< فهرست دروس

درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

98/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القضا/ آیات الاحکام دو/ جلسه‌ سوم

 

فرق بین موضوع و متعلّق اصلش هم البتّه متعلّق به است، این است که آن‌که حکم به آن تعلّق می‌گیرد می‌شود متعلّق یا متعلّق به. آن‌که حکم با متعلقش بر آن سوار می‌شود، موضوع است. اصلش هم موضوعٌ علیه است، جهت اختصار می‌گویند متعلّق یا موضوع. پس آنچه متعلّق به آن تعلّق می‌گیرد، می‌شود موضوع. در کریمه‌ی «اوفوا بالعقود» دقّت کنید خوب خودش را نشان می‌دهد.

«أوفوا بالعقود» یعنی چه؟ یعنی «یجب الوفاء بالعقد». «یجب» به چه چیزی خورده است؟ به وفا. پس وفا می‌شود متعلّق. حالا وجوب وفا به چه کسی سوار می‌شود؟ موضوع علیه‌اش یعنی وجوب وفا «وضع» بر چه چیزی؟ بر عقد. حالا اگر گفت «یجب الوفاء بالوعد»، «یجب الوفاء بالعهد» این می‌شود موضوع یا موضوعٌ علیه. به عبارت دیگر آن‌که مستقیم حکم به آن می‌خورد متعلّق است. آن‌که متعلّقٌ متعلّق است موضوع است.

این در قضایایی که ثلاثی است البتّه، امّا بعضی وقت‌ها گزاره‌های شرعی ثنائی است. کسی که می‌گوید «یجب الصّلاة»، «یجب الصوم» این‌جا دیگر سه چیز نداریم، دو چیز داریم. حکم داریم و متعلّق. و خیلی وقت‌ها به این متعلّق موضوع هم می‌گویند وقتی دو تایی باشد. لذا می‌گویند «یجب» حکم است، موضوع صلاة است. ولی اگر همین‌جا سه تا بود مثلاً بود «یجب» اجبار به نماز، اگر بود «یجب» اجبار به نماز «یجب» می‌شد حکم، اجبار می‌شد متعلّق، وجوب اجبار روی چه چیزی سوار شده است؟ روی نماز. نماز می‌شد موضوعٌ علیه.

این‌جا دارد «یحرم تغییر خلق الله»، «یحرم» می‌شود حکم، «تغییر» می‌شود متعلّق به، «خلق الله» می‌شود متعلّق متعلّق یا موضوع. حالا در «ما نحن فیه» چون بحث سر این بود که چه تغییری مراد است، بیشتر همان متعلّق باید بگوییم، ابهام در متعلّق.

اگر مستحضر باشید صبح ما روی این آیه متمرکز شدیم آیه‌ حرمت تغییر خلقت. عرض می‌کردیم این آیه امروزه در ساحت‌های مختلف مصداق دارد. قهراً این بحث پیش می‌آید که آیا ما می‌توانیم تغییر خلقت را حرام تلقّی کنیم؟ فی الجمله که شکی نیست چه تغییری و بعدش هم البتّه ممکن است جرم‌ انگاری هم بشود، برود در قانون و جرم اعلان بشود. این‌ بحث‌ها را صبح کردیم. چهار تا نظر هم گفتیم، نظر مختار هم گفتیم، در واقع یک نکاتی مانده است باید در این نشست إن‌شاء‌الله بگوییم و برویم سراغ آیه‌ دیگر.

چند نکته در بحث

یک نکته راجع به رابطه‌ این آیه با قاعده‌ سلطنت. صبح آمدیم با قاعده‌ تسخیر مقایسه‌اش کردیم، ﴿وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ﴾ در نشست الآن می‌خواهیم آیه را با قاعده‌ سلطنت مقایسه کنیم. اگر گفتیم «النّاس مسلّطون علی مالِهم و ما لَهم» طوری که ما معنا می‌کنیم و در آن کتاب هم آوردیم، طرف می‌خواهد تغییر جنسیّت بدهد، «النّاس مسلّطون» می‌گوید می‌توانید، ولی بحث بود که آیا این آیه این تغییر را حرام می‌داند یا نه؟ از آن آیه در می‌آید یا نه؟

اگر گفتیم «فرج الاسنان»، جراحی پلاستیک، جراحی زیبایی این‌ها همه تغییر خلقت است، نسبتش با قاعده‌ سلطنت چه می‌شود؟ اوّلاً توجّه دارید آن ساحت‌هایی که داخل در آیه‌ حرمت تغییر خلقت نیست، مثل تغییراتی که با هدف خلقت منافات ندارد، طبق بیان صبح آن‌جا که این‌ها با هم درگیری ندارند، آن جاهایی که ولایت بر خود مستلزم تغییر حرام نیست، صبح گفتیم ما تعقیم را حالا آقایان موقّتش را می‌گویند، ما در بعضی از افراد دائمش هم می‌گوییم. مصداق تغییر حرام نیست. آن‌جا که منافاتی نیست بین قاعده‌ سلطنت با قاعده‌ی حالا اسمش را بگذاریم حرمت تغییر خلقت.

مثلاً کسی بگوید تعقیم دائم مصداق تغییر محرّم است که گفتند هم. این‌جا سؤال پیش می‌آید که مگر انسان مسلّط بر بدن خودش نیست؟ خودش را می‌خواهد عقیم کند. از آن طرف مصداق تغییر خلقت است، این‌جا چه می‌شود؟ باید یک ضابطه‌ای بگذاریم که این‌ها را از هم جدا کند. ببینید قاعده‌ سلطنت یک قاعده‌ اقتضایی است از این جهت با قواعدی مثل قاعده‌ اضرار، مثل قاعده‌ی ایراد عیب در بدن منافات ندارد. بگویید آنها تخصیص می‌زنند سلطنت را. آیا انسان می‌تواند یک ضرر فاحشی بر بدن وارد کند، بگوید «النّاس مسلّطون علی مالهم ما لهُم» می‌گویند پسر خوب! دختر محترم! درست است «النّاس مسلّطون علی مالهم و ما لهم» امّا این مقیّد به جایی که موجب ایراد ضرر فاحش بر بدن نشود، موجب عیب نشود، موجب ضرر نشود. هیچ کس هم نمی‌گوید این‌ها با هم منافات دارد، حالا می‌خواهید بگویید اقتضا است و «لا اقتضا» می‌خواهید بگویید عام است و خاص. اقتضا و «لا اقتضا» اگر باشد از اوّل شامل نمی‌شود، یعنی اقتضا برای مورد تعارض ندارد مثل حاکم و محکوم است. امّا اگر گفتیم عام و خاص است، نه عموم داشت امّا یک دلیل قاهری که خاص باشد آمد بر آن مقدّم شد. همین‌طور بعضی مواردی که «النّاس مسلّطون» نمی‌آید. امّا جایی را فرض کنید که نه تعییب است، نه اضرار است، ولی مصداق تغییر محرّمی است که صبح گفتیم مثلاً با آن راستای خلقت نمی‌سازد.

این‌جا من یک عبارتی دارم این‌که خواستید این را بنویسید تا با هم چطور تعامل می‌کنند، نوشتم : دایره‌ی سلطه‌ انسان بر ملک جان، بدن و شئون دیگر به حوزه‌ بهره‌وری و تسخیر مقیّد که توضیح دادم، نه رقم زدن جعلی در قبال جعل الهی. یعنی ببینید دو تا نهاد است یک دفعه کسی می‌خواهد یک جعلی در قبال جعل الهی رقم بزند، حالا این جعل تکوینی باشد یا جعل تشریعی باشد که صبح گفتیم مصداق تغییر محرّم است. مثلاً بدعت بگذارد، این می‌شود یک جعل در مقابل جعل الهی. بدعت بگذارد، نماز بیاورد، روزه بیاورد، یک نکاح بیاورد، یک ادا و اطوارهایی است در این معنویت‌های کاذب می‌آورند، این می‌شود رقم زدن جعلی تشریعی در قبال جعل الهی.

اگر جعل تکوینی بخواهیم بگوییم مثل این‌که صبح می‌گفتیم بمب بسازد یا کاری بکند که در راستای هدف خلقت نیست، رقم زدن جعلی در قبال جعل الهی غیر از سلطه‌ انسان بر مال خود و جان خود و بدن خود است. لذا بین قاعده‌ سلطنت با قاعده‌ تغییر حرمت تناقضی نیست، مساسی نیست. اصلاً نهایتاً بشوند عام و خاص، هیچ ابا نداریم بگوییم سلطه‌ انسان «علی مالهم علی ماله و ما له» مقیّد است به جایی که به تغییر خلقت محرّم نرسد. یک چیزی که سفارش می‌کنم شما را همیشه در بحث‌های قواعد این مناسبات قواعد این را کمتر آقایانی که قواعد فقه نوشتند، نمی‌گویم اصلاً ورود نکردند، چرا گاهی کردند امّا خیلی وقت‌ها این مناسبات را بیان نکردند.

جالب است بدانید گاهی مناسبات با قواعد هم سو هم باید بشود. یعنی قواعدی که در یک راستا هستند مثل قاعده‌ی نفی ضرر با نفی حرج. این‌ها چه مناسباتی با هم دارند با این‌که هر دو نفی هستند؟ امّا ممکن است تفاوت‌هایی هم داشته باشند. یکی بگوید لا حرج در محرّمات نمی‌آید. ولی قاعده اضطرار می‌آید. پس همیشه إن‌شاء‌الله چه در دوران تحصیل‌تان، چه تدریس‌تان، چه پزوهش‌تان، چه وقتی کتاب می‌نویسید یکی از کارهایتان وقتی که از یک قاعده صحبت می‌کنید، بحث از مناسبات آن قاعده یا رابطه‌ آن قاعده با قواعد همسو و نا همسو. مثل این‌جا که ما چند تا قاعده الآن داریم. قاعده‌ حرمت اضرار به بدن، قاعده‌ حرمت تعییب، معیوب کردن بدن حتّی زشت کردن بدن که آن هم یک نوع عیب است. انسان می‌تواند مثلاً یک کاری بکند که بدنش را معیوب کند، زشت کند و از قیافه برگرداند. فقها اجازه نمی‌دهند حتّی در اهدای عضو هم می‌گویند فرض کنید یک کسی بینی‌اش را هدیه کند، اگر بشود آن را پیوند بزند، بگوید برای من همین دو تا سوراخ بس است مثل حفره. آقایان می‌گویند نمی‌شود، حق ندارید. حالا آن هم احتیاج دارد، آن هم مریض است ولی این گذشت را نمی‌خواهد بکنید. امّا کلیه‌اش را بردارد بدهد، کلیه پیدا نیست، کلیه تک کلیه هم کار می‌کند مثلاً، ضرر فاحش ندارد، از آن طرف عیب هم نیست، پیدا هم نیست. این‌که آقایان در اهدای عضو و این‌ها این حرف‌ها را می‌زنند. حرف منضبطی هم است یعنی می‌شود از آن دفاع کرد.

یک بحث دیگر

مستحضر هستید که ما آیه‌ای داریم در قرآن با عنوان اهلاک حرث و نسل ﴿وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‌ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها﴾ بعضی‌ها اهل فساد در زمین هستند، افساد فی الأرض هم می‌گویند از این جاها گرفتند آقایان. ﴿وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ﴾ می‌خواهد حرث را بگوییم یعنی زمین را، محیط زیست را و نسل را یعنی نوع انسانی را می‌خواهد از بین ببرد، در حالی که ﴿وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ﴾.

ما سال 94 که بحث همایش فقه هسته‌ای داشتیم، همایش ملّی فقه هسته‌ای که بعداً هم کتاب شد، الآن هم کتابش هست در بازار. از آیاتی که استدلال کردیم به آن برای حرمت سلاح‌های غیر متعارف. حالا هسته‌ای باشد، میکروبی باشد، شیمیایی باشد، این آیه بود. چون سلاح‌های هسته‌ای یا میکروبی یا شیمیایی غیر متعارف که گاهی می‌گویند کشتار جمعی، آن هم محیط زیست را نابود می‌کند، هم نسل را و اصلاً گاهی وقت‌ها نسل‌های آینده هم آسیب می‌بینند.

یک جا اگر از بمب هسته‌ای استفاده بشود ممکن است تا چند نسل بچّه‌ها معیوب دنیا بیایند تا این‌قدر... استدلال ما به همین آیه بود. حالا باز این بحث است که رابطه‌ی مثل این آیه با آیه‌ی حرمت تغییر خلقت چه می‌شود؟ اوّلاً در ابزار اهلاک حرث و نسل گاهی تغییر محرّم است. بالاخره ببینید دانش شیمی، دانش فیزیک نمی‌تواند هر چیزی را تولید کند. از مصادیق تولید سلاح‌ها از مصادیق تغییر در خلق الله است. با همان بیانی که صبح داشتیم که دیگر حالا توضیح ندهم.

- تغییر خلق الله با آن بیان صبح. اگر بگوییم منظور از تغییر خلق الله یعنی تغییر در تکوین به گونه‌ای که در راستای هدف خلقت نیست. واقعاً خداوند این‌ها را ساخته است بالاخره بمب از یک چیزهایی تشکیل شده است، سلاح شیمیایی وقتی ساخته شد، بیان می‌کنند از یک چیزهایی ساخته شده است همین‌طور میکروبی. این‌ها تغییر در خلق الله است که شیطان هم گفت من این کار را می‌کنم. پس این آیه و این مفاد در راستای همان تغییر محرّم است منتها اگر بنا شد از تغییر محرّم استفاده کنیم، لازم نیست حتماً به حد سلاح هسته‌ای و میکروبی و شیمیایی برسد. چون این‌ها تعریف دارد. این سه سلاح، زیر مجموعه‌ی سلاح‌های کشتار جمعی است. تعریف هم می‌کنند که سلاح‌هایی است که تخریبش قابل کنترل نیست. ما وقتی که این را کار می‌کردیم، با بعضی از آقایان که صحبت می‌کردیم، می‌گفت حالا ما سلاح هسته‌ای می‌سازیم امّا فقط می‌زنیم در پادگان دشمن. گفتم آخر تعریف دارد، در معاهده‌ پاریس تعریف کردند سلاح‌های کشتار جمعی را که اصلاً به پادگان و شهر و نظامی و غیر نظامی و حتّی نسل امروز نیست، شما دارید تعریف را برمی‌گردانید به یک سلاح متعارفِ معمولی بعد هم می‌گویید چه اشکالی دارد؟ ما داریم از سلاح‌های غیر متعارف صحبت می‌کنیم با اصطلاح علمی دنیاییش سلاح کشتار جمعی؛ شما دارید با ذهن خودتان با یک اصطلاح طلبگی، عرفی، عامیانه. کشتار جمعی هم معنایش یعنی زیاد می‌کشد. مثل چاقو نیست که یکی یکی آدم بکشد، یک دفعه می‌بینید یک کوچه را می‌کشد، یک پادگان را می‌زند مثل موشک. اصلاً این بحث ها نیست که تانک و موشک و هواپیمای جنگنده این‌ها جزء بحث‌ نیست.

امّا اگر بنا شد از بحث حرمت تغییر استفاده کنیم منحصر به سلاح‌هایی که ﴿وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ﴾ نیست. مراتب پایین‌ترش هم آیه دلالت بر حرمتش می‌کند. آیه منظور همین آیه‌ی حرمت تغییر خلقت است. اگر آیه‌ی 205 بقره همین آیه‌ای که خواندم ﴿وَ إِذا تَوَلَّى﴾ دلالت نکند، آیه‌ی تغییر خلقت دلالت می‌کند. در واقع این‌ها همسو هستند نه ناهمسو تا بخواهیم راجع به موازنه‌اش صحبت کنیم.

پاسخ به یک سوال

- آن‌که موقّتش هم حرام است، آن با فراق از آن می‌گویند. دقّت داشته باشید با فراق از آن جهت می‌گویند «لولا» آن جهت، لمس حرام، نگاه حرام لذا می‌گویند موقّتش به ضروره جایز است، دائمش نه، اصلاً جایز نیست، چون ضرر به بدن است یا عیب به بدن، یا تغییر خلق الله است. ضمن این‌که می‌دانید نگاه حرام یا لمس حرام حرمت را سرایت نمی‌دهد به وازکتومی، تعقیم دائم، خودش حرام است. نگاه حرام واسطه در ثبوت نیست، دقّت کنید دوست‌مان سؤال کردند، جواب بدهم. یعنی چون مستلزم نگاه حرام است پس تعقیماً حرام است و یا چون مستلزم نگاه است پس این نگاه حرام، حرام است. معلوم شد مقدّمه که حرام شد این حرمت سرایت می‌کند به ذی المقدمه به طوری که حرمت مقدّمه واسطه در ثبوت حرمت است برای خود مقدّمه یا نه، این خودش حرام است. همان که در منطق می‌گویند واسطه در ثبوت، واسطه در عروض. یک دفعه واسطه در ثبوت است مثل گرمی آتش که واسطه می‌شود در ثبوت گرمی برای آب. این می‌شود واسطه در ثبوت. یعنی گرما از آتش می‌رود به آب، می‌رود به غذا. غذا پخته می‌شود، غذا داغ می‌شود، آب داغ می‌شود. امّا یک دفعه نه، واسطه در عروض است مثل حرکت ماشین که باعث می‌شود ما بگوییم فلانی حرکت کرد. در تلفن می‌گوید فلانی حرکت کرده دارد می‌آید. این نشسته روی صندلی و خواب است، کجا حرکت کرده است؟! هواپیما حرکت کرده، ماشین حرکت کرده، این واسطه شدن حرکت ماشین برای نسبت حرکت به جالس ماشین این واسطه در عروض است. لذا مجاز هم است حقیقتاً. می‌گویم خواب است طرف، حرکت نکرده است، این دو را دقّت کنید واسطه در ثبوت، واسطه در عروض. حالا در فقه ما خیلی به کار می‌بریم این‌ها را، اگر می‌گوییم مثلاً عقیم کردن حرام است، چون مستلزم لمس حرام است یا می‌گوید تلقیح مصنوعی حرام است چون می‌خواهد برود اسپرم را از مرد بگیرد، تخمک را از زن بگیرد، حالا یک دفعه بله، خود شوهر این کارها را روی زنش می‌کند، پزشک است آن هیچ، ولی غیر شوهر و زن و شوهر باشند دیگر می‌شود حرام. حتی هم‌جنس هم فایده ندارد، چون هم‌جنس هم شرمگاه را که نمی‌تواند نگاه کند و لمس کند، می‌شود حرام. این تلقیح حرام است یا مقدّماتش حرام است؟ اگر گفتیم نه، حرمت لمس و نگاه سرایت می‌کند به معنای واسطه در ثبوت، سرایت می‌کند به خود تلقیح، خود تلقیح می‌شود حرام. آن وقت اگر دکتر پول هم بگیرد برای تلقیح، پول حرام است، چون کسب حرام پولش هم حرام است. ولی اگر گفتیم نه، خود این واسطه در عروض است، حرام نیست، بله مقدّماتش حرام است. به همین خاطر هم اگر چشم‌هایش را ببندد، لمس هم می‌تواند نکند با دستگاه کار کند حرام نیست، اگر این‌طور گفتیم پولی که می‌گیرد حلال است ولو اگر مقدّماتش حرام باشد. الآن در این پزشکی‌ها که آدم می‌رود خیلی از دکترها مراعات نمی‌کنند. دندان‌پزشکی می‌روید پهلوی مرد، آن هم، هم نگاه به زن می‌کند، هم نگاه به... گاهی وقت‌ها دست می‌زند، راحت است کار می‌کند، حالا نه این‌که نظر بدی هم داشته باشد.

اگر خود کار حرام بشود دکتر ها نمی‌توانند پول بگیرند، ولی اگر گفتیم پول گرفتن، برای مقدّمات است، پول برای جرم‌گیری دندان و ... می توان قائل به حلیت شد. اثر خیلی دارد. مثلاً در باب نکاح داشتم یک کتابی را می‌خواندم برای ارزیابی، نوشته بود نکاح گاهی واجب می‌شود. آن‌جایی که نیاز داشته باشد طرف، نیاز مثلاً شدید داشته باشد. گاهی حرام می‌شود حالا این جاها بحث می‌شود نکاح گاهی از استحباب خارج می‌شود مثلاً واجب می‌شود، آن جایی که حفظ دین متوقّف باشد.

-‌ بله، ببینید این‌که بگوییم نکاح واجب است برای کسی که دینش در خطر است، این‌جا حفظ دین واجب است و الّا نکاح هیچ وقت از استحبابش در نمی‌رود. آنچه واجب است حفظ دین است. و لذا اگر حفظ دینش مثلاً از طریق روزه گرفتن باشد، چند روز روزه بگیرد دیگر از آن حالتش می‌افتد.

- ولی اگر گفتیم نه، خود نکاح واجب می‌شود، متوجّه باشید که گاهی وقت‌ها مقدّمه حرام است، مقدّمه واجب است، وجوب مقدّمه، وجوب ذی المقدّمه یا حرمت ذی المقدّمه واسطه در عروض است، نه واسطه در ثبوت. اگر هم می‌گوییم به مسامحه می‌گوییم و هنوز آثار هم دارد. حالا این‌جا هم همین‌طور است در مورد تعقیم آقایانی که می‌گویند، حالا من خودم جواب سؤال شما را بدهم آن‌ها نه، فارق از آن جهت محرّم می‌گویند. لذا اگر شوهر می‌خواهد زنش را دائماً عقیم کند یا زن می‌خواهد شوهرش را عقیم کند، زن متخصّص است یک آمپول می‌زند به شوهرش تعقیم دائم می‌شود باز هم می‌گویند حرام است.

- قطعاً شرایط متفاوت است، ما نمی‌توانیم یک حکم دائم ابدی بدهیم شرایط متفاوت است. ممکن است در بعضی از شرایط همین‌طور باشد. البتّه این نظر می‌دانید قدیمی است، یعنی بعضی فقها از قدیم گفتند که ازدواج مجدّد مستحب است یا مباح است یا حتّی مکروه است، از قدیم نظر داشتند، فکر کنم در بعضی از نوشته‌ها شیخ طوسی می‌گوید اجماع داریم بر عدم استحباب.

- بسیار خب، این است از شیخ. یک رساله‌ای اخیراً هنوز چاپ نشده است ولی از این دوست ما آقای هدایت نیا که در این بحث‌ها قلم می‌زند، یک رساله دارد راجع به همین بحث زوجه و نشوز زوجه و این‌ها، آن‌جا بحث را خوب آورده است.

گفتگو از آیه الرجال قوامون

یکی از آیاتی که از آن گفتگو می کنیم آیه‌ی 34 سوره‌ مبارکه‌ نساء است.

«أعوذ بالله من الشَّیطان الرّجیم * بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ. وَ اللاَّتي‌ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيراً﴾» این آیه دو بخش کلان دارد: بخش اوّلش مربوط می‌شود به زوجین امّا حقوق خصوصیش، غیر جزاء است، مدنی است. می‌گوید مردان قوام هستند بر زنان، سرپرست هستند، مدیریت را آن‌ها دارند به دو دلیل: یکی برتری نوعی که خداوند به بعضی بر بعضی داده است، به مردان داده بر زنان، البتّه نوعی است وگرنه زنانی داریم که شیر مرد هستند واقعاً و مردانی داریم که ناشیر زن هستند. دو ﴿بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾ بالاخره مسئولیّت نفقه بر دوش این‌ها است. اگر بنا شد این‌ها مسئولیّت نفقه و مخارج داشته باشند مدیریت خانه هم با این‌ها باشد. بعد هم می‌فرماید : زنان صالح قانتات هستند، حافظات هستند، حافظ محیط خانه هستند. به همان‌گونه که خداوند حفظ کرده و دستور داده است. این‌جا تمام می‌شود، فراز دوم به بحث حقوق جزاء مربوط می‌شود. آن جایی که می‌فرماید: هر گاه ترسیدید خوف نشوز، احتمال نشوز زنان را دیدید سه کار انجام بدهید: موعظه کنید، ترک بستر کنید و مرحله‌ سوم بزنید. اگر برگشتند دیگر دیگر خودخواهی نکنید، بگویید فایده‌ای ندارد، دیگر توبه‌ گرگ مرگ است، این حرف‌ها چیست؟ ﴿فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ﴾ این‌ را دیگر بهانه نکنید. تمام کنید قضیه را، ﴿فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً﴾ تا آخر آیه.

این آیه از دیرباز محل بحث بوده هم قسمت اوّلش و هم قسمت دومش. ما چون با شما حقوق خانواده را به عنوان حق مدنی، حقوق خاص، حق خصوصی صحبت نمی‌کنیم قسمت اوّل آیه را می‌گذاریم. البتّه در این زمینه مقاله، کتاب، پایان نامه، رساله، حوزه، دانشگاه زیاد نوشته شده است. یعنی ادبیات تولید شده زیاد دارد. چنان که ذیلش هم دارد. هر چند هنوز هم بحث برای گفتن هم قسمت اوّل و هم قسمت دوم إلی ماشاءالله دارد. یک بحثی که من امسال داشتم این آیه را، به مناسبت فقه القضا اگر یک وقت گوش می‌کنید یا می‌بینید بحث ولایت عاقلان عادل با این آیه می‌توانیم ثابت کنیم که در جوامع انسانی عاقلان عادل و خبیر ولایت دارند، کار به مذهب‌شان هم نداریم. عاقلان عادل و خبیر که بحثی بود همین یکی، دو روز پیش تمام شد. از همین آیه می‌خواستیم استفاده کنیم. این یک استفاده‌ای بود که تا امروز نشده بود یعنی حداقل ما سراغ نداریم کسی «من الشیعة و اهل السنّة استفاده کرده باشند. این‌که می‌گویم کار هنوز هم دارد به این خاطر است. امّا قسمت دوم آیه می‌دانید که این آیه از آیاتی است که شبهه هم اطرافش خیلی است.

بسیاری از خانم‌ها وقتی به این آیه می‌رسند واقعاً برای آن‌ها سؤال است. بعضی از فمینیست‌ها را بگذارید کنار، امّا بالاخره یعنی چه؟! این‌جا است که باید در جلسه‌ی امروز و فردا بحث کنیم اوّلاً نشوز را. و این نشوزی که در واقع جرم است به طوری که موجب کتک خوردن می‌شود این چه نشوزی است؟ اگر خواستیم قانون بگذرانیم غیر از فتوا و جرم‌انگاری کنیم، چطور جرم‌انگاری کنیم. چنان که مطلب راجع به این بند آیه خیلی است. یکی این‌که مثلاً این زدن توسّط حاکم است یا توسّط شوهر است. اگر این‌طور باشد با جرم‌انگاری خیلی نزدیک می‌شود. اگر گفتیم کار حاکم است که بعضی‌ها گفتند حاکم باید اوّل جرم‌انگاری کند بعد قانونش کند بعد دستور پیگرد قضایی بدهد. بگوید این‌طور زن‌ها مجرم هستند. شوهران‌شان ترک بستر کنند یا قبلش موعظه‌اش کنند زن را و حاکم بزند. اگر گفتیم نه، کار شوهر است به هر حال باید یک جرمی تعریف بکنیم در فتوا که بگوییم اگر زن این کار را کرد آن وقت می‌شود مجرم و تا آخر...

- مقاله ای در شماره‌ چهار دو فصلنامه قرآن، فقه و حقوق اسلامی آمده است منتها مقاله برای خود من نیست. و چون از خودم نیست طبیعتاً از همه‌ی محتوایش هم دفاع نمی‌کنم. بعضی جاهایش را حذف می‌کنم و بعضی جاهای آن را تغییر می‌دهم. حتّی ممکن است نفی کنیم اشکال بگیریم، ولی مقاله مقاله‌ی فنّی است، کسی نوشته که متمحّض در این کارها است. عنوان مقاله هم است نگاهی نو به تفسیر نشوز در قرآن.

تفسیر نشوز

در مفهوم نشوز در آیه سه تفسیر است. دو تا معروف است در تفاسیر آمده است، در فقه آمده است و تفسیر سوم هم است که صاحب مقاله‌ ما می‌خواهد پیشنهاد بدهد لذا مجموعاً می‌شود سه نظر. شاید می‌گویم چون مقاله‌ نویسنده‌اش خود من نیستم شاید کسی تتبّع و جستجو بکند به نظر چهارمی هم برسد ولی علی الحساب ما الآن بیشتر از سه نظر در صحنه نداریم. من عناوینش را می‌گویم تا جلسه‌ی بعد توضیحاتش را، دلیلش را، اشکالاتش را بگویم.

یکی به معنای امتناع از ایفای وظیفه‌ زناشویی فقط. و آیه هم این نوع نشوز را می‌گوید. پس طبق این معنا اگر زنی حاضر نشد سراغ شوهرش بیاید یا در وقت مقاربت ترش‌رویی می‌کند، بداخلاقی می‌کند. هستند بعضی از خانم‌هایی که میل جنسی‌شان ضعیف است، خیلی ضعیف است، بدش می‌آید ولی به هر حال زن است چه کار کند. عملاً شوهر را اذیّت می‌کند. امتناع از ایفای وظایف زناشویی این یک نظر. طبق این مبنا اگر یک زنی خانه را رها کند و برود بیرون، ولی هر وقت شوهرش خواست فوری آماده باشد این دیگر ناشزه نیست، البتّه گناه کرده است، بد کاری کرده است رفته بیرون ولی ناشزه نیست.

دوم امتناع از ایفای وظیفه‌ همسری. وظیفه‌ای که با نکاح می‌آید. ممکن است بگویید غیر از زناشویی مخصوصاً با این حرفی که من زدم هیچ چیزی انتهای آن نماند، فقط خروج از منزل است. نه، حالا فرض کنید اگر همسریش با یک سری شرایط بوده است، موقعی که می‌خواستند عقد را ببندند، گفت که من نمی‌خواهم تو سر کار بروی، گفت: خب نمی‌روم. گفت: نمی‌خواهم مثلاً در روابط با مردان دیگر آزاد باشی، گفت: باشد چشم، هر چه شما بگویید. ولی اگر نه، الآن راحت می‌رود سر کار، گوش هم می‌کند، با جنس مخالف راحت صحبت می‌کند، می‌نشیند آن وقت مرد خوشش نمی‌آید ولی به شرطی که جزء وظایف همسریش شده باشد. مثل این‌که در قالب شرط تعهّد داده باشد، این ریزه‌کاری‌ها را دقّت کنید. اگر هم اطاعت زن از مرد را مثل بعضی فقها لازم کردیم که مثلاً می‌رود مرتّب بدون اذن شوهر نذر می‌کند، می‌رود نذرش را ادا می‌کند. در حالی که فرض کنید ما قائل هستیم که زن باید در مال خودش هم با اذن شوهر نذر کند، می‌شود وظیفه‌ی همسری.

سوم این طُرفه است و جدید می‌گوید مقصود از نشوز خیانت به همسر منتها در کمتر از زنا. در واقع آلوده دامن است. ناشزه به زنی می‌گویند که آلوده دامن شده است، البتّه نه آلوده که می‌رود زنا می‌دهد؛ نه، مادون زنا. حرف جدیدی است باید ببینیم چطور می‌شود. اگر دقّت کردید هیچ کس نگفت امتناع از وظایف شرعی، این را هیچ کس نگفت. اگر این را می‌گفت، مثلاً خانمی است که حجاب را مراعات نمی‌کند. خانمی است نماز نمی‌خواند، خانمی است که روزه نمی‌گیرد، موسیقی گوش می‌کند، شوهر هم بدش می‌آید، طبق هیچ تفسیری این دیگر ناشزه نیست. وظایف دینی را کسی نگفته ناشزه است. پس شد وظایف همسری، وظایف زناشویی، آلوده دامنی به کمتر از زنا.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo