بحث اصولی نیست چون در اصول بحث از صدق و کذب نیست و کلیه قضایای شرعیه انشاءات شرعی است و در انشاء که صدق و کذب نیست و در اصول دنبال استنباط احکام شرعیه هستیم.
معنای سوم: این معنا هم مورد بحث ما نیست چون بعدیت یک عنوان است و ظرفِ عنوان در ذهن و معنون در خارج است و ما در خارج افعال مکلفین داریم و افعال مکلفین یا وجوب تقدیری یا تحقیقی دارند و چیزی بنام بعدیت ندارند مثلاً صبی نسبت به نماز و روزه وجوب آن تقدیری و نسبت بالغ به نماز و روزه وجوب آن تحقیقی است.
معنای چهارم و پنجم: به نظر ما حق با معنای چهارم است چون انشاء بعث است و بعث تارة حقیقی و اخری تقدیری است و هرگز بعث مقید نداریم چون حقیقتِ انشاء جعلِ داعی است یعنی آن مصلحتی که مولا برای نماز و روزه و ... در نظر گرفت با این انشاء شرعی ما را به سوی آن تحریک میکند لذا آن مصلحت واقعیه تارة محققة الوجود است مثل نماز بالغ و عاقل و اخری مقدرة الوجود است مثل نماز صبی پس واجب مشروط قبل از تحقق شرط وجود تقدیری دارد و بعد از تحقق شرط وجود تحقیقی دارد و همیشه انبعاث از ثبوت تحقیقی انشاء است نه از ثبوت تقدیری انشاء.
اینجاست که ما با مرحوم آخوند مخالفیم چون ایشان ثبوت بعث یعنی وجوب را قبل از تحقق شرط نمیداند بلکه هم وجوب و هم واجب را در زمان تحقق شرط میداند لذا واجب مشروط را به واجب معلق برمیگرداند و منکر واجب مشروط شد اما ما قائل به وجوب تقدیری هستیم یعنی ما از الآن مردم را مکلف به واجبات میدانیم اما چون انبعاث نیست چون فعلی نیست و انبعاث از وجود تحقیقی است نه تقدیری لذا شرط به هیئت برمیگردد چون هیئت یعنی وجوب و از نظر ما وجوب میتواند تعلیقی باشد چون وجوب بعث است نه بعث تحقیقی بلکه بعث تقدیری است مثل وصیت تملیکیه که قطعاً این تملیک تقدیری است نه تحقیقی چون هنوز موصی نمرده و زنده است و ثبوت تحقیقی این تملیک بعد از مرگ اوست لذا تعلیق تحقیق نیست -آن طور که شیخ فرمود- بلکه تعلیق جلوی فعلیت را میگیرد.