< فهرست دروس

درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

99/09/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ائمه و حدود شئون امامت آنان

 

ادامه گفتگو از تصحیح شرعی شخصیات حقوقی

مستحضرید ما برای این که شخصیات حقوقی شرکت ها را با احکامی که دارند، ببینیم که آیا می توان شرعا اصلاح کرد یا نه ... بعد از این که ما راه انکار را پیش نگرفتیم مثل برخی معاصرین ... وارد این بحث شدیم که این شرکت ها قانون گذاری می کنند. خود تشکیل شخصیت حقوقی، خودش یک نوع قانون گذاری است. چرا که تاسیس نهاد یک نوع قانون گذاری است. این غیر از این است که چیزی که قبلا مال نبوده، الان مال بشود! قرار شد که راه هایی را که علما رفتند را برویم، رفتیم و به نتیجه هم نرسیدیم. هفته گذشته گفتم که اگر کسی معتقد باشد که اینها داخل در حوزه شریعت نیست، اشکال ندارد؛ شاید هم بگوید که شارع مقدس یک امضای کلی کرده است. بقیه را همه را به مردم واگذار کرده است. ولی مشکل این راه این است که خود بنده معتقد نیستم، مشهور فقها هم معتقد نیستند و ادله هم تاییدش نمی کنند که ما ادعا کنیم در معاملات صرفا یک لا تظلمون داریم و یک لا تُظلمون.

ائمه و حدود شئون امامت آنان

دلیل این که ما آن را مطرح کردیم، این است که در صحن جامعه مطرح است. می رویم سراغ فرضی که باید تایید شارع را بدست آوریم. من کلمه تایید را که به کار می برم، امضا و سکوت و عدم ردع و رضایت را همه را در برگیرد. ما باید که تایید شارع را به دست بیاوریم. اگر زمان شارع بود، کسب تایید، کار سختی نبود، انما السخن نسبت به مستحدثات قانون گذاری عقلا برای عقلا است.گفتیم: 1 . برخی راه انکار را پیش گرفتند؛ و کم هم نیستند و 2. برخی آمدند از طریق این که قانون گذار باید آینده را هم ببیند، لذا اگر اشاره کند به اصلش ولو شکلش را اشاره نکند، کفایت می کند. و حرف آقای شبیری بود که ایشان فرمود لازم نیست که اصلش را هم اشاره کند. بلکه از راه دفع منکر و رسالتی که ائمه دارند، می توانیم درسش کنیم و ما همین جا حرف آقای صدر را هم مصرفش کنیم؛ آقای صدر می دانید طبق آن چه شاگردان ایشان نقل کردند، ایشان گفته، گاهی شارع مناط را امضا کرده است. ولو شکل خاص سیره را امضا نکرده باشد. مثلا شخصیت حقوقی شرکتها را شارع امضا نکرده است. چون نبوده! اما فرض کنید، اصل شخصیت حقوقی را امضا کرده باشد، کفایت می کند به هرحال این هم راهی است. من دوست دارم شما را امروز ببرم به سمت یک بحث کلامی و فلسفی فقهی. این بحث چند روزه ما، جنسش فلسفه فقه است. یعنی درون فقهی نیست. اما ناظر به فقه داریم که داریم یک مطلبش را بحث می کنیم. حجیت سیره عقلا؛ حجیت مستحدث. حالا می خواهید بگویید فلسفه فقه یا اصول فقه ... بنابر دو نگاهی که می توان به این مبحث داشت ... ولی بحث خصوصی امروز ما کلامی هم هست؛ چرا کلامی هست؟ برای این که امروز راجع به شئون معصوم هم می خواهیم صحبت کنیم. که آیا حضرات معصوم چنین تکالیفی دارند؟ اگر کلام امام یا حضرت آقای شبیری را بیاوریم ولی دلیل نیاوریم، ممکن است کسی فورا مدعی شود که چنین رسالتی برای ائمه تعریف نشده است. کما اینکه گفته‌اند؛ همچون آقا مصطفی خمینی که گفته ما این گونه شئون برای معصوم نداریم! واقعیت این است که ما یک وقایعی را نمی توانیم انکار کنیم. فرصتی شد صفحه 174 کتاب را ببینید. ما نمی توانیم بگوییم که حضرات معصوم حفظ شریعت به عهده آنها نبوده است.من در این کتاب نوشتم که بدون شک، بیان شریعت، حفظ دین، دفاع از نوامیس الهی از وظایف پیامبر وامام است. نصوص دینی، متون کلامی و فلسفی و ... بر این نکته تاکید می کنند. من و شما با این عبارت آشنا هستیم؛ تاخیر بیان از وقت حاجت ... مگر استثنائا ... می گویند تا خیر بیان از وقت حاجت نه بر امام نه بر پیغمبر نه بر خداوند تبارک و تعالی روا نیست ... آیا شنیدید که یکی از مسالک معروف در حجیت اجماع، «مسلک لطف» است؟ آقایان، لطف یعنی چه؟ یعنی اگر علما و خواص امت بر یک مطلبی اتفاق کردند. و امام هم اینها را باز نداشت. معلوم است که قبول دارد ... لطف وجود و حضور امام، این را اقتضا می کند. این را هم شنیدید در خصوص اصطلاح «سنت تقریری»، جنس‌اش چیست؟ به این معنی است که اگر در مرئی و منظر و مسمع معصوم کاری کردند و امام راضی نبودند، باید بیان کنند ... نکردند، امضا به حساب می آید. آیا این را هم شنیدید که می گویند ترک استفصال از امام، حجت است؟ چقدر فقهای ما از این نهاد برای فتوا استفاده می کنند؟ طرف سؤال میکند و امام هم جواب دادند و زیدی هم می گوید این مربوط به فلان حالت است. می پرسیم: چرا امام سوال نکردند؟ ترک استفصال از معصوم، حکم بیان دارد. همه این موارد را که گفتم، مبین این است که امام وظیفه دارد. حالا چه اصطلاح وظیفه یا شأن معصوم به کار ببریم معنا یکی است. به عبارتی خود معصوم تعهداتی داده‌اند. «علینا القاء الاصول» ... «علیکم التفریع» ... اگر این طوری باشد، آیا این می تواند مؤید حرف امام خمینی یا آقای شبیری باشد؟ من می خواهم بگویم اگر ما بتوانیم این حرف را جا بیندازیم، آن حرفی که مرحوم امام خمینی داشت، نیاز نیست که بیاوریم. وی معتقد بود که معصوم باید اصل قضیه را ورود کند. یا آقای شبیری از راه دفع منکر معتقد بود باید وارد شد اما ما نمی خواهیم از راه دفع منکر وارد شویم. که بعد یک آقایی بیاید و مدعی شود که آن چه مهم است، دفع منکر نیست؛ رفع منکر مهم است! اصلا نیاز نیست که به نهاد دفع منکر استناد کنید؛ از باب وظیفه معصوم حساب کنید ... اگر تا این جا بخواهیم موج اول مطلب را حساب کنیم باید بگوییم حضرات معصوم، شأنشان بیان است و نسبت به سیره های آینده، مخصوصا یک سیره های کلان، حالا ممکن است یک سیره در یک مکان و زمانی مُد شود و بعد هم از مد بیفتد ... بعد هم ادعا کنیم که معصوم اینها را نمی خواهد که دخالت کند ... ولو راضی هم نباشد و خلاف شرع هم باشد ... اما فرض کنید یک سیره هایی مثل نظام اجتهاد و تقلید، اخباری ها معتقدند که این نظام منکر است و همه باید که مجتهد باشند! این بحثها را در فقه و مصلحت ببینید. یا مثل بحث خودمان؛ شرکت ها ... شرکت ها آمده تا خانه مردم و به فرهنگ و خانه های مردم رسوخ کرده است ... اگر حضرات راضی نبودند از باب علم غیب یا از باب پیش بینی، نبایستی اظهار نظر کنند؟ اینها را موج اول حساب کنید ... درس خارج، اضربوا بعض الرأی ببعض هست ... ببینیم می توانیم این بحث را هضم و جذبش کنیم یا نه ... دو تا مانع در مسیر آن چه بیان کردم، هست. مانع اول رفتار علماست ... ممکن است کسی بپرسد مگر رفتار علما، حجت است که شما می گویید مانع؟! بحث این است که آن طرف رفتار علما را آوردیم، این طرف هم میخواهیم رفتار علما را بیاوریم. آنطرف گفتیم که علما تاخیر بیان از وقت حاجت را اجازه نمی دهند، و باز این طرف هم می خواهیم از علما بگوییم. به نظر شما که سالهاست درس خارج می خوانید این مباحث را که هر کدام از بزرگان به شکلی بحث کردند امام خمینی به گونه‌ای و آقای شبیری به شکلی و آقای صدر هم به شیوه ای دیگر بیان کردند، آیا علمای ما هم معتقدند؟ علما را که میگویم؛ نزدیک به اتفاق ... اگر معتقد هستند پس چرا این همه به دنبال احراز اتصال به عصر معصوم اند؟! میدانید که اینها اگر شک در اتصال هم بکنند می گویند: کافی نیست. چون شرط، اتصال است؛ نه این که مانع، عدم اتصال باشد ... اگر مانع، عدم اتصال بود و شک می کردیم، به درد ما میخورد، اما وقتی شرط اتصال می کنند، به این معنی است که اگر شک کنیم به درد نمی خورد. بعد یک بحثی عده ای دارند، «راه های اتصال سیره ها به عصر معصوم» ... به هر حال، این مانع اول که علما زیربار قبول این مباحث نرفتند ... ممکن است کسی بگوید مگر ما مقلدیم؛ علما این راه را اگر نرفتند ما میرویم! مانع دوم، برخی روایات است ... که رسما ائمه می فرمایند ما وظیفه بیان هر مطلبی را برای شما نداریم. و طبق برخی روایات که گفته شده، شما هم سوال کنید ما خواستیم جواب میدهیم، خواستیم جواب نمیدهیم! که این روایات را می توانید در صفحه 176 کتاب ببینید. «لیس علینا الجواب؛ ان شئنا اجبنا، ان شئنا امسکنا» به نظر شما با این گفتگو، اگر از امام رضا سوال می کردند که یابن رسول الله 600 سال دیگر بنا هست نظام اجتهاد و تقلید بیاید، اگر شما سکوت کنید ما می گوییم که امام راضی بودند، امام با وجود این روایات، می گفتند حالا وظیفه ندارم، آن موقع وظیفه دارم؟! من یک نکته دیگر می خواهم بگویم که این روایات یک چیزهایی را هم خراب کرد ... از جمله تاخیر بیان از وقت حاجت ... امام صادق نمیخواهند بیان کنند، با این که مثلا کشاورزان به نوعی به این مبحث مبتلا هستند. حتی سیره های زمان معصوم ... بنابر مبنای آقای اصفهانی که می گوید سکوت کافی است. تازه آنجا معتقدند که معصوم باید که امضا کند ... و می گویند که سکوت هم امضا نیست، برخی معتقد که سکوت معنای امضا است ولو به عدم ردع ... سوال می کنیم مگر دختر و بحث ازدواج است که سکوتش نشانه رضایت باشد؟! به هرحال ائمه بیان نکردند و این هم مانع دوم ... این جاست که قدری کار سخت می شود.

سکوت ائمه در ترازوی نقد و نظر

از آن طرف حرفی که من در موج اول زدم، که حضرات معصومین حفظ دین وظیفه‌اشان هست، اصلا نگویید وظیفه که در واقع قبول کردند و عهده دار شدند ... روایت هم که نباشد، عقل چه می گوید؟ فرض کنید که امام صادق و امام باقر هم هستند و تقیه هم در کار نیست و منکری در حال رخ دادن هست، و امام هم چیزی نگویند! بحث این است که این رویکرد در این زمان را از یک عالم نمی پذیرند، از امام می پذیرند؟! عقل ما این را می گوید که چطور وقتی از یک عالم این واکنش را قبول نکنند، از امام بپذیرند؟ حالا کم کم این را بیاورید روی آینده، اگر راه باز شد ... می گوییم اگر امام می دانند که این مسائل پیش می آید باز که پیشگیری کنند. در پاورقی ص 177 از کتاب فقه و عرف گفته شده که روایاتی که بیان شد، از سند معتبر برخوردار است.

نمیدانم رفتید مباحث و ادله را ببینید یا نه ولی این که انسان خودش روی مبحثی بیندیشد، خیلی در رشدش مؤثر است. لذا همیشه باید مطالعه شما سه ضلعی باشد؛ اول اینکه درس استاد را ببینید، و بعد از آن مباحثه است که درواقع کبریت احمر است؛ خود بیان درس نوعی تدریس است بالاخره ضلع سوم، فکر است؛ که ادم بگوید این حرفی را که استاد زد، در ترازوی نقد اندیشه قرار دهد، و رد یا قبول کند و این کار به مرور بعد از ده دوازده سال باعث می شود که انسان احساس کند دریچه هایی به روی او باز شده است. و به نوعی صاحب فکر و نقد است.

رفع ناهمسویی بین ادله

من می خواهم امروز به گونه ای مدیریت کنم که بین اینها ناهمسویی احساس نشود. ما همچون نظام فکری منطق، در این گونه موقعیت ها باید از معلوم شروع کنیم تا برسیم به جایی که مورد بحث است و مشکوک است. آن چه مسلم هست این که ائمه ما چه از باب وظیفه، چه از باب تعهد و غیرت ... ائمه ما نسبت به بیان شریعت، پیشگیری از منکرات، مهمِل و بی تفاوت نبودند ... اصلا ائمه را به این شرط پذیرفتیم که «انا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم» ... براساس این حدیث غیر مهملین لمراعاتنا ... اما مهملند نسبت به احکام شریعت؟! البته ممکن است که برخی جاها تقیه می کردند ... ببینید ما از این قضیه که گفتم دست بر نمیداریم این صرفا عقلی هم نیست نقلی هم هست؛ شما اصول کافی را باز کنید باب الحجة؛ ببینید ائمه خودشان را چگونه معرفی می کنند ... یا آن حدیث مفصلی که امام رضا علیه السلام در رابطه با جایگاه امامت دارند، آیا امامی که اینگونه است، امام ساکت است؟ در تقیه گاه مصلحتها مصلحت پایین تر را تحت الشعاع قرار میدهد ... یا اگر قضیه شبه تقیه نباشد امام اغراء به جهل نمی کند. یا این که مثلا به کشاورزی که میخواهد امسال مثلا زکات بدهد، مطلبی را بیان کند، ناقص ... این که علما گفتند تاخیر بیان از وقت حاجت جایز نیست، میدانید چرا؟ چون اغراء به جهل است. چون مصداق بی تفاوتی است. ما بر اساس همین حرفها مطلقات و عموماتی که از ائمه در جمع عام صادر شده است. مثلا مطلبی در منا یا عرفات صادر شده است، آنها را قابل تقیید نمیدانیم، میدانید چرا؟ میگوییم به این دلیل که این مطلق و عام غیر از مطلق و عامی هست که در کلاس امام صادق بیاید و فردا مخصص اش بیاید! و مخاطبان هم چند نفر از روات باشند، مسلم است که این غیر از آن است. پس همین مقدار بدانید که ما از اصولمان در امامت تنزل نمی کنیم. سوال این است که تکلیف این راویات چه می شود؟ من نمی گویم که این روایات را کنار می گذاریم. با اینکه می دانید که ما ماموریم که در بیش از ده روایت که اگر از ما چیزی رسید با سند معتبر و با موازین نساخت، کنار بگذارید! یک جا گفتند اگر با کتاب نساخت جایی دیگر با عقول و جایی گفتند که اگر با سنت نساخت، بگذارید کنار ... حالا اگر آمدیم و دیدیم با اصل مسلم نمی سازد، و با آن رسالتی که قرآن از امام تعبیر دارد به «شاهد» نساخت، سوال این است که مگر شاهد می تواند بی تفاوت باشد؟ ظاهرا این مطلب را باید طبیعی برخورد کنیم. این که امام گفته امسکنا؛ ممکن است مصلحت نباشد یا زمان زمان مناسب نباشد و از این قبیل. چیزی که این روایت را تایید می کند، روایتی است در اصول کافی، حدیث 546 که امام می گویند اینکه ما گاهی اوقات جواب نمیدهیم، چون پرسشگران قصد فهمیدن و اطاعت ندارند. بلکه هوای نفس خویش را دارند. یا ممکن بوده که از جایی مامور بودند که بیایند و از ائمه سوالی را بپرسند ... نیامده به قصد استفتاء آمده به قصد جواب بردن! ... البته من میدانم که اگر این گونه روایات را نزد برخی اساتید ببرید می گویند که اطلاق دارد! دوست دارم این توصیه را از بنده به یاد داشته باشید که ما باید ادله را نظام وار و سیستمی بررسی کنیم در یک نظام حلقوی و به هم مرتبط و منسجم نه جدا جدا. الان من مطمئنم که اگر این دو روایت اخیر را به یکی از آقایان سنتی داده شود سند روایت را نگاه می کند می بیند معتبر است، آن را قبول می کند و براساس آن فتوا میدهد! فارغ از این که بدانند اقتضای عقل چیست؟ آن نصوص مبین شأن امام چیست ... ما گاهی اوقات از ادله این گونه اطلاق گیری می کنیم که فارغ از روح قانون، فارغ از مقاصد، فارغ از ادراک عقل، فارغ از واقعیتهای زمانه به یک نتیجه گیری میرسیم که ... امام استدلالات و مجموعه استدلالات را در یک نظام حلقوی به هم پیوسته آوردند مثال این قضیه همان نهی انار دزد بود که امام استناد کردند به آیه «انما یتقبل الله من المتقین» تا ثابت کنند که دزدی و خیال شخص به اضافه شدن ثوابها به خاطر صدقه و انفاق یک نتیجه گیری اشتباه هست. در واقع امام استدلالات را در یک دستگاه دلالت کننده قراردادند ... لذا اگر می خواهیم فتوا بدهیم یا داوری کنیم یا ورود کنیم این گونه باید باشد نه این که موارد را تک به تک بررسی کنیم و طبعا به نتایج نادرست برسیم! تقریبا کاری شبیه این ژورنالیستها یا برخی از این پوپولیستها در جراید که مطالب را جدا از یک ساختار در نظر گرفته و قضاوت می کنند. سوال این است که آیا ما بیاییم و این گونه احادیث را کنار بگذاریم؟ در جواب می گوییم نه مخصوصا با آن حدیث 546 اصول کافی ... سوال این است که آیا موضع امام درباره سیره های آینده مشخص شد؟ به هرحال این که اهل بیت نسبت به احکام و نسبت به شریعت آگاهی دارند، در این قضیه هیچ شکی نیست! و اینکه از آینده چیزی بگویند که به اینها روایات ملاحم گفته می شود، بازهم باید بگوییم هرچه از دهان مبارکشان صادر شود، معتبر است. اگر به سند معتبر هم به ما برسد، برای ما حجت است، اما علم ائمه علیهم السلام به موضوعات (این که مثلا هزار سال دیگر در ایران چه روی خواهد داد) از این لحاظ برخی معتقدند نه ... اما عده‌ای معتقدند که امام علم به ما کان و ما یکون و ما هو کائن؛ اینکه ما حتی ظهر چه می خوریم! یا اسم فرزند ما چیست یا چند فرزند داریم، یا نام همسرمان یا چه به او گفته ایم و او چه به ما گفته!

لایه لایه های قلعه و حصار علم همچنان در حفاظ ابهام

به هرحال برخی بین موضوعات و غیر موضوعات تفصیل می دهند، یا حتی برخی موضع «لا اعلم» را در پیش میگیرند و می گویند ما نمیدانیم! و معتقدند که این وادی وادی طوی است و باید نعلین را از پا در آورد و ... موضع بنده هم همین است! صحبت بر سر این است که اگر ثابت شد که ائمه این علم را دارند علم به موضوعات، سوال این است که با این علم وظیفه دارند یا نه؟ ولی اگر برخی حرفها را زدیم دیگر نمی توانیم به حساب بگذاریم مثل شیخ حر که روی این قضیه تامل جدی داشت! عملا هم علمای ما می گویند که اگر سیره بود باید احراز شود اتصال آن به عصر معصوم ... لذا ببینید جالب است تاخیر بیان از وقت حاجت را قبول نمی کنند، مسلک لطف را قبول می کنند، ترک استفصال را قبول می کنند، سنت تقریری را قبول می کنند چون اینها مصداق دفاع از دین است، سکوت امام مصداق اغراء به جهل است. اما از یک طرف هم قضیه را رها نمی کنند که از باب نهی از منکر در آینده دخالت کنند ... گویا یک محدودیتی قائل می شوند و ما هم بیشتر از این، نمی توانیم که به حساب ائمه بگذاریم.

راه چهارم؛ راه برون رفت از این مشکل

عملا از این راه هم ما برای درست کردن و توجیه شرکتها چیزی به دستمان نرسید! عده‌ای انکار می کنند، راه دوم از امام خمینی بود و راه سوم از آقای شبیری بود و شبیه این از آقای صدر بود، خیلی مشکل است؛ اما راه چهارم که راه خود ماست. مشکل مشخص است که ما در شرکتها با سیره هایی مواجه هستیم و قانون گذاری هست نه موضوع سازی و اتصال به عصر معصوم علیه السلام هم ندارد. باید ببینیم آیا میتوانیم ماهیت وجودی شرکتها را توجیه کنیم یا نه ... موضوع «تعهدات مبینان شریعت نسبت به سیره های آینده و ارزیابی سکوت آنها» می تواند موضوع مقاله یا پایان نامه باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo