< فهرست دروس

درس خارج اصول ابوالقاسم علیدوست

86/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:

ما بعد از سه مقدمه مرحوم آخوند، دو مطلب دیگر ذکر کردیم.

مطلب اول: بحث استصحاب عدم حجیت بود که ما این عنوان را بهانه کردیم و مطالبی را در ارتباط استصحاب با اصول دیگر عرض کردیم؛ وانصافا مطالب ارزنده‌ای در چند جلسه اخیر از بزرگان نقل شد.

مطلب دوم: مطلبی است که نوع اصولیین وارد نشده اند وفقط مرحوم نائینی و مرحوم امام به آن اشاره کرده اند

ما مطلب این دو بزرگوار را هم بهانه کردیم تا مطالبی را خدمت شما عرض کنیم و ورود و خروج ما در بحث متفاوت است؛ مطلب دوم همان حرمت تشریع، کذب، افتراء و... است.

ما باید بیان کنیم که این عناوین چه ارتباطی با بحث ما دارند؟ از آنجا که اصل در مساله، عدم حجیت و حرمت تشریع و تعبد به ظن است مناسب است این بحث در اینجا مطرح شود. بحث بدعت و تشریع از بحث های روز به حساب می آید.

ببینید من در دو سوال یا سه سوال این بحث را جمع کنم. سوال اول: تشریع از آن کیست؟ دین ما در این باره چه می فرماید؟ آیا پیامبر و حضرات معصومین می توانند شارع باشند یا نه؟

اگر تشریع از آن خداست، آیا این تشریع به کسی واگذار شده است یا نه؟

ما سال گذشته در یک بحثی که با آقای صدر داشتیم عرض کردیم که برهان عقلی و نقلی داریم که تشریع از آن خداست و از این به ولایت تشریعی تعبیر می کنند و در قرآن بارها خوانده اید (ان الحکم الا لله یا قل أ الله اذن لکم ام علی الله تفترون) تشریع می تواند مصداق افتراء باشد و افتراء در مقابل اذن الله است؛ این آیات برهان نقلی محسوب می شود.

اما برهان عقلی: عقل می گوید احدی بر احدی ولایت ندارد و در کتاب مکاسب در بحث ولایت أب و جدّ مرحوم شیخ این را مطرح کرده است و این فقط یک استثناء دارد وآن اینکه احد اول هستی بخش احد دوم باشد؛ یعنی اولی خالق دومی باشد.

نکته: در فرهنگ دینی ما رابطه عبد ومولا مطرح است نه رابطه حق وذو الحق (در فرهنگ غرب این مطرح است) ولذا اولی (مولا) حق تشریع بر (عبد) دارد.

نکته: عقل حکم ندارد وفقط درک دارد اما چون عقل درک بایستگی دارد می‌گوید باید فاعل کار خوب، مدح شود و... اما خود عقل اذعان دارد که حکم ندارد.

مثال: دایی به خواهر زاده اش می گوید تو باید درس بخوانی؟ خواهرزاده می‌گوید تو حق نداری به من دستور دهی، دایی می‌گوید من دستور ندادم، بلکه بایسته عقل من می گوید تو باید درس بخوانی و اگر درس نخوانی ملامتت میکنم.

علمای ما عقل را از اسناد چهار گانه شمرده اند و این یعنی عقل حاکم نیست و فقط سند کشف است. چنانکه قرآن و پیامبر حاکم ما نیستند و لذا اگر اگر دستور پیامبر را اجراء نکردیم مخالفت با پیامبر نکرده ایم. توحید در تشریع از همین جا پیدا شده است؛ توحید در تشریع یعنی اگر تمام عقلای عالم جمع شوند و مطلبی را بگویند تا منتسب به خدا نشود حکم محسوب نمی شود.

اگر خود شارع (من له الحکم) بیاید و ولایت را به دیگران واگذار کند اشکالی ندارد و شارع می تواند به کسی ولایت بار گذار کند برای حکم کردن و... در این صورت این می شود ولایت تشریعی بالعرض.

نتیجه: پس اصل امکان واگذاری اشکال ندارد و فقط این سوال باقی می ماند که آیا این حق به کسی واگذار شده یا نه؟ خود ولایت تشریعی دو رقم است؛

1: خداوند حق حکم، تشریع و ولایت بدهد به افرادی اما در محدوده حکم خودش؛ ولایت فقیه، ولایت حاکم و... از این قسم است معنی ولایت فقیه این است که فقیه می تواند در محدوده شریعت حکمی را بکند مثلا اعدام شخصی را صادر بکند یا مثلا کسی را نماینده خودش بکند و... اینها در واقع تشریع است، حکم است. لذا مخالفت با حکم حاکم و فقیه حرام است. این ولایت مورد قبول همه فقهاست؛ پیغمبر، امام، فقیه، عدول مومنین، فساق مومنین همه این نوع ولایت را دارا می باشند.

2: نهاد یا شخص بخواهد در کنار خداوند قانون گذاری بکند باذن الله.

فردا ان‌شاءالله به این می پردازیم.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo