< فهرست دروس

درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

99/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم

آیات الاحکام 1

جلسه دوم 26 مهرماه 1399

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

اللهم عجل لولیک الفرج و احفظه من کل سوء واجعلنا من خیر اعوانه وانصاره

سوالی مطرح شده راجع به مباحث قبل؛سوال این است که شما، با دید استظهار احکام از آیات، به سراغ آیات میروید یابا رویکرد استنباط؛ و یا استنطاق...؟

ببینیدتعبیر استنباط واستنطاق و استظهار که همه دیده باشند، و تعبیر علمی و شناخته شده که همه دیده باشند و سرو کار داشته باشند جاافتاده نیست.برخی از فضلای معاصر دیدم که از این سه اصطلاح استفاده کرده اند.در جلساتی که بنده با شما دارم سعی می کنیم به آیاتی بپردازیم که امکان برداشت احکام از آن ها هست.حالا این برداشت ممکن است به نحو استظهار باشد، یا با موونه کمی از استنطاق و استنباط باز قابل برداشت باشد.ممکن است که نیاز به استنباط داشته باشد، مخصوصا جایی که بنا هست در یک سیستم و نظام قرار بگیرد و معنا شود.چه سیستم حلقوی باشد یعنی در کنار هم یا هرمی باشد یعنی در طول هم.باز هم ما نظر به بحث داریم.حتی اگر باید که یک آیه را به زبان آورد، استنطاق کرد، و نقاط مبهم آن را گشود و باز کرد، باز هم نظر ما هست، بنابر این به من نسبت ندهید که بین این سه گزینه به گزینه استنباط، نظر دارم یا ندارم.به ما امکان استنباط را نسبت دهید؛ چه استنباط ساده باشد یا پیچیده،که از مرز استظهار بگذرد.ولی در نظام خودش باید به مرز حجیت برسد.نسبت حجیت با استظهار و ظهور، نسبت عام و خاص مطلق است.

قرار شد که مسائل مربوط به درس آیات الاحکام را بیان کنیم که در جلسه قبل چهار مساله بیان شد که احساس می کنم که مساله چهارم ، خیلی ناقص مطرح گردید.

یکی از مسائلی که در آیات الاحکام مطرح است ، این است که آیا عمومات و اطلاقات قرآن را می شود به مثل خبر واحد، تخصیص زد اگر عام باشد و مقید شود اگر مطلق باشد یا نه...پس عنوان فعلی درس این شد: امکان یا عدم امکان تخصیص و تقییدِ عمومات قرآن به مثل خبر واحد، این مطلب را اولین بار در کفایه خواندید، ج اول صفحه 366«الحق، جواز تخصیص الکتاب بالخبر الواحد المعتبر بالخصوص.البته این بالخصوص، توضیحاتی دارد که من نمی خواهم شما را معطل کنم.....کما جاز بالکتاب و بالخبر الواحد اوالمحفوف من الخبر الواحدبلا ارتیاب» این در واقع جواب آقای آخوند به پرسش ما است.یعنی می شود قرآن را چه عموماتش ؛ اوفوا بالعقود، چه اطلاقاتش ؛ احل الله البیع؛می شود به خبر واحد یا هر چه که مثل خبر واحد و یا اجماع می شود تخصیص زد.این طرح مساله ، واین هم موضع آقای آخوند.اولا مساله ما فقط تخصیص الکتاب نیست؛بلکه تقیید الکتاب هم است چون گاهی اوقات مطلق داریم؛ تخصیص را برای عام می گویند و تقیید را برای مطلق می گویند.....تخصیص الکتاب ...تقیید الکتاب....فقط کتاب هم محل بحث نیست؛ تخصیص سنت قطعی معصوم یا تقیید سنت معصوم.

اگر معصوم یک عام یا مطلقی را بیان کردند که قطعی است؛فرض کنید خبر متواتر است یا واحد با قرینه است به هر حال قطعی است.بحث صرفا در کتاب و سنت هم نیست؛ حتی در قواعد قطعی.....حالا اگر بخواهد که این قاعده تخصیص بخورد؛به خبر واحد یا اجماع؛ حالا یا امکان دارد یا نه...چنان که آقای آخوند گفت تخصیص الکتاب بالخبر الواحد...آیا میدانید قصه چیست؟گاهی اوقات خبر ما نسبت به دلیل دیگر، از همه جهات مزیت دارد.مثل این که یک عام قرآنی داریم و یک خاص قرآنی داریم.این جا کسی شک نمی کند که تخصیص بزند.یا فرض کنید عام قرآنی داریم (قرآن قطعی السند است)با خبر قطعی؛ قطعیِ قطعی.کاری ندارد؛ تخصیص میزنیم.

مساله معلوم شدکه کفایه چه جور مطرح کرد؛ ما چه شکل، موضوع را مطرح کردیم .اهمیت مساله را گفتیم و یک مثالی هم زدیم.بحث این است که مساله بین آقایان اختلافی است.و لو این که برخی فکر کردند که مسلم است.و چه کسی فکر کرده است که مسلم است؟ آقای آخوند، نایینی و خویی؛ این ها به گونه ای رفتار کرده اند که مساله مخالف ندارد؛ بحث ندارد.من این را گفتم که اگر رفتید کتاب را خواندید، اشتباه نکنید.یک مقدار در این مساله تتبع کافی نشده است.نه واقعا برخی ها، دغدغه دارند.هذا هو المحقق الاردبیلی.ایشان در مجمع الفائدة والبرهان، ج 14، ص 5 وقتی راجع به مشروع بودن ثبوت حق قصاص به این که قاتل بالغ و عاقل باشد، می گوید شایداین بخاطر حدیث رفع قلم بوده است.واجماع بر این که ما مؤاخذه نداریم، در حق غیر بالغ و غیر عاقل؛ ولی آیاتی نظیر النفس بالنفس، الحر بالحر؛ قرار است با این ها تخصیص بخورد. این را ایشان قبول نمی کند. بعد می گوید: ان الخبر الواحد الصحیح،اِن سُلّم التخصیص به ...خبر واحد معتبر صحیح اگر قبول کنیم، که می شود قرآن را به آن تخصیص زد، انما یخصِّص اذا کان خاصا صریحا دلالته، یقینیا لا ظنیا. البته یک مقداری با بحث ما تفاوت می کند، به هر حال، ایشان در این بحث ها مناقشه دارد.ولی من در کتاب روش شناسی اجتهاد، مساله را بردم تا زمان یونس بن عبدالرحمن؛من معتقدم افرادی مثل یونس بن عبدالرحمن روی این مساله تامل داشتند، ولی به هر حال، این را باید آنجا ببینید؛ اصلا چرا این گونه مساله را بیان کنیم؟ چقدر داریم اصولیی هایی که حجیت خبر واحد را قبول دارند؟البته هر چه آمده طرف ما، کفه قبول سنگین تر شده است.این است که ما به آقای آخوند می گوییم سیره اصحاب، بر عمل به آحاد، در قبال عمومات کتاب تا زمان ائمه ؛ یعنی شما اصلا مخالفان را به حساب نمی آورید که دارید به سیره اصحاب تمسک می کنید؟!البته در معاصرین هم برخی ها هستند که می گویند؛ قرآن، قانون اساسی است.قانون اساسی ولو به یک خبر ظنی، ولو معتبر که تخصیص نمی زند!شما باید کفایه را در این بحث ببینید؛همان ص 366 جلد اول؛که می گوید: «الحق جواز تخصیص الکتاب، بالخبر الواحد؛....»؛ آقای آخوند به زعم خودش تمام ادله مخالفان را می آورد، و تمام این ادله را جواب میدهد.بعد هم برای خودش دلیل می آورد؛ چون میدانید این که کسی دلیل مخالف را بیاورد و جواب دهد که کافی نیست؛بحث این است که حرف مخالف زمین می خورد؛ اما حرف شما چه جور ثابت می شود؟!این است که ایشان اول با تمسک به سیره، مطلب خودش را ثابت می کند.پس مسلم انگاری تخصیص و تقیید را می گذاریم کنار و می گوییم اختلافی است؛ باید ببینیم که رای مختار چیست؟

در خصوص بحثهای آیات الاحکام باید عرض کنم که شما فعلا مختصرش در این کلاس ها بحث را پیگیری کنیدو مفصل آن را در مقاله آیات الاحکام و بهتر از آن را در کتاب روش شناسی اجتهاد....اولا مبانی ما در خبر واحد باید که معلوم شود.مثلا اگر ما مثل سید مرتضی مثل ابن ادریس؛یا مثل شیخ طوسی اصلا حجیت خبر واحد را قبول نکنیم؛بگوییم خبر واحد، تا وقتی که خبر واحد است و محفوف به قرینه قطعیه نیست، حجت نیست.بحث این است که با این شرایط چرا ما معطل بحث شویم؟پس ما اولین پیش انگاره ما باید این باشد که ما حجیت خبر واحد را قبول کرده ایم.دوم این که بپذیریم عمومات قرآن و اطلاقات، و مخصوصا اطلاقات، برخی در این باره حرف دارند. اقیموا الصلوة ؛ آتوا الزکاة؛ لله علی الناس حج البیت؛ احل الله البیع؛لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل؛ همه این ها باید بوسیله خبر واحد باز شود.اما نظری داریم که می گوید اگرجایی مقیِدی آمد، فبها و الا چرا مطلقات قرآن در مقام بیان نباشد؟که این را بایدفرض کنیم که برخی از مطلقات قرآن، حجت است.این را باید از کتاب فقه و حقوق قراردادها ادله عام قرآنی ، نگاه کنید. برخی دیگر می گویند خبر واحد معتبر ، این است که اطمینان بیاورد؛اصلا خبر غیر وثوق آور، حجت نیست.اگر کسی مبنایش این گونه باشد سوال می کنیم ، آیا خبر وثوق آور، می تواند قرآن را تخصیص بزند؟ چون قید وثوق دارد.اما اگر کسی مثل ما بگوید لازم نیست، خبر، حتما وثوق بیاورد، خبر ثقه هم باشد، کافی است.اگر راوی ثقه باشد، که قول مشهور هم همین است.این جا هست که این بحث جان می گیرد. پس ببینید ما اگر بخواهیم بحث کنیم باید مبنایمان را در خبر واحد روشن کنیم.عرض کردیم که خبر ثقه هم حجت است؛قرآن هم اطلاقاتش خیلی هایش در مقام بیان بوده و می توان به آن تمسک کرد، عموماتش که همه را شامل می شود.این جا، خیلی وقتها، این خبر واحد مخصص قرآن نیست؛مقید قرآن هم نیست؛ مفسر قرآن است.من از شما سوال می کنم این همه روایاتی که ما داریم درباره نماز؛ شرایط وارکان نماز، موانع نماز، آیا این ها مخصِّص قرآن است؟مثل اقیموا الصلوة ...یا رابطه اقیموا الصلوة با روایات معتبر، رابطه مفسَّر و مفسِّر است؟رابطه مبیَّن و مبیِّن است؟اصلا اسم این را که نباید تخصیص بگذارید، این تبیین و تفسیر است.شما مگر در موضوع حج، چقدر آیه در قرآن دارید؟لله علی الناس حج البیت..البته در حج، آیاتی راجع به جزئیات حج داریم، اینهمه روایت داریم که حج را بیان کرده است.این ها را نباید که تخصیص زد، اما،جایی که عمومی از قرآن، تشکیل شود.بگوید و لهن الثمن مما ترکتم ان کان لکم ولد....بعد بیست سال بعد یا هر چه می خواهد که این عموم، تخصیص بخورد.این جا به نظر ما باید قوت آن خبر واحد را دید.مثلا باید خبرواحد یک شواهدی ، آن را کمک کند. و الا به راحتی نمی توان قائل به تخصیص شد.یک مقدار ابهام شد، ولی اقتضای بحث همین است.ما قبول می کنیم تخصیص و تقیید عمومات؛واطلاقات قرآن را . ومثال به قران زدیم سایر قطعیات شرعی را با مثل خبر واحد اما براحتیِ غیر قرآن نیست.یک اصلی هم داریم که بیان باید با مبیَّن تناسب داشته باشد.از این جهت مواردی را که یک شواهدی غیر خبر واحد هم بیاید باید به مرز اطمینان برسد.من نمی گویم یقین؛ اگر قرینه ای هم قرار هست که همراه خبرواحد شود، خبرواحد بشود محفوف به قرینه قطعیه که اصلا از محل بحث خارج است؛ یا اطمینان آور ؛ در این صورت ما قائل به تخصیص می شویم و الا نه ....دیگر تفصیل مطلب را باید در آن کتاب ببینید؛ کتابی که در آینده می آید.ولی واقعا تفریق بین تخصیص و تفسیر و تقیید ، ذهنا آسان است که بگوییم اگر ظهور، مستقر شده، دلیل قوام پیدا کرده ، این جا تفسیر نیست؛ تخصیص است؛ تقیید است. والا مشکلات خاص خودش را هم دارد؛ حتی در مصداق.....

الحمد لله رب العالمین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo