درس خارج اصول ابوالقاسم علیدوست

1402/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

خارج اصول فقه (1402-1403) – جلسه 10

تاریخ: یکشنبه 23/07/1402

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

امتداد امر چهارم: بکارگیری واژگان در بیش از یک معنا

امتداد «قرآن و استعمال لفظ در بیش از یک معنا»

امتداد «مدخلی شریف به مثابه ی کارگاه آموزشی»:

پیش از ورود به ادامه بحث[1] ، توجه شما را به سوال یکی از آقایان جلب می نمایم که فرمودند: به نظر شما می توان حدیث داوود بن فرقد را از قبیل استعمال لفظ در بیش از یک معنا دانست؟ روایت این است: عن داوود بن فرقد قال سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول انتم افقه الناس اذا عرفتم معانی کلامنا. گویا امام در پی بیان این هستند که فهم معانی کلام ما را کم نشمارید؛ چه از نظر کیفی و چه از نظر کمی؛ چنان چه به معارف ما علم پیدا کنید، شما افقه الناس خواهید بود؛ سپس فرمودند «ان الکلمة لتنصرف علی وجوه. فلو شاء انسان لصرف کلامه کیف شاء و لا یکذب.» به نظر می رسد که قرائن این گونه تایید می کند که ائمه می خواهند این معنا را بیان کنند که کلمات ما قابل توجیه به گونه های مختلف است و لذا ممکن است کلام خود یا گذشتگان را برای شخصی به گونه ای و برای دیگری به گونه ای دیگر معنا نماید؛ در حالی که دروغ هم نمی گوید. بنابراین با این که پذیرش این مطلب که در این روایت استعمال در بیش از یک معنا صورت گرفته، قادر است راه را برای این نوع استعمال در تمام کلمات ائمه بگشاید، لکن این حدیث دلالت قطعی بر این نوع استعمال ندارد. چرا که تنها بیانگر این است که یک جمله ی ما، قابل توجیه به گونه های مختلف است؛ اما این که جملگی مصاب به واقع باشند، خیر؛ مگر آن که به بند آخر که فرموده اند «و لا یکذب» استمداد جوییم. علی ای حال، این که گفته شود امام صادق علیه السلام متعینا می خواهند این گونه بفرمایند خوب و قابل بیان، لکن خلاف احتیاط است و ظهور ندارد.

در خلال مطالب گذشته وارد مبحث سودمندی گشتیم و آن بحث ظهر و بطن می باشد. قرآن ظهری دارد و بطنی. تا کنون روایاتی چند را از نظر گذراندیم که نکته حائز توجه در آن ها ناهمسویی در تفسیر ظهر و بطن بود؛ مثلا برخی فرمودند: «ظاهره حکم و باطنه علم» و دیگرانی: « ظاهره تنزیله و باطنه تاویله» که حداقل در نگاه نخست قابل جمع نیستند؛ ولی به شما وعده می دهم ان شاء الله به زودی این روایات را جمع بندی خواهیم نمود.

9. روایتی از امام کاظم که تبینی نوین از ظهر و بطن در می اندازد: عن الامام الکاظم علیه السلام فی قوله تعالی: «قُل اِنّما حَرَّم رَبّی الفواحِشَ ما ظَهَر مِنها وَ ما بطن»، قال الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَجَمِیعُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِی الکِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّهْ الْجَوْرِ وَ جَمِیعُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَعَالَی فِی الْکِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّة الْحَقِّ.

این حدیث همردیف های متعدد دارد که در همگی اشاره به این شده است که آن چه در قرآن حرام شده است، ظاهرش همان است و باطنش پیروی از ولایت ائمه ی جور می باشد؛ چنان که طیباتی که در قرآن حلال شده، ظاهرش آب و نان و ... و باطنش ولایت ائمه ی حق است. آن ظاهر، ظاهر قرآن و ائمه ی جور و ائمه ی حق، باطن قرآن هستند.

این را بر آیه سه سوره مائده تطبیق نمایید: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ (اکل و استفاده از میته و چه بسا اضافه شود خرید و فروش آن، ممنوع می باشد.) وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ (آن چه نام بت و غیرخدا بر آن برده شده.) وَالْمُنْخَنِقَةُ (حیوانی که خفه بشود.) وَ الْمَوْقُوذَةُ (به زجر کشته بشود.) وَ الْمُتَرَدِّيَةُ (از کوه یا جای دیگری پرتاب بشود.) وَ النَّطِيحَةُ (آن جا که دو حیوان را با شاخ به جان هم انداخته و یکی از آن ها دیگری از پا در می آورد.) وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ (نیم خورده ی درندگان) إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ (آن چه که برای بت ها قربانی می شود.) وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ (با قمار حیوانی را بکشید و تقسیم کنید) ذَلِكُمْ فِسْقٌ (تا این جا موضوع نخست تمام شد.) الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا (بند دوم نیز که مربوط به ولایت است تمام شد.) فَمَنِ اضْطُرَّ (اگر کسی مضطر به خوراک میته یا لحم خنزیر یا ... بشود) فِي مَخْمَصَةٍ (در قحطی، گرسنگی، نداری، به شرطی که) غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ (متمایل به گناه نباشد یا بیش از حد ضرورت نخورد یا به اضطرار افتادن او عمدی نباشد؛ در یک کلمه اگر متجانف به اسم نبود) فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.

راجع به این آیه، نخست سوال برجسته ای که رخ می نماید، این است که ارتباط این سه چیست؟ چنان چه حداقل مطلب مربوط به اضطرار، متصل به بحث میته بود، می گفتیم آن مطلب نخست به اتمام رسید و سپس مطلب جدید آغاز گشت؛ اما این چنین امتزاج، قدر سوال را دوچندان می نماید.

تا آن جا که حافظه ام یاری می کند، جناب آقای طباطبایی می فرمایند این گونه نیست که تمام فقرات هر آیه ی قرآن لزوما با یکدیگر مرتبط باشند؛ و سپس این عدم ارتباط، به قدری برای ایشان مسلم بوده که به بعنوان استشهاد، به این آیه تمسک می جویند.

علاوه بر این اگر راجع به ارتباط در این آیه، از یک سنی سوال کنید، خواهد گفت که اتفاقا ارتباط وثیقی در این آیه به چشم می خورد. چنان چه یکی از مفسران سنی می گوید وقتی قرآن این ها را حرام می کند، سزاست که بعد از آن گفته شود: کفار از دین شما ناامید گردیدند؛ از آن جا که ما حرمت میته، لحم خنزیر، دم، منخنقه و ... را گفتیم، کفار چشم امید از دین شما فروبسته، هم اکنون دین شما کامل گشت؛ چه بسا موید این بیانشان هم این باشد که سوره مائده آخرین سوره نازل شده بر پیامبر است.

اما طبق این حدیث شریف از حضرت امام کاظم، که به خدمت آن شرفیاب شدیم، این آیه ظهری دارد و آن همین است که می بینید؛ اما از بطن آن نبایست غافل گشت. لذا لازم است به دنبال بطن میته و دم و ... گشت و آن نیست مگر «ائمة الجور».

در گذشته های دور در توفیقاتی که در بحث تفسیر برای من حاصل شد[2] ، به این نتیجه رسیدم که قرآن در خلال ظاهر آیات خود، معمولا اشاراتی به بطن ها می نماید. شاید فرمایش امام باقر در ذیل آیه ی «إنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً »[3] باعث شد تا من به این نکته رهگشا بشوم که فرمودند منظور از این دوازده ماه، ما ائمه هستیم؛ البته منافاتی با این که مراد، ماه ها هم باشد ندارد؛ چنانکه مبانی مسلم این را تایید می نماید. سپس امام مویدی از ادامه آیه بیان فرموده اند: «ذلک الدین القیم» که چنان چه مراد تنها محرم و صفر و ... می بود این ترکیب بی معنا می گشت.

اما در آیه مورد بحث، قرآن کریم برای معنای بطنی خود دو نشانه گذاشته است:

1. آوردن جملات مربوط به ولایت، در میانه ی آیه. لذا می بایست به دنبال میته، در میان اصحاب امارت و ولایت بعد از پیغمبر گشت؛ کسانی که سر کار هستند، ولی دیگرانی آن ها را هدایت می نمایند. هم چنین «دم» را در کسی که گفته شده اگر از کنیز خود عصبانی می شد، تا خونی از او نمی مکید آرام نمی گرفت، جستجو نمود و خنزیر را در آن که چریدن در بیت المال گرفته بود.

با این تفسیر راه تفسیر حدیث به آسانی گشوده می گردد و بعد از نهی از پذیرش ولایت حکام جور، به بحث از ولایت روی می آورد. اصلا باید دانست که فضای کلی سوره ی مائده فضای ولایت است؛ چنان که «اوفو بالعقود»را در ابتدای سوره، به عقد ولایت تفسیر نموده اند که البته بدیهی است که منحصر در آن نمی باشد. و بنا به این بیان، دیگر نمی توان به این آیه برای تایید این که فقرات هر آیه، لزوما مرتبط نیستند تمسک جست.

2. سپس در جلوتر به بحث اضطرار می رسد. پیش از بیان قرینه مقدمتا توضیح می دهیم که دو نوع اضطرار وجود دارد: یکی اضطرار به اکل میته، اکل دم و ... و دیگری اضطرار به حکومت جور. ممکن است انسان درگیر حکومت جور شده ولایت ایشان را قبول نماید. اهل بیت هم از این مطلب نهی ننموده اند و با شرط پرهیز از آلودگی، آن را جایز شمرده اند؛ چنان که چندی از اصحاب ایشان همچون عبدالله بن سنان، محمد بن سنان، حلبی، علی بن یقطین و دیگران وارد شده و معادلات را به نفع اهل بیت تغییر داده اند.

پس فمن اضطرّ فی مخمصة (در نبود حکومت حق) غیر متجانف لاثم (به شرط مراقبت بر آلوده نشدن) فان الله غفور رحیم. قرینه دوم همین جا است که اضطرار به میته، نیازی به عبارت «ان الله غفور رحیم» ندارد. واضح است کسی که مضطر به اکل میته شده، استفاده از میته بر او نه تنها جایز، بلکه واجب می باشد. آیا می توان برای کاری که بر انسان واجب است، گفت «ان الله غفور رحیم»؟ اگر بگویید این به خاطر اثر وضعی این عمل است، خواهیم گفت که صرف نظر از این که ثبوت چنین اثری محل نظر است، این اثر با کلمات «غفور» و «رحیم» مناسبت ندارد؛ بلکه برای اشاره به اثر وضعی می بایست این گونه گفته شود: «ان الله حکیم علیم». «غفور» و «رحیم» مناسبت با اضطراری دارد که بعضی از بزرگان مانند خواجه نصیر، علامه حلی و مرحوم مجلسی با آن مواجه گشته اند و آن حفظ مصالح عامه مسلمین در زمان حکام جور می باشد. این ها به واسطه ی جوازی که فقه برای آن ها صادر نموده، به دربار وارد شده امور بسیاری رتق و فتق نمودند؛ ولی با این حال، نمی توان در این حکومت ها وارد گشت و ولو اندکی آلوده نشد؛ بالاخره همین که لازم است کنار آن ها گاه بر سر سفره شان نشسته و با آن ها رفت و آمد نماید، تیرگی هایی به بار خواهد آورد. در این جا روایات تشویق نموده که شما بروید، مصالح امت را محقق سازید، چنان چه در جایی لغزیدید فواحدة بواحدة، این در مقابل آن. چنان چه مشاهده می نمایید، در این جا استفاده از صفات «غفور» و «رحیم» جا دارد؛ یعنی در چنین مواردی، خداوند بنا را بر سخت گیری نگذارده چشم می پوشد.

بنابراین جمع بندی بحث این است که این آیه با پشتوانه ی فرمایش امام کاظم، در باطن به دو برنامه اشاره و در ظاهر دو قرینه بر آن ارائه نموده، و در نتیجه ارتباطی وثیق میان فقرات آیه به ارمغان می آورد.[4] بنابراین با این تفاصیل، با وجود این که در معنای «ظاهر» تغییری ایجاد نشد، اما یک معنای جدید برای «باطن» بیان شد. در واقع امام گفتند ظاهر آیات اعمال است، باطن آیات اشخاص است.

در پی تکمیل مطلب به بیان یک نکته ی تاریخی می پردازیم و آن این که جریانی که امام کاظم و پیش از ایشان امام صادق دنبال کردند، با دو جریان تقابل دارد. 1. جریانی که اصلا درکی از این گونه احادیث ندارد: ظاهره اعمال و باطنه اشخاص. چه بسا اهل سنت در این دسته قرار گیرند (شاید کلمات ائمه ی ما را از باب مخبر صادق قبول کنند.) 2. جریان غلات. غلات عموما انسان هایی لاابالی بوده اند و دلیل آن نیز این بوده که ایشان معتقد بودند که تمام اعمالی که در قرآن بدان ها اشاره شده است، ناظر به اشخاص می باشد؛ یعنی صوم، صلاة و زکات، عبادات نیستند؛ بلکه ولایت ائمه ی حق هستند (کلمه ی ولایت را هم می آوردند). چنان که میته و دم و زنا و غیبت، ولایت ائمه ی جور می باشند. لذا، همچو اصحاب ابوالخطّابی، مبتلا به یک اباحه گری می گشتند؛ به این ترتیب که بسیاری از محرمات را مرتکب شده و واجبات فراوانی ترک می نمودند؛ ثمره رجالی این بحث هم آن است که علمای ما هر گاه با یک راوی غالی برخورد می نمایند، فورا او را کنار می گذارند؛ چرا که غلات (همگی نه، ولی) عموما اشخاصی بودند که از دروغ و افترا ابا نداشتند.

10. حدیث حمران بن اعین از امام باقر نقل می کند: «ظَهْرُ اَلْقُرْآنِ اَلَّذِينَ نَزَلَ فِيهِمْ.» ظهر قرآن آن هایی هستند که قرآن در حق آن ها نازل شده است. این عبارت تفسیر به اشخاص می کند. «وَ بَطْنُهُ اَلَّذِينَ عَمِلُوا بِمِثْلِ أَعْمَالِهِمْ.» به عبارت دیگر یجری فیهم مانزل فی اولئک (اگر این ذیل روایت نبود کمی کار ما سخت می شد). قرآن وقتی می آید و در آیندگان جاری میشود، شامل آن ها نیز می گردد و این بطن قرآن خواهد بود. به بیان واضح تر همان دستوراتی که برای مخاطبان داریم و ظاهر قرآن به حساب می آید، اگر نسبت به آیندگان سنجیده شود باطن قرآن به حساب خواهد آمد. حال آیا این روایت تبیینی غیر از بیانات گذشته ارائه نمود؟ آیا در پی این است که ظهر و بطن را از جنس معنا بگیرید؟ مرحوم آقای بحرانی، صاحب تفسیر البرهان، این ها را از باب استعمال در دو معنا گرفته است.

در مباحث آتی، اولا به سراغ جمع بندی این روایات خواهیم رفت و سپس کلمات علمایی از قبیل آقایان آخوند، بروجردی و نایینی را نقل نموده، موضع آن ها را با روایات سنجش خواهیم نمود.

والحمد لله رب العالمین


[1] . در گذشته به مناسبت اشاره شد به آیه ای از سوره روم (و هم من بعد غلبهم سیغلبون) با این مضمون که قرآن می فرماید به زودی یورشی پیروزمندانه از جانب روم به ایران صورت خواهد گرفت. سپس اشاره شد به این که چه بسا منظور حمله اسکندر به ایران بوده که البته بلافاصله به واسطه ی اندوخته های ذهنی خود، در این مطلب تردید نموده و احتیاط نمودم. به علاوه دوستان هم تذکر دادند. اسکندر در قرن چهارم قبل از میلاد یعنی 333 یا 336 به ایران حمله می کند. حال آن که پیامبر اوائل قرن هفتم میلاد مبعوث گشته اند. آن چه که تاریخ نوشته، حمله مورد اشاره قرآن، مربوط می شود به یکی از سران روم به نام «هرقل» که در سال 622، چند سالی بعد از بعثت پیامبر به ایران حمله نمود و باعث سقوط خسروپرویز و سرکارآمدن پسرش گردید. بنابراین این آیه ربطی به حمله ی اسکندر ندارد و مربوط به این آقا است.
[2] . طی هفت یا هشت سال از دهه ی شصت، در مرکز تخصصی تفسیر.
[3] . توبه / 36.
[4] . در گذشته که این نکته ذهنم رسیده بود و هنوز این روایت امام کاظم یا شبیه آن را ندیده بودم، خدمت یکی از استادمان رسیدم. عرض کردم من در تفسیر آیه این طور گفتم. ایشان گفتند اگر احتیاط بشود خوب است. ظاهرا آن آمادگی که اتفاقا در بعضی روایات هم آمده نداشتند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo