< فهرست دروس

درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

98/09/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القضا/ اعتبار ایمان در قاضی یا عدم اعتبار یا تفصیل/

 

نکته ی نهم: شاید کسی که بحث ما را دنبال کرده باشد به این نتیجه برسد که اشتراط ایمان را شناور کند یعنی به عنوان یک شرط ثابت فرض نکند اما شرط زائد هم فرضش نکند. اگر گفتیم واگذار می کنیم به اقتضائات و لذا در سیستمی که قاضی نصب می خواهد (این را بحث کرده ایم که قاضی را باید حاکم، ولی، رهبر نصب کند) و ناصب و منتخب داریم باید ناصب اقتضائات را ببیند، اگر صلاح دید که ایمان را شرط لازم قرار دهد دیگر هیچ قاضی غیر مؤمنی را نصب نمی کند حتی در بلادی که اکثر غیر امامی هستند ولی اگر دید که اقتضائات مقتضی این است که از عالمان غیر امامی هم استفاده کند از غیر امامی هم نصب می کند.

اگر خواسته باشیم یک نتیجه ای به صورت علی الحساب گرفته باشیم و در یک جمله خلاصه کنیم باید بگوییم اشتراط ایمان در قاضی علی الاطلاق حتی برای داوری در حق مؤمنان و غیر مؤمنان خالی از مناقشه نیست. حتی عرض کردم اگر شد کتاب قانون دیگر نباید اصرار کنیم در حق مؤمنان یا غیر مؤمنان.

تمام حرف در یک مطلب بود و آن هم تفاوت زمانی و اقتضائات زمانی؛ ما نمی توانیم دلیلی را که برای زمانی است که قاضی می خواست اجتهاد کند را بیاوریم برای زمانی که سیستم عوض شده است. و نکته ی دیگر این که ما وقتی می گوییم ایمان شرط نیست به عنوان یک باور می گوییم نه به عنوان تدین عملی، ولی این که حب و بغضش را در حکم اثر ندهد، اعتقادات کلامیش را در حکم اثر ندهد، پارتی بازی نکند و ... این ها مفروض است. ولی وقتی ما در خارج می بینیم بین مؤمن بودن و داشتن شرائط امانت و صداقت و تخصص عام و خاص من وجه است از آن طرف در غیر مؤمنان هم به همین ترتیب است می گوییم وقتی می بینیم بین این ها عام و خاص من وجه است می گوییم دلیلی بر اشتراط نیست و الا آن شرائط مفروض و ملحوظ است. و ما جایی را فرض می کنیم که بقیه ی شرائط محفوظ و ملحوظ است. چنانچه به هر دلیلی رسیدیم که قاضی باید عادل باشد، عادل هم چنانکه مفتاح الکرامه گفته به این معنا باشد که بشود پشت سرش نماز خواند، تارک کبیره و عدم اصرار بر صغیره بر اساس مذهب شیعه، اگر این باشد اشتراط ایمان ثابت می شود چون غیر مؤمن بزرگترین گناهش عدم اعتقاد به ولایت است؛ بر این اساس کل بحث ها به هم می ریزد، منتهی فرض این است که علما آن را جدا آورده اند و این را هم جدا، و ما داریم این را بحث می کنیم و چون می دانیم که در آن جا سرنوشت بحث چیست خیالمان راحت است که این بحث به هم نمی خورد.

ما وقتی که بحث از شرطیت ایمان می کنیم و احیانا این شرط را زیر سؤال می بریم با توجه به عنوان اولی است ولی به عنوان ثانوی و اقتضائات ممکن است بگوییم ایمان شرط است. حال اگر آن عنوان ثانوی یک عنوان ثانوی دائمی باشد آن شرط هم شناور نمی شود بلکه می شود شرط دائمی. یک مثال خارج از بحث: علما می گویند لباس شهرت پوشیدنش حرام است. و منظور از لباس شهرت لباسی است که انسان اگر بپوشد مورد اشاره ی مردم قرار می گیرد و سر زبان ها به مسخرگی و دیوانگی می افتد. آخر این مطلب این است که ای انسان خودت را در معرض هتک قرار نده؛ هتک نشدن یک عنوان ثانوی است و چون تقریبا محال است که انسان لباس شهرت بپوشد و هتک نشود. پس این لباس شهرت که حرام است به خاطر عنوان ثانوی هتک است و این دو از هم جدا نمی شوند؛ اینقدر این دو از هم جدا نمی شوند که برخی این دو را یکی حساب کرده اند. ولی برخی از عناوین هست که گاهی عارض می شود و گاهی نمی شود مثل عنوان ثانوی ضرر داشتن بر وضو و ... . در بحث ما ممکن است شخصی این دغدغه را داشته باشد که اگر شما رأی ندادید به شرطیت ایمان در قاضی و گفتید یک قاضی می تواند مسیحی باشد، یهودی باشد و ... این باعث تبلیغ دین و مذهب آن ها می شود یا باعث یک نوع کثرت گرایی می شود یا باعث سست شدن ایمان می شود یا ... اگر این باشد دیگر ربطی به استدلال آقایان ندارد، ربطی به روایت ابوخدیجه و اجماع و ... ندارد. اگر کسی این حرف را بزند اگر این قضیه لازم دائم این کار باشد و تحت هر شرائطی ما یک قاضی غیر مؤمن بگذاریم این مسأله به وجود بیاید ما باید به حرف مشهور برگردیم ولی با یک فرایند جدید و بگوییم ایمان شرط است (پیش فرض دوم دخالت عناصر به حق دخیل بود و در آن جا مثال زدیم به حرام زادگی) و باید بگوییم یکی از عناصر به حق دخیل این است (مخصوصا وقتی که باید قاضی را نصب کرد) که این لوازم را داشته باشد؛ اگر این باشد ما هیچ تعصبی نداریم و برمی گردیم به اشتراط ایمان منتهی از این جهت و با این فرایند ولی اگر من باشم (البته نه به عنوان یک فقیه بلکه به عنوان یک کسی که می خواهد یک مسأله اجتماعی را بررسی کند) می گویم این طور نیست، اولا گاهی نشان از آزادی فکر و شرح صدر اسلام است. ما از شرح صدر اسلام و توسعه ی اسلام ضرر نمی کنیم و اگر ضرر کردیم از دو چیز بوده یکی تبلیغ خشونت و دیگری تبلیغ سهولت به همراه سوبسید. ثانیا حاکمیت باید فرهنگ سازی کند به گونه ای که با نصب چند قاضی سنی مخصوصا برای احوال شخصیه ی خودشان تبلیغ مذهب آن ها نشود. ولی به هر حال ممکن است شرائط و زمانه فرق کند برخی اوقات یا برخی از قضاوت ها باعث ترویج باشد و برخی دیگر نباشد.

تأکید بر فرایند قضا یا بر برایند آن

ما یک حرفی زدیم در نکته ی ششم حال می خواهیم ببینیم از قرآن و روایات چه گفته است و ببینیم قرآن و روایات بر روی فرایند قضا تأکید کرده است یا این که برایند قضا عادلانه باشد، بما انزل الله باشد. در آیات ما چقدر روی شرائط قاضی تأکید کرده و چقدر بر روی عادلانه بودن قضاوت؟ یک سری آیات من آوردم، شما اگر آیات را نگاه کنید تمام تأکید بر روی دو چیز است یکی این که قضاوت بما انزل الله باشد نه بما انزل الطاغوت و دیگری این که فرایند قضا عادلانه باشد و اگر جایی هم نهی می کند که سراغ اهل کتاب نروید ا ز باب این است که آن ها طاغوت هستند و طاغوت جائرانه حکم می کنند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo