< فهرست دروس

درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

99/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القضا/شرائط قاضي/ مرد بودن

 

بحث ما در مورد رواياتي بود كه دلالت مي كرد بر نفي شايستگي زنان به خاطر برخورداري از برخي از صفات. يعني خانم ها يك صفاتي دارند كه به خاطر وجود اين صفات (حداقل در غالب آن ها) مانع مي شود متصدي پست هاي مهم شوند يعني تكوينا نمي توانند و شارع هم اجازه نداده است شرعا. قبلا اين روايات را مفصل نقل كرده ايم و حال مي خواهيم اين روايات را نقد و بررسي كنيم.

در اين بخش بايد جلد 20 وسائل (ابواب مقدمات نكاح باب چهار) و نهج البلاغه در كنارتان باشد. روايات نقص عقل زنان در اين گروه است و اين روايات خيلي مشهور است. در اين رواياتي كه ما قبلا نقل كرديم (صفحه ي 191 و 192) برخي از آن روايات اگر فرض مي كرديم روايت بود و امام فرموده بودند نه ابن عباس و فرض مي كرديم سند خوبي دارد به خاطر محتواي مخالف قرآنش بايد كنار گذاشته شود مانند روايت تحفة الاخوان راجع به اخراج حوا، اين روايت را امام از ابن عباس نقل مي كنند ولي گذشته از اين نمي تواند درست باشد چون محتواي آن با قرآن مخالف است و نوبت به بررسي سندي نمي رسد. روايات عرضه و طرح براي روايات ضعيف نيست (روايات ضعيف كه زمين خورده است و نياز به اين روايات ندارد).

مي رويم سراغ بقيه ي روايات

حديث اول از احاديثي كه در صفحه ي 191 بيان شد روايتي بود كه پيامبر به گونه اي اشاره كرده اند كه زنان ناقص العقل هستند: اين روايت را اگر چه محمدون ثلاث (جناب صدوق، جناب كليني و شيخ طوسي) نقل كرده اند اما به اين شكل كه جناب صدوق روايتش مرسله است (عمن ذكره) و ما از كساني نيستيم كه قائل باشيم مرسلات كليني معتبر است. جناب شيخ طوسي از كليني نقل مي كند. جناب صدوق هم كه نقل مي كند به همين شكل است (سند مرسله است). پس روايت اول سند ندارد كه دلالت كند زنان ضعيفات الدين، ناقصات العقل هستند.

روايت دوم: جناب صدوق قال مر رسول الله ص. اين روايت هم مرسله است. البته برخي مي گويند مرسلات جناب صدوق خوب است. برخي هم گفته اند اگر صدوق بگويد روي عن رسول الله، روي عن الصادق اين مرسلات خوب نيست ولي اگر نسبت قطعي داد مثل اين جا كافي است. ولي ما معتقديم كه مرسلات صدوق نياز به بررسي دارد و بايد از جايي تأييد شود و فرقي نمي كند كه به صورت قطعي نسبت داده باشد يا نه. پس روايت دوم (مطابق برگه ي ما) هم سند ندارد.

روايت سوم: المرأة شر كلها و شر ما فيها انه لابد منها. اين روايت هم كه در نهج البلاغه حكمت 230 آمده است سند ندارد.

روايت چهارم: حديث مشهور نهج البلاغه است. چون در نهج البلاغه است كشيده شده است به ميان اجتماع. اين روايات تا زماني كه در وسائل است بين علما است ولي وقتي در نهج البلاغه مي آيد پخش مي شود بين مردم كه حضرت بعد از جنگ جمل كه از جنگ جمل فارغ شدند فرمودند: معاشر الناس ان النساء نواقص الايمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول زنان نقص ايمان، نقص بهره و نقص عقل دارند كه بعد گفته شد نقص ايمانشان به خاطر عادت شدنشان است نقص حظوظشان نصف بودن بهره اشان در ارث است و نقص عقلشان هم كه همين است كه شهادتشان نصف مرد پذيرفته مي شود. بعد هم دارد فاتقوا شرار النساء و كونوا من خيارهن علي حذر و لا تطيعوهن في المعروف حتي لا يطمعن في المنكر.

اگر اين روايات بيشتر در اهل تسنن معروف است. در كتاب هاي ما با سندهاي شكسته و مرسل آمده است در كتاب هاي آن ها در صحيح بخاري، صحيح مسلم آمده است. و آن ها يك اصطلاحي دارند كه اگر روايتي در اين دو كتاب آمده باشد به آن صحيح مي گويند. گذشته هايشان هم كه مي گفتند قرآن اگر غير قابل نقد و بررسي است اين دو كتاب مخصوصا صحيح بخاري هم غير قابل نقد و بررسي است. اخيرا برخي از روشنفكرانشان گفته اند غير از قرآن هيچ كتاب ديگري غير از قرآن مصون از نقد نيست ولي گذشته هايشان اين را نمي گفتند. روايت در آن جاه ها خيلي سنگين است يعني اين روايت موافق اهل تسنن است. به هر حال متفكر آن ها عمربن خطاب است و عمر بن خطاب در اين كه زن بخشي از انسان باشد تأمل دارد. رفتارهاي او با زن را ببينيد. بارها به پيامبر اعتراض مي كرد. آيا اين روايات از آن گفتمان، از آن فرهنگ برنخواسته است؟ ولي از اين مطالب كه بگذريم، راجع به نهج البلاغه هم بايد بگوييم اين روايت در خطبه ي 79 (و برخي از چاپ ها خطبه ي 80) است. اين حديث در نهج البلاغه سند ندارد. مؤلف مصادر نهج البلاغه و اسانيدها سه منبع براي اين خطبه نقل كرده است. يكي تذكرة الخواص سبط ابن جوزي كه ايشان مربوط به 800 سال قبل (قرن ششم، هفتم) است، قوت القلوب ابوطالب مكي و فروع كافي كليني. هيچ كدام از اين ها سندي كه بشود به آن اعتماد كرد بيان نكرده اند. پس اين روايت مي شود بدون سند.

اين روايت نواقص العقول از اميرالمؤمنين بعد از جنگ نهروان هم آمده است كه يك يهودي مي آيد، حضرت در مسجد كوفه نشسته بودند، سؤالاتي مي كند آن يهودي و با اين كه بعد از جنگ نهروان بوده است حضرت اشاره به جنگ جمل مي كنند و حوادثي كه عايشه رقم مي زند. در آن جا اين تعبير را دارند: «و تحكيم النساء النواقص العقول و الحظوظ» اين روايت را من هم در اختصاص شيخ مفيد ديدم و هم در خصال شيخ صدوق. جالب است بدانيد كه نه در خصال سند معتبري دارد و نه در اختصاص شيخ مفيد. تحقيقي كرده اند برخي از معاصرين كه در پاورقي آدرس داده ام. نتيجه مي گيريم كه اين روايت هم مثل قبلي ها سند ندارد. فقط يك چيزي ممكن است كسي بگويد و آن اين كه شهرت را چه مي كنيد؟ پاسخ اين است كه اين ها اطمينان نمي آورد. اگر اين روايت بين علما شهرت داشت، در نهج البلاغه و صحيفه و كتاب هاي دم دستي نبود، مسأله سياسي اجتماعي نشده بود راحت تر مي شد آن را پذيرفت تا مسأله اي كه در نهج البلاغه آمده است و سر زبان ها افتاده است، اينطور شهرت ها كه همه از هم مي گيرند نمي توان جابر باشد.

من مي خواهم بگويم اين روايات در مسير قبول صدور مشكل ديگري دارد كه برمي گردد به دلالتش. ما در بحث سند هستيم و اين بحث صدور را زير سؤال مي برد. اگر پيامبر عظيم الشأن، اگر اميرالمؤمنين فرموده بودند زنان ناقص العقول هستند و چيز ديگري نگفته بودند مي رفتيم دنبال سند، اگر سند داشت و قبول مي كرديم خبر واحد ثقه همه جا حجت است ولو يك بحث معرفتي كند يا چون بالاخره به حكم شرعي مي رسد مي پذيرفتيم و اگر سند نداشت نمي پذيرفتيم. ولي روايات تعليل دارد. رواياتي كه در آن ها تعليل مي آيد در واقع آن روايت ارتباطش با معصوم قطع مي شود و ما بايد روي تعليل تحليل كنيم. و لذا اگر تعليلي مشكل قطعي داشت اصل روايت زير سؤال مي رود، تعليل هميشه ارتباط كلام را با امام قطع مي كند و كلام را يك كلامي مي كند كه بايد بررسي شود چون نمي شود گفت تعليل تعبدي است (امام تعليل كرده اند ولي نخواسته اند كه تو بفهمي) اين خلاف اصل است، اصل در تعليل غير قابل فهم بودن نيست، اصل در تعليل خلاف موازين بودن نيست. و اصلا نبايد خلاف موازين باشد چون تعليل به امر تعبدي يا غير قابل فهم يا بر خلاف موازين خلاف اصل بلكه غير قابل قبول است. پس رواياتي كه با تعليل مي آيد تعليلش بايد قابل فهم باشد. حال مي خواهيم اين بحث را در اين جا پياده كنيم: حضرت مي فرمايند زن ها ضعيفات الدين هستند چون در ماه چند روز عادت مي شوند و نبايد نماز بخوانند و روزه بگيرند. اين را چطور قبول كنيم؟ بايد عرضه بشود بر قرآن. چه ارتباطي است بين نماز نخواندن يك خانمي، چند روز در ماه آن هم به حكم شرعي كه اگر نماز بخواند كار حرامي انجام داده است و قطع روزه به حكم شرعي با ضعف دين، ضعف ايمان؟ اگر ضعف ايمان به معناي اين باشد كه عملش كمتر است بله درست است ولي آيا اين را مي گويند ناقص الايمان، ضعيفات الدين؟ اين قابل پذيرش نيست، اگر فرموده بودند زنان اعمالشان كمتر از مردان است درست بود ولي اين نقص ايمان و ضعف در دين نيست. نمي شود گفت تعبدا بايد پذيرفت چون در تعليل تعبد نداريم، علاوه بر اين كه در تعبد گاهي انسان وجهش را نمي فهمد نه اين كه بفهمد كه غلط است، اين از مصاديق رواياتي است بايد به ديوار زده شود. اين بحث در نقص عقل هم پيش مي آيد كه بعدا عرض مي كنم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo