< فهرست دروس

درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

98/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القضا/ آیات الاحکام دو/ جلسه‌ پنجم

 

بحث ما راجع به آیه‌ نشوز است، کریمه‌ سی و چهارم از سوره‌ نساء. بحث شد که در این کریمه نشوز زوجه به چه معنا است؟ سه تفسیر قرار شد باشد. تفسیر اوّل این بود که نشوز زوجه به امتناع از ایفای وظیفه‌ زناشویی است. این نظر با برخی از اشکالات مواجه شد. رسیدیم به نظر دوم که توسعه می‌دهد نشوز را، دامنه‌ نشوز را. می‌گوید مراد از نشوز امتناع از ایفای وظیفه‌ همسری که البتّه وظیفه‌ زناشویی هم یک قسم آن است. این نظر طرفدارانی دارد.

دیروز از برخی از طرفدارانش از مفسّران و از فقها یاد کردیم. در نشست امروز باید ببینیم این نظر دلیلش چیست و اگر نقدی بر آن وارد است چه نقدی وارد است. به حسب مقاله‌ای که دیروز به شما آدرس دادم، ادّعا شده است که این نظر دلیلی جزء اطلاق خود آیه ندارد. اگر این دلیل خالی از اشکال باشد محکم‌ترین دلیل است. بیان اطلاق هم این است ببینید وقتی خدای متعال می‌فرماید: ﴿وَ اللاَّتي‌ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ﴾ زنانی که واهمه‌ی نشوزشان را دارید، نشوز هم در لغت، حتّی در فقه به خروج از طاعت می‌گویند، خروج از وظایف همسری می‌گویند. جالب است بدانید واژه‌ی نشوز مخصوص زن نیست، ما مرد ناشز هم داریم. مرد ناشز به مردی می‌گویند که از وظایف شوهرداریش، شوهر بودن کوتاهی می‌کند. نفقه نمی‌دهد، زن را می‌زند و هر کاری که...

اگر این را گفتیم از آن طرف، طرف مقابل هم می‌شود آن‌که از وظایف زوجی بودن تخلّف می‌کند. اصطلاحاً هم توجّه دارید می‌گویند حذف متعلّق مفید عموم است. اگر گفته بود «نشوزهن فی فلان» قید می‌خورد. ولی وقتی ندارد «فی فلان» به طور مطلق آمده است، حذف متعلّق مفید عموم است. قدیم‌ها من یادم است به ما می‌گفتند اگر گفت: «الماء مطهر» نگفت «مطهر» چه چیزی، حذف متعلّق شد یعنی «مطهر لکل شیء» بله، می‌توانست بگوید «مطهر للجامدات»، «مطهر للمایعات» نگفت، حذف متعلّق مفید عموم است.

این‌جا هم حذف متعلّق مفید عموم است. البتّه قطعاً وظایفی که مربوط به خانواده نیست شامل نمی‌شود، آن معلوم است. حالا یک زنی وظایف بین خودش و خدایش را انجام نمی‌دهد. بین خودش و پدر و مادرش انجام نمی‌دهد، آن ربطی ندارد. این را می‌دانیم، آن را دیگر نمی‌گوییم حذف متعلّق مفید عموم است. امّا نسبت به همسری و زوجیّت اگر وظایفی مقرّر شده است شامل می‌شود.

ببینید اطلاق آیه کلاً اطلاق وقتی تمسّک می‌شود قیدی دارد، قیدش هم این‌که قرینه بر خلاف نباشد. حالا ما در ادامه ببینیم آیا قرینه بر خلاف داریم که این معنا را بزند یا قرینه بر خلاف نداریم؟

- بله، نقد است. الآن رفتیم در کار سوم، دلیل را گفتیم. دلیلش هم گفتیم حالا می‌خواهیم نقد کنیم.

-‌ بله، مگر با آن قرینه داشته باشیم مثلاً. مورد اقتضای خاصّی بکند یا قدر متیقن در مقام تخاطب باشد، اگر بپذیریم قدر متیقن را.

-‌ آن باز جایی است که مقدّمات حکمت جمع نباشد. مثل این‌که قانون‌گذار در مقام بیان اصل قضیه است. مثل این‌که پرسیدند مطهرات را بشمار، بگوید «الماء»، «الأرض»، «الشمس» بگوییم گفت: «الماء» به او می‌گویم پسر خوب قانون‌گذار در مقام شمارش مطهرات بود نه جزئیات. در مقام بیان جزئیات نبود. امّا اگر نه، سؤال شده آب مطهر است یا نه؟ یا ابتدائاً گفت: «الماء مطهرٌ» این اگر مورد خاصّی است بگوید، وگرنه استفاده‌ی عموم می‌شود. بحث خیلی مهمی است در اصول و پراثر در فقه. خیلی پر اثر است. این‌جا هم که دیگر توضیح دادم.

ببینید نویسنده‌ این مقاله می‌خواهد ادّعا کند که این اطلاق قرینه بر خلاف دارد. قرینه‌اش هم سیاق آیه است. البتّه به این شسته رفتگی در مقاله نیست، ولی می‌خواهیم از آب درش بیاوریم این‌طور می‌گوییم. سیاق آیه اجازه نمی‌دهد یک هم چون گستره‌ وسیعی برای نشوز در آیه‌ ما معنا کنیم. چطور؟ گوش کنید من وقتی می‌خوانم آیه را. ببینید آیه این است سیاق معنایش این است که روی خود آیه متمرکز بشویم قبلش، بعدش اگر چیزی است. ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ﴾ مردان قوّام بر نساء، این قوّام را بعضی‌ها گرفتند یعنی ولیّ. یعنی حاکم. تا این حد هم پیش رفتند که زوج توسّط زوجه باید اطاعت بشود. حرفی که ما دیروز قبول نمی‌کردیم، امّا به شما عرض بکنم بعد از یک سیر طولانی در کلمات لغت و مفسّران و این‌ها ما به بیشتر از سرپرستی نمی‌رسیم. یعنی مدیر خانه، مسئولیّت اجرایی، مدیریت، سرپرستی، اصلاح کار ربطی به قصّه‌ی ولایت و وجوب اطاعت خارج از مدیریت خانه ندارد که حالا در همین شئون زن بخواهد دخالت کند، فرمان بدهد. اگر واجب الاطاعة بود آن می‌شد.

قوّام هم اگر نگاه کنید یعنی کسی که کار به او قائم است نه کسی که حق امر و فرمان دارد. بله، آن معنا می‌شود گفت، امّا قوّام در اصل معنا این است کسی که وقتی هم صیغه‌ مبالغه می‌شود، جدّیّت دارد بر محافظت و سرپرستی. ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ﴾ نه یعنی «الرّجال حاکمون علی النساء» بلکه به معنای «الرّجال مدیرون، مدبّرون» ضمناً می‌دانید اگر شک هم بکنید حالا فرض کنید قوّام دو تا معنا داشته باشد حاکم، مدیر. شک هم که بکنیم بین اقل و اکثر مردّد بشود قدر متیقن گرفته می‌شود. یعنی همان معنای حداقل نه معنای حداکثری.

پس صدر آیه این است، می‌خواهیم از صدر آیه آن اطلاق را بزنیم طبق این مقاله. ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ﴾ مدیر خانه باید مرد باشد، این‌طور شد عهده‌دار مسئولیّت مرد است. یکی به خاطر تفوّقی که نوعاً دارند بر زنان ﴿فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ﴾ بهتر می‌توانند مدیریت کنند، ارتباط با بیرون بیشتر دارند، فکر آن‌ها برای مدیریت... حالا استثناءها را بگذاریم کنار و اصلاً مسئولیّت مالی دارند، نمی‌شود که مسئولیّت مالی را بدهیم به یک نفر، ولی مدیریت را بدهیم به یک نفر دیگر. همان که مسئولیّت مالی دارد باید مدیریت هم داشته باشد.

﴿وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾ پس ببینید بحث مدیریت، اداره‌ خانه و عهده‌دار بودن مرد. بعد می‌آید سراغ زنان. می‌فرماید: ﴿فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ﴾ زنان صالح زنانی هستند که قانت هستند یعنی اهل اطاعت هستند، آن گفت مدیر، بالاخره مدیر یک قوانینی می‌گذراند، نظم خانه را می‌خواهد برقرار کند، می‌گوید زن‌ها اطاعت بکنند.

در راستای مدیریت خانه مطیع مردان هستند. بعد می‌گوید ﴿حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ﴾ یعنی حافظ غیب هستند. خیلی از مفسّران گفتند حافظ غیب هستند یعنی اگر شوهر رفت مسافرت، اگر رفت بیرون- غیب یعنی عدم حضور- این‌ها خودشان را حفظ می‌کنند. ﴿حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ﴾ حالا این ﴿بِما حَفِظَ اللَّهُ﴾ با بای مقابله است یعنی همان‌گونه که خداوند برای این‌ها حافظ قرار داده است، شوهر. یا ﴿بِما حَفِظَ اللَّهُ﴾ یعنی در واقع می‌خواهد بگوید به همان شکلی که خداوند حفظ می‌کند، همان‌طور که خداوند می‌خواهد، خداوند حفظ می‌کند. حالا بحث‌های عربی آیات را باید ببینید.

بحث سر حفظ الغیب شوهر است که اگر شوهر نبود این‌ها مال شوهر را حفظ می‌کنند، دامن‌شان را حفظ می‌کنند، خانه را حفظ می‌کنند. ما مردها هفته‌ای دو روز، سه روز گاهی مسافرت هستیم، این طرف هستیم، آن طرف هستیم، قدیمش هم همین‌طور بوده، الآن هم همین‌طور است. آن‌که خانه را روی پا نگه می‌دارد، حفظ می‌کند، خیانت نمی‌کند زن است. راجع به این ﴿حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ﴾ ببینم برخی از کلمات... حفظ به معنای حراست، مراقبت، مواظبت، تعبیر ﴿لِلْغَيْبِ﴾ نشان می‌دهد مقصود از غیب حفظ، حالت عدم حضور شوهر است بنابراین مقصود از زنان حافظ هستند این است که در غیاب شوهر به او وفادار هستند و خود را از آلودگی و تن دادن به روابط غیر اخلاقی یا خیانت به همسر حفظ می‌کنند.

علیّ بن ابراهیم قمی این را دارد یعنی بُرد فضا را در زناشویی. زمان قدیم هم مسافرت ها طولانی بوده گاهی شش ماه، یک سال، سه ماه، چهار ماه. یک مسافرتی که امروزه دو روز می‌شود، آن موقع ممکن بود سه ماه می‌شد. یا مرحوم طبرسی (رضوان الله علیه) می‌گوید آیه شامل حفظ فروج و اموال شوهر می‌شود. این را طبرسی دارد، طبری دارد، علّامه‌ طباطبایی دارد. بحث روی حفظ اموال و حفظ فروج است. بعد با این زمینه مثلاً فخر رازی باز می‌گوید حفظ نفس از زنا ﴿حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ﴾. حفظ اموال شوهر از ضایع شدن، حفظ منزل از آنچه که اتلاف یا انتشار آن ناروا است.

حتّی اخبار خانه را بیرون نمی‌برد. یعنی حفظ اسرار شوهر هم بشود، حفظ اموالش هم بشود، حفظ خانه هم بشود، حفظ دامن هم بشود. ادّعای نویسنده این است که وقتی چنین فضایی بر آیه غالب شد در آن قسمت اوّل مردها شدند مدیر خانه، بحث وظیفه و فرمان نیست، زنان هم شدند قانتات یعنی اگر یک چیزی در خانه تصویب شد، اطاعت می‌کند، طغیان نمی‌کند و شد حافظ غیب همسر بلافاصله بعد می‌گوید: ﴿وَ اللاَّتي‌ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ﴾ حالا اگر زنی بود که نگران هستید یا بالاتر از نگران یعنی چون این‌جا باید یک جوری هم معنا کنیم که صرف نگرانی نباشد. حالا آقای شوهر می‌گوید من واهمه دارم، چیزی هم ندیدم، نباید این‌طور معنا کنیم.

دیروز عرض کردم این مثل همان است که می‌گوییم من از این آدم می‌ترسم یعنی اگر به این شکل برود حتماً لغزش دارد. قرآن می‌گوید اگر شما واهمه نسبت به این زن‌ها دارید از موعظه شروع کنید. قاعدتاً باید یک آثاری صادر شده باشد، من می‌خواهم «تخافون» را یک کمی ترقیقش کنم. اصلاً موعظه آدم چه وقت شروع می‌کند؟

-‌ یک چیزهایی دیده باشد.

- یک چیزهایی، آثاری باشد مخصوصاً در یک آدم بزرگ. حالا یک دفعه آدم بچّه‌اش را نصیحت می‌کند، می‌گوید بابا حواست باشد، دارم پیشگیری می‌کنم، امّا نه، این پیشگیری نیست. این می‌خواهد بعدش تا مرز زدن برود جلو. آدم بچّه‌اش را که اگر هنوز خلاف نکرده باشد نمی‌زند، مجازات نمی‌کند. حالا موعظه مجازات نباشد، ﴿اهْجُرُوهُنَّ﴾ و ﴿اضْرِبُوهُنَّ﴾ چیست؟ مجازات است. مجازات هم قطعاً برای بعد از حداقل امارات که ظاهر بشود. مثل این‌که آدم بچّه‌اش دو شبب دیر بیاید. می‌گوید مثل این‌که بابا بچّه‌ی من نیستی. شب دیر می‌آیی کجا می‌روی؟ بعد می‌گوید دوچرخه که می‌خواستم برای تو بخرم دیگر نمی‌خرم. امّا اگر نه، همین‌طور هیچ چیزی هم نشده است، هیچ نشانی هم از دیر آمدن و از رفیق بازی و از درس نخواندن نیست. این‌که معنا ندارد او را مجازات کنند. به هر حال ما باید این ﴿تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ﴾ را در یک فضای طبیعی معنا کنیم. یعنی اماراتی پیدا شده که بله، اگر این‌طور جلو برود دیگر می‌شود یک ناشزه‌ی تمام عیار. قرآن می‌فرماید : از موعظه شروع کنید بعد البتّه تنبیهش هم بکنید.

ببینید وقتی که فضای آیه شد ﴿حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ﴾ و امثال ذلک آن ادامه‌اش هم باید در همان راستا معنا کنیم. بگوییم اگر زنی است که حافظات غیب نیست، حالا به تعبیر این نویسنده دامن را آلوده کرده است، البتّه به غیر زنا. چون زنا خودش حکم دارد، چون گاهی آلوده دامن به زنا می‌شود، آن‌که جزایش این نیست، آن مجازاتش چیزهای دیگر است. امّا به مادون زنا اگر آلوده شد موعظه‌اش کنید، هجر کنید، آن وقت هجر هم خوب جواب می‌دهد. بالاخره زنی بوده که رفته در دامن کسی دیگر یا آلوده دامن شده است.

-‌ ﴿اضْرِبُوهُنَّ﴾ درست می‌شود، همه‌ی این‌ها هم معنا می‌دهد.

اگر از این بگذریم یعنی این نویسنده دارد از سیاق استفاده می‌کند و عملاً می‌دانید که کار سومی کرد. توجّه دارید چه کاری صورت می‌گیرد. عملاً دیگر بحث تخلّف از وظایف همسری و عدم تمکین نیست، یک چیزی فراتر از این‌ها است، آلوده دامنی است. عدم حفظ اسرار است که طبیعتاً این زن مجازاتش در حد زدن البتّه نه زدن شدید، چون آن هم باز بعد داریم زدن نباید شدید باشد، یک مقدار طبیعی می‌نماید.

یک روایتی را از وجود مقدّس نبی مکرّم (صلّی الله علیه و آله) هم شیعیان دارند و هم سنیّان. روایاتی که در متون سنیّان است از پیامبر در متون شیعه هم است این روایات که نمی‌شود از آن گذشت، یعنی خود بودنش در متون سنیّان با این‌که آن‌ها اصرار داشتند کتابت حدیث نکنند و چه... در متون ما هم که می‌آید محکم می‌شود. من این حدیث را می‌خوانم ببینید از این چیزی در می‌آید راجع به تفسیر فراش در آیه یا نه. «حقکم علیهن» رسول خدا، حق شما مردان بر زنان‌تان «أن لا يوطئن أحدا فرشكم» -اگر درست بخوانم این کلمه را- این‌که راه ندهند پا آن‌جا نگذارد «و لا یدخلن بیوتکم احداً تکرهونه الّا باذنکم» کسی را راه ندهند در خانه که شما خوش‌تان نمی‌آید. یک دفعه بیاید به خانه مرد، ببیند دوستش... این پسر این‌جا چه کار می‌کند؟ می‌گوید دوست دانشگاهیم است. بی‌خود، حتّی جنس مؤنّث بیاورد. یک کسی که دوست نمی‌دارد این خانم رفت و آمد کند، حضرت فرمودند نباید راه بدهید. بالاخره خانه خانه‌ی مرد است، وسیله وسیله‌ی مرد است «و أن لا یأتین بفاحشة» مرتکب فحشا هم نشوند. «فإن فعلن» اگر از این کارها کردند یا یکیش را انجام بدهند، چون بعد هر کدام هم باشد می‌شود گفت «فعلن». «قد أذن لكم» شما مردان حق دارید «تعضلوهن و تهجروهن في المضاجع و تضربوهن» منتها «ضربا غير مبرح» پیامبر در آخر فرمایش به این آیه استدلال می‌کنند و صدر حدیث هم راجع به همین مسائل عدم پاکدامنی، عدم حفظ اسرار یا راه دادن یک نیرویی که شوهر بدش می‌آید.

مرحوم حرّانی هم در تحف العقول البتّه فارسی‌اش این‌جا است که حق شما بر آنان یعنی همسران آن است که بسترتان را در اختیار کسی قرار ندهند که شما کراهت دارید. این را ندارد کسی را راه ندهند به خانه، ولی در بستر راه ندهند. پس اگر چنین کردند آنان را بزنید، زدنی که شدید نباشد. ممکن است با این وضعیّت یا آن حرف‌هایی که دیروز می‌زدیم راجع به رفتارهایی که پیامبر سفارش می‌کردند، قائل بشویم که منظور از نشوز همان آلوده دامنی است. یک چیز دیگر هم است و آن این‌که جوّ نزول آیه برای وقتی است که به هر حال خیلی از زنان مراعات مرد را نمی‌کردند. مخصوصاً در سرزمین مکّه و مدینه که مسافرت زیاد بوده است. مسافرت‌های قدیم هم طولانی بوده است، کافی بود طرف مثلاً می‌خواست قم یا تهران برود، سه روز، چهار روز برود و سه روز، چهار روز برگردد، یکی، دو روز هم کار دارد، یک موقع می‌دیدید دو هفته، یک هفته، ده روز می‌شد یک مسافرت ساده قم تا تهران طول می‌کشید. به هر صورت مسئله آلودگی بوده است، مسئله عدم حفظ اسرار زن‌ها بوده است، آیه هم در چنین فضایی نازل شده است. حالا بیاییم یک سطح وسیعی برای آن بگیریم، این‌ها را من می‌گویم اوّلاً یک اصلی درست کنیم به نام اطاعت زوجه از زوج. دیروز داشتیم فتوای تحریر که حتّی زینت هم جزء واجبات است بر زن، غیر از ازاله‌ی منفرات. نه زینت کردن زن را هم برد، حالا دامنه‌ی زینت هم به استفاده‌ی از لوازم آرایش می‌شود، به پوشیدن لباس می‌شود.

- بله، عمل جراحی پلاستیک و این‌ها هم آن زمان نبوده، ولی بگوییم این‌ها هم... از آن طرف هم یک اطاعتی درست کنیم که دلیل تأیید نمی‌کند، از آن طرف هم این نشوز را توسعه بدهیم و دیگر تا آخر قضیه.

-‌ این‌ها دیگر حداکثری است، رساله‌ی امام سجّاد (علیه الصّلاة و السّلام) می‌دانید هم حقوق واجب در آن است و هم غیر واجب. خیلی از بندهایش است که التزام فقهی نمی‌شود به آن داد، ملتزم شد. در واقع امام می‌خواهند یک آرمان شهر به اصطلاح جالبی درست کنند حداکثری. خیلی از حقوقی که در روایات است از این است. این را حواس‌تان باشید خوب شد سؤال کردید. بعضی از سؤالات با برکت است. همین است که مثلاً آن روایتی که از وجود مقدّس نبی مکرّم اسلام است، 30 تا حق. این‌ها یکی این است که اگر عطسه کرد شما یک عکس العملی نشان بدهید، مریض شد عکس العمل نشان بدهید، مُرد تشییع جنازه‌اش برود. این‌ها می‌شود گفت واجب است؟ حقوق نمی‌شود گفت که این‌طور است. بله، اگر زن اطاعت کند بهترین شکل خانه است البتّه به شرطی که مرد هم عاقل باشد. حالا یک مردی است که مالیخولیا دارد، آن را نمی‌شود گفت.

- این‌ها مشکوک است، باید ببینیم بعضی از این‌ها نمی‌خواهم خصوص این روایت را بگویم چون این طرف هم نباید به افراط افتاد. امّا بعضی از این روایات از اهل تسنّن به ما رسیده است. اهل تسنّن هم تفکّرشان نسبت به زن تفکّر خلیفه‌ی دوم است، تفکّر امویّه بود. عمر هم در یک جمله بخواهم به شما بگویم اصلاً زن را انسان نمی‌دانست تا این حد. یک چیزی شبیه کالایی در خدمت مرد، البتّه من در جایی سراغ ندارم که گفته باشد «الانسان مذکرٌ». چرا در اندیشه‌های یونان بوده است که اصلاً تقسیم انسان را به مذکّر و مؤنّث قبول نداشتند. آن‌ها رسماً می‌گفتند «الانسان حیوانٌ ناطقٌ ذکرٌ» مثلاً. ولی من چیزی از او سراغ ندارم، ولی چیزی شبیه به این و لذا رفتارهایش با زنان خود، با خواهر خودش رفتار با یک انسان نبود. بعضی چیزها از آن‌جا برای ما رسیده است بدون این‌که متوجّه شویم داریم از کجا می‌خوریم.

- نه، می‌گویم اگر کلام بود که می‌گفتم کلام است. نه سنّت رفتاریش این است، آن وقت شما بروید جستجو کنید ببینید چه خبر است، چطور رفتار می‌کرده است. اصلاً زن را به حساب نمی‌آورده و حتّی رفتار پیغمبر را هم نسبت به زنانش تحمّل نمی‌کرده، جالب این است. یعنی نمی‌توانسته بپذیرد که زن باید این‌طور با او رفتار بشود، خودش که نمی‌کرده پیغمبر هم که می‌کردند معترض بوده است. می‌گفت این‌ها باید پوشیده شوند. می‌دانید از کسانی بوده که متعرض به حجاب زنان پیغمبر بود که پیغمبر می‌گفتند من دستور ندارم.

در هر صورت یک مقداری من می‌گویم دوست دارم هدر نمی‌رود، روایات ما نباید مثل این روشنفکرها تند تند نفهمیم و بگوییم اسرائیلیات است یا یهودیات یا مسیحیات است یا مجوسیات است، اخیراً این‌ها مدام دارند اضافه می‌کنند. و لذا گاهی وقت‌ها اگر خجالت نمی‌کشیدند قرآن را هم می‌گفتند کذا و کذا، منتها با قرآن یک جور دیگر رفتار می‌کنند، می‌گویند تاریخ‌مند است. برای آن زمان است، برای آن مکان است. امّا روایات اصلاً نبوده است، نه آن خطر است، آن غلط است، آن دست ما را از تراث خالی می‌کند، در حالی که در این تراث ما دُرهای گرانبهایی داریم. این غلط است امّا از آن طرف هم ما هر چه ببینیم بعد می‌گوید صدوق گفته است، شیخ مفید گفته است، مجلس در بحار گفته است، بفرمایند امّا تازه می‌دانید در این‌طور بحث‌ها سند هم فایده‌ای ندارد. اگر سند هم معتبر باشد در غیر احکام شرعی خبر واحد اعتبار ندارد. در بحث‌های معارفی، معرفتی باید خبر اطمینان بیاورد. یعنی یک چیزی نزدیک به علم. خبر واحد قبول نمی‌کنند در بحث معارف، بحث‌های غیر احکام شرعی. و اصلاً بعضی از این روایات که گفتند اهل بیت فرمودند روایاتی که به شما می‌رسد با قرآن عرضه کنید، با چیز عرضه کنید. این روایات منظور روایات غیر ضعیف است، تا می‌گویید، می‌گوید روایات سند دارد، درست سند دارد، امّا آن روایاتی که می‌گوید عرضه کنید بر کتاب، بر سنّت مسلّم بعد قبول کنید، منظورش روایات ضعیف است؟ روایات ضعیف که زمین خورده است، او که اصلاً معارض هم نداشته باشد فایده‌ای ندارد. منظور روایات معتبر است، حالا اگر روایات معتبر آمد گفت: یک کسی را که شما بدعت‌گذار می‌دانید به او تهمت بزنید بعد هم می‌گوییم روایات صحیحه است، صحیحه باشد.

آن وقت شما قرآن را نگاه کنید، ببینید با زن چطور برخورد می‌کند. در دوره‌ای که نظر زیست‌شناسی این بود که زن فقط ظرف است، می‌گفتند بچّه برای مرد است، اصلاً چیزی به نام تخمک زن نفهمیده بودند که وجود دارد. اسپرم مرد را فقط می‌دانستند، می‌گفتند زنان اوعیة هستند یعنی وعاء، یعنی ظرف. قرآن می‌گوید ﴿إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى﴾‌ دیگر «بنونا»، «بنو أبنائنا» فقط نیست.

این را اسلام خط قرمز زد روی آن، با همین ﴿إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى﴾‌ بعد آمد گفت ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ﴾ در جامعه‌ای که مرد بودن حرف اوّل را می‌زد، گفت نه ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ﴾ و فرمود : «إن اولیائی إلّا المتّقون» در روایات و این‌ها. بعد آمد گفت: -آن خیلی آیه‌ی قشنگی است، آن سوره‌ی احزاب است که 20 بار، 10 بار از مرد اسم می‌آورد، 10 بار از زن- ﴿إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ﴾ این‌قدر که لازم نبود، می‌گفت همه. این مخصوصاً می‌خواهد نهادینه بکند. ما هر چه داریم باید با این‌ها بسنجیم. لذا خیلی چیزها... اگر این‌ها را داشته باشیم فهم این آیات هم متفاوت می‌شود، دیگر نمی‌رویم چیزی به نام اطاعت درست کنیم بدون دلیل یا اگر جایز بود می‌گفتم سجده کنند زنان بر مردان. می‌گوید حق بندگی، حق الوهیّت این‌ها نباید بگوییم، این‌ها در پشت بلندگوی حرم و غیر حرم می‌گویند، ولی دیگر غصّه‌ای است که باید خورد.

کسانی که این‌قدر فنی روایت جعل می‌کنند، نمی‌توانستند همین‌قدر فنی سند جعل کنند؟

- چرا، سند هم بوده است؟

ما مدافع این مبنا نیستیم. چون مدافع این مبنا نیستیم اصراری بر دفاع ندارم من، ولی بخواهم منصف باشیم و فرض کنیم حالا آقای خویی این‌جا نشسته می‌خواهد دفاع کند، آن‌ها اوّلاً آن حرف‌ها را در روایات مبیّن شریعت می‌گویند نه روایات مبیّن معارف. پس این معلوم بشود وثوق خبری را در روایات مبیّن شریعت میدانند. دو اگر وثوق خبری باشد به شرطی که مخالف نداشته باشد، مخالفی از روایات دیگر، از قواعد دیگر، از کلّیّات دیگر. لذا آن روایت «باهتوهم کیلا یطعموا فی دینکم» تهمت بزنید صحیح هم است، می‌گوید نه، این را قبول نداریم چون خلاف ادلّه‌ی دیگر است.

می‌ماند روایت ثقه‌ای که مبیّن حکم باشد، معارضی هم از قواعد کلان، از روایات نداشته باشد. اوّلاً چند تا هست، می‌پذیرد. باز همان را می‌گوید اگر مخالف قرآن بود می‌گذاریم کنار. آن‌ها وثوق خبری که می‌گویند به عنوان مقتضی می‌گویند نه علّت تامّه که دیگر اگر قرآن هم خلافش بود نمی‌گویند. می‌شود دفاع کرد از آن‌ها.

- حالا آن مواردش اگر ثابت شد که آن‌ها حکمش اقتضائات دارد. بله، ممکن است بگویید از کجا بفهمیم، ممکن است قرائنی باشد، نشد هم که دیگر قبول می‌کنیم. البتّه من چون تمام شد حرفم از ایشان، من فکر می‌کنم شما مثل این‌که احساس کردید من مدافع این نظر سوم هستم. نه، ما علی‌رغم این‌که این را خوب بیان کردیم، ولی به نظر ما نتوانست ایشان ثابت کند. چون «حافظات» اگر داریم «قانتات» هم داریم قبلش. بنا است از سیاق استفاده کنیم. ﴿قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ﴾ این بسته است. می‌گوید زنانی که اطاعت می‌کنند، حافظ غیب هستند، قهراً قسیمش می‌شود آن‌که اطاعت نمی‌کند یا حافظ غیب نیست. قسیم دو چیز مرکّب نیست، لازم نیست باشد. اگر گفتیم «صالحات قانتات حافظات» اگر نه قانت بود، نه حافظ یا هر کدام از این‌ها نباشد کفایت می‌کند، لازم نیست مقابلش هم کسانی باشد که هم خائن باشند و هم غیر قانت. وقتی قبلش می‌گوید ﴿قانِتاتٌ حافِظاتٌ﴾ یعنی حالا اگر این‌طور نبود، این بسته نبود نافرمانی می‌کند، یا حافظات نیست. بله، یک مصداقش هم می‌شود غیر حافظ. امّا اگر حافظ است به این معنایی که این دوست‌مان می‌گوید، ولی قانت نیست. هر روز یک برنامه می‌ریزند در خانه، می‌گذارد زیر پا.

راجع به بچّه یک تصمیمی می‌گیرند مخالفت می‌کند. هر روز یک مهمانی می‌گیرد، هر روز خرج می‌تراشد مردی که نمی‌تواند، از آن وظایف همسری مدیریت خانه را اخلال کرده است. من بدم نمی‌آید بگویم سیاق، امّا سیاق کامل باشد. ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ﴾ خداوند می‌فرماید : بدانید مردان مدیر هستند، زنان هم مدیرپذیر هستند و حافظ غیب هستند. حالا اگر ناشزه در آمد.

اگر من بخواهم خودم عرض کنم برای شما، ببینید ما فکر می‌کنیم در آیه باید یک روال طبیعی طی کنیم. روال طبیعی به چند چیز است که عرض می‌کنم. اوّلاً ما دامنه‌ی اطاعت شوهر را گسترش نمی‌دهیم، هر روز یک دستوری بدهد نه، در همان حدودی که دلیل داریم. یکی تمکین است دلیل داریم، یکی خروج اعراض‌گونه است، اگر خواستید من یک مقاله‌ای دارم در همین رابطه خروج زوجه از منزل که آن‌جا مفصّل بحث کردم، قدر مسلّم از حرمتش و نشوزی که می‌آورد، خروج اعراض‌گونه است و الّا حالا خارج شده رفته مثلاً سبزی بخرد، از شوهرش اجازه نگرفته است. یا حتّی شوهر می‌گوید من اجازه نمی‌دهم بروی بیرون، به نظر ما نمی‌تواند مگر همان که عرض کردم در عقد نکاح شرط شده باشد یا بعدش شرط شده باشد یا زن تعهّد داده باشد. یا همان بحث آلودگی دامن و این‌ها باشد، می‌خواهد برود بیرون برود پارک، برود با رفیق‌های زمان دانشجویی با پسری، با دختری آن حرام است، ولی این هم باید در نظر بگیریم. پس یک محدوده‌ی ضیقی برای وظایف همسری است. این وظایف هم به قرینه‌ی «قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» باید در راستای همین خانواده باشد، خانه باشد. یعنی در راستای قوّام بودن مرد باشد نه کارهای دیگر. حتّی ولو مربوط به خانواده باشد ولی کار دیگری است. مثل تعهّداتی که زن دارد، امّا در مدیریت خانه نیست. اگر زنی باشد که از آنچه که مرد در راستای مدیریت خانه می‌گذراند نشوز می‌کند، مخالفت می‌کند. حالا اضافه کنیم مخالفتی که با قوّام بودن مرد یعنی با مدیریت خانه منافات دارد.

رأی خود ما علی‌رغم این مقاله این می‌شود که از اطاعت شوهر در راستای اداره‌ی خانه و حفاظت از منافع خانه خارج بشود، حالا فرار کند یکی، آلوده دامن شود یکی، خواست شوهر را تأمین نکند، ازاله‌ی منفّرات نکند به طوری که مرد، البتّه خواست مرد هم باید طبیعی باشد نه این‌که هر روز بگوید باید مثل عروس باشی برای من، اگر این‌طور باشد نشوز این‌طور است. این چیزهایی هم که ایشان نقل کرد این را رد نمی‌کند.

- بله. چون آن موردی که او می‌گفت حتماً جزء نشوز است، ولی بعضی موارد را ما می‌گوییم که جزء نشوز نیست. فقط اگر سؤال می‌خواهید بکنید، سؤال کنید که با نظر دوم نظر شما چه فرقی کرده است یعنی نظر من. اوّلاً من اصرار ندارم فرق بکند، چون آن نظر خیلی‌ها معروف است و من دیروز قبول نکردم مشهور، ولی معروف را قبول کردم. اوّلاً هیچ ممکن است بگوییم فرقی ندارد، ولی یک چیز من گفتم نمی‌دانم گرفتید یا نه، گفتم وظیفه‌ی همسری در مدیریت خانه، در بحث قوّام و این حرف‌ها...

- این فرق می‌کند؟

- بله، با آن قهراً فرق می‌کند. می‌خواهم بگویم اگر فرق نکند، ما اصراری بر تفریقش نداریم. اگر هم فرق کند که فرق می‌کند فرقش این است.

- ضمنا صاحب مقاله تعبیری دارد تعبیر قشنگی است، روش درون خانوادگی حفاظت از بستر یا برعکس بگویید حفاظت درون خانوادگی این بهتر بود. حفاظت درون خانوادگی این اصلاً یک چیزی است در قرآن، در نصوص دین که در خانواده‌ها سعی کنید خودتان حل کنید. ولی این‌جا می‌شد قرآن بفرماید زنان را موعظه کنید، حجرشان کنید امّا دیگر نه، تمام. یعنی بقیّه‌اش را دادگاه.

حداقل الآن ما در کشورمان داریم آثار کشاندن به دادگاه‌ها را می‌بینیم اوّلاً چقدر پرونده‌ها معطّل می‌شود، چقدر کاری که با کدخدامنشی می‌شد حل بشود، حل نمی‌شود. چقدر پول روی دست زن و شوهر می‌گذارد، چقدر وقت‌ها تلف می‌شود، چقدر دادگاه‌ها شلوغ می‌شود. گاهی وقت‌ها هم به بدترین شکل مرد محکوم می‌شود به پرداخت دیه، زن هم رها می‌شود در جامعه، برود خانه‌ی پدرش. اصلاً این درمان درون خانوادگی در آن آیه‌ی دیگر هم است ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها﴾ می‌دانید ما حَکَمیّت فقط در خانواده داریم. اگر دو تا دعوا کردید حَکَم از تو، حَکَم از او نداریم. مال است بروید... امّا در خانواده که می‌آید، می‌گوید ﴿حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها﴾ یک حَکَم از این، یک حَکَم از آن، به خدا هم توسّل کنید. ﴿إِنْ يُريدا إِصْلاحاً﴾ اگر اراده‌ی اصلاح داشته باشند این حَکَم‌ها، متأسّفانه این مشاوران خانواده و این‌ها اوّل شماره حساب می‌دهند که بریز به این حساب، برای او مهم هم نیست که اصلاح بشود یا نشود.

- ﴿إِنْ يُريدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما﴾ قرآن این چنین چیزی دنبالش است. اگر زدن را هم... منتها زدن غیر مبرح، زدن خفیف. یک چیزی هم آقایان شنیدید که با چوب مسواک بزنید، نمی‌دانم این را ببینید سواک می‌توانید پیدا کنید، این روایت است، چیست که با چوب... من فکر می‌کردم روایت است الآن نمی‌دانم، حالا اگر این باشد که این ناز کردن است. یعنی لب‌هایش را بزنید.

این‌که شوخی است، آیه به نظر ما خلاف این است، اگر روایتی هم باشد نباید قبول کرد. ولی درون خانوادگی می‌خواهد حل بکند قضیه را.

جالب است بدانید ادبا می‌گویند قوّام وقتی با «علی» می‌آید در آن معنای مراقبت و محافظت می‌خوابد. نه «علی» برای استیلاء است، ﴿قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ﴾ یعنی از این مراقبت می‌کنند، حفاظت می‌کنند.

خدایی نکرده بحث سر روشنفکری و دست بردن در اسناد نیست، بحث سر فهم اسناد است. مرحوم شیخ انصاری نمی‌دانم یادتان است یا نه، ایشان می‌گوید در گذشته اگر دانش‌آموز را می‌زدند یا پرخاش می کردند، دانش‌آموز هیچ چیزش نبود تازه خوشحال هم می‌شد که معلّم من را زده است، معلوم است که برای او مهم هستم.

بعد شیخ می‌گوید ولی حالا زمان ما اینطور نیست. یا آن حرفی که دیروز من برای شما نقل کردم که در تاریخ ما بوده زن‌ها افتخار می‌کردند که شوهران‌شان آن‌ها را زده است، چون برای آن‌ها مهم بوده است. ولی زمانه فرق می‌کند ممکن است... می‌خواهم یک چیزی بگویم این هجر را اگر به جایی برسیم که «لا یزید الّا قوزاً بالا قوزا» باید بگوییم جایز نیست. قرآن راهکار داده است، راهکار خوبی هم است. همین الآن هم برای خیلی از خانواده‌ها خوب است. حالا انسان یک دختری گرفته است، سن و سالش قدرری کم است بچّگی می‌کند، انسان هم می‌بیند یک تشر بزند خوب است، مگر بچّه‌ها غیر از این است؟! آقای شوهر یک کاری بکن که زن خلاف کرد حساب ببرد، امّا اگر این حساب بردن به قیمت این باشد که فرار کند یا بچّه برود، برود در کوچه، برود معتاد بشود، برود با رفیق‌های خودش دیگر پیدا نشود کسی نمی‌گوید. حتّی ولایت پدر بر بچّه هم ما همین را می‌گویم. ولایت پدر بر بچّه‌ جنسش تحکّم نیست، جنسش حفاظت است و لذا اگر پدری باشد که منافع بچّه را مراعات نکند واقعاً ولایت ندارد.

مگر نمی‌گویند ولایت پدر بر بچّه، ولایت پدر بر دختر، جدّ پدری تمام این‌ها مشروط به حفاظت از مصلحت‌شان است. اگر یک قدم بردارند که خلاف مصلحت‌شان باشد حالا یا چون عقل‌شان نرسیده یا هر چه، ولایت‌شان ساقط می‌شود.

اگر منافع دختر را مراعات نمی‌کند مثل جایی که خواستگاری آمده است، کفّوش هم است پدر مخالفت می‌کند، این دختر می‌تواند ازدواج کند، اذن ساقط است بعد این حرف من هم نیست، این حرف، حرف جدیدی نیست. به همین خاطر مثل ازدواج صغیره توسط ولی قدیم مصداق مصلحت بود، الآن مصداق مصلحت نیست. الآن ازدواج ماهیّتش عوض شده است، و لذا نمی‌تواند صغیره... ولایت ندارد ولیّ بر ازدواج صغیره، خیلی هم اثباتش سخت نیست که بگوییم فلان آقا گفته است؛ نه همه باید بگویند، حالا کسی نگفته است می‌گوید. از این جهت این جنس ولایت‌ها، قیمومت‌ها جنسش حفاظت است، جنسش امر و فرمان نیست. اگر جایی باشد که زدن موجب فتنه‌ای بشود، موجب مشکلی بشود ساقط می‌شود و حق ندارد مرد بزند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo