< فهرست دروس

درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

98/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القضا/شروط قاض/ عدالت

 

ما بعد از این که عدالت را در فقه بررسی کردیم به سراغ روایت عبد الله بن ابی یعفور و بعد از بررسی روایت به سراغ لغت رفتیم و بعد این سؤال را مطرح کردیم که این تعریف هایی که بین فقها معروف است از کجا در فقه آمده است؟ و پاسخ دادیم که دو منشأ می تواند داشته باشد یکی روایت و دوم تحلیل یعنی یک طور عدالت را تحلیل کنیم که از لغت هم خارج نشویم و بگوییم عدالت با توجه به لغت به همین معنا است.

این مطلب در بحث های فقهی خیلی تأثیر گزار است.

نقد رفتار فقها

آیا صحیح است که علما با توجه به روایت عبد الله بن ابی یعفور عدالت را از معنای لغوی به معنای مصطلح تغییر دهند؟

به نظر من استفاده از این روایت (که بر روی برخی مبانی معتبره بود و بر روی برخی مبانی در اعتبارش تردید بود) با توجه به این که این روایت از انسجام لازم برخوردار نیست کار درستی نیست. گاهی ماهیت عدالت با نشانه عدالت به هم آمیخته و در خود نشانه هم بیان واحد نیست و لذا عرض کردم که این روایت بیشتر نقل به معنا می نماید تا نقل به عین الفاظ. شما رساله ی عدالت شیخ را ببینید، ایشان خیلی تلاش می کند که این روای را درست کند ولی من توفیقی برای این کار ندیده ام.

فراموش نکنیم که بحث عدالت یک بحث بدون کاربرد یا با کاربرد کم نبوده است، از کتاب اجتهاد و تقلید تا کتاب دیات این بحث هست در زندگی مردم هم که الی ما شاءالله وجود دارد در طلاق در قضاوت، در تقلید، در قیمت گذار بحث عدالت مطرح می شود آیا لازم نبود روات در مورد عدالت سؤال کنند و ائمه هم جواب دهند؟ اگر یک مسأله مهم است باید بیان مهم هم برایش صادر شود اگر ما پنج تا شش تا روایت داشتیم ولو متعارض راجع به تفسیر عدالت این معلوم می شد در بین اصحاب راجع به این مسأله بحث و گفتگو بوده است اما اصلا شما اثری از تفسیر عدالت نمی بینید مگر در این روایت آن هم با این وضعیتی که دارد. این روایت علاوه بر این که انسجام در متن ندارد مشکلات دیگری هم دارد از جمله:

این روایت در مورد عدالت شاهد بحث می کند ما در روایات متعددی داریم که شاهد باید مرضی باشد شاهد باید مرضی عند الناس باشد در روایتی دیگر می گوید «عُلم منه خیر» مردم از او خیر سراغ داشته باشند، از او به نیکی یاد کنند یک روایت دیگر می گوید « عفیفا صائنا» انسان عفیف و صائنی باشد یک روایت دیگر دارد که از صالحین باشد، این ها اموری است که ما در شاهد لازم داریم، یک کسی بخواهد در دادگاه شاهد باشد اما رفتار و گفتارش در بین مردم مورد رضایت نباشد این منافات دارد، از یک شاهد دادگاه انسان انتظار دارد که نمازش را خوب بخواند یا به قول مفتاح الکرامه در اول وقت هم بخواند چون اگر در آخر وقت بخواند فاسق است یا باید ادب معاشرت داشته باشد، علم منه خیر ما در روایات شاهد فقط روایت ابن ابی یعفور را که نداریم یا باید بگوییم این روایات باهم تعارض دارد یا باید به گونه ای این ها را با هم جمع کنیم و جمع اش به این است که بگوییم امام دارند حداکثر را بیان می کنند یعنی عدالت یک حداکثر دارد و یک حداقل، حداکثرش همین است که امام در این روایت عبدالله بن ابی یعفور بیان کرده اند و یک حداقلی هم دارد که در روایات دیگر بیان شده است.

پس ما نباید یک مسأله ی مهمی مثل تفسیر عدالت را بدهیم به دست یک روایتی که یا مشکل سند دارد یا انسجام داخلی ندارد علاوه بر این مطالبی که بیان شد. پس تغییر اصطلاح عدالت از معنای لغوی به تفسیر فقها با توجه به این روایت کار درستی نیست.

دو نکته

بسیاری از علما عدالت را به اتیان واجبات و ترک محرمات معنا کرده اند یا ملکه ای که این طور باشد، برخی هم تا حد عصمت رسانده اند بعد با مشکل عدم تناسب بین این تعریف با آن چه که در خارج نیاز است چون این تعریف نادری از مردم را شامل می شود از آن طرف هم این همه کارایی برای عادل، گفته اند ما در کاشف از عدالت توسعه می دهیم یعنی عدالت همین است ولی شما در خارج همین که دیدی شخص مسلمان است و ظاهر الصلاح است بگو عادل (توسعه ی در کاشف از عدالت)؛ این مطلب چقدر درست است که شارع عدالت را ببرد تا نزدیک عصمت از آن طرف عادل را موضوع بسیاری از آثار قرار دهد بعد در خارج به این مشکل برخورد کند که این همه عادل ما سراغ نداریم بعد بگوید کاشفش را من توسعه می دهم آیا این جعل حکیمانه است؟ آیا این ناهمسویی در جعل نیست؟ آیا این عقب نشینی در معنای عدالت نیست؟ این چه معنا می دهد که ما از یک طرف عدالت را از معنای لغوی کوچ دهیم به یک معنای حداکثری و از آن طرف عدالت را در موارد زیادی شرط بداند بعد وقتی که به مشکل برخورد کرد در راه کشف آن توسعه دهد؟ به نظر ما این کار تمام نیست. شیخ انصاری فرمود: عدالت ملکه اتیان واجبات و ترک محرمات است از آن طرف هم می خواهد این اشکال را برطرف کند و نمی خواهد از تعریف خود هم عقب نشینی کند، ایشان توسعه در راه های کشف نداد بلکه فرمود ملکه مرحله ی شدیدش عصمت است اما یک مرتبه ی ادنی هم دارد و آن که در عدالت معتبر است ادنی مرتبه است لذا ممکن است از صاحب ملکه عصیان صادر شود کثیرا

چند سؤال از شیخ:

به چه دلیل ادنی مرتبه ی ملکه در عدالت شرط است؟ ادنی مرتبه ی ملکه یعنی چه؟ یعنی کوتاه ترین زمان ملکه؟ ملکه غیر از رفتار است، در رفتار ممکن است انسان تحت تأثیر قرار بگیرد و عملی را انجام دهد، این رفتار وقتی خیلی تکرار شود می شود عادت، بعد اگر رسوخ پیدا کند در نفس می شود ملکه، حال شما بگویید مراد اولین رسوخ است باید برای این مطلب دلیل بیاورید، جالب است برای این که آن مشکل را حل کند می فرماید: ممکن است معصیت زیاد هم صادر شود ولی در ادامه گفت باید حواسمان باشد که ما نمی توانیم کار را به دست هر کسی بدهیم کار را باید به دست کسی دهیم که اطمینان داریم، این حرف با حرف بالا ناسازگار است. طرح شیخ دچار تناقض صدر و ذیل است البته نه تناقض آشکار.

پس اگر ما بخواهیم عدالت را از معنای لغوی اش که کاملا یک معنای دلنشین است (مستقیم الطریقه، بدون اعوجاج، در مسیرش حرکت می کند، مرضی مردم است، علم منه خیر است، یقنع به است) به معنای اتیان واجبات و ترک محرمات که یک معنای خاص است منتقلش کنیم با این روایت با این مشکلات یا با توسعه ی در کاشف و بگوییم صرف حسن ظاهر این هم که تناقض در جعل و خلاف حکمت است، رفتار شیخ هم رفتار موفقی نیست.

 

سؤال: با توجه به مطالبی که گفته شد آیا روایاتی که می گویند کار مسلمان را باید حمل بر صحت کرد، حمل بر احسن کرد مخالف حکمت نیست؟

پاسخ: آن روایات را هم باید به گونه ای معنا کرد که اصول مهم زخمی نشود لذا در روایات داریم که حسن ظن داشته باشید در جامعه ای که فاسد نیست اما در محیطی که جامعه فاسد است یا فرد فاسد است شما نمیخواهد توجیه کنید بلکه نهایتا توقف کنید. یا مثلا آن خیلی از آن روایات ناظر به این است که کار دیگران را بگذارید خودشان تفسیر کنند. مشکلی که هست این است که گاهی ما متصدی تفسیر کار دیگران می شویم. یا خیلی از روایات این است که حمل بر صحت کنید اما آثار شرعی را بار نکنید و ترتیب اثر ندهید. باید دقت کنیم که آن ها یک چارچوب هایی دارد که هم اخلاق جامعه را بالا می برد و هم حکمت زخمی نمی شود. تراث دینی را باید همیشه تعدیل شده فهم کرد، باید در نظام حلقوی و هرمی فهم کرد.

اما رفتار دوم که از آقای خویی بود: ایشان می گوید همین که ما فقها می گوییم همان معنای لغت است و لذا تصریح می کند که عدالت نه حقیقت شرعیه دارد و نه حقیقت متشرعیه و می خواهد بگوید از همین که لغت می گوید عدالت به معنای فقهی استفاده می شود. این مطلب را ما می توانیم به تمام کسانی که روایت را قبول ندارند ولی تفسیر فقها از عدالت را قبول دارند و همان طور معنا می کنند مانند صاحب مدارک نسبت دهیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo