< فهرست دروس

درس خارج اصول ابوالقاسم علیدوست

98/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع:

قال النبی (ص): «یؤتی بعبد یوم القیامة فیوقف بین یدی الله عز وجل فیؤمر به الی النار ...»

من یادم هست سال های گذشته در مورد بحث شکر و شکرگزاری و اسباب شکر و ... مطالبی را بیان کردیم اما حدیثی را که امروز می خواهم مطرح کنم این است که خدای متعال شکر خودش را از طریق شکر بندگان می خواهد گویا اگر کسی نسبت به بندگان خدا شاکر نباشد از خداوند هم اگر شکری داشته باشد خدا قبول نمی کند. حدیثی که می خوانم شیخ طوسی با سندی از امام رضا و امام رضا از پیامبر نقل می کنند. قال النبی: یؤتی بعبد یوم القیامه فیوقف بین یدی الله عز وجل فیؤمر به الی النار فیقول ای رب امرت بی الی النار و قد قرأت القرآن؟ فیقول الله. ای عبدی انی انعمت علیک فلم تشکر نعمتی فیقول ای رب انعمت علی بکذا فشکرتک بکذا و انعمت علی بکذا و شکرتک بکذا فلایزال یحسن نعمة و یعدد الشکر فیقول الله: صدقتَ عبدی الا انک لم تشکر من اجریتُ لک نعمتی علی یدیه» آن مجرای نعمت، بالاخره نعمت من از طریق یک کانالی به تو رسید، از زبان کسی، از دست کسی، از تلاش کسی به تو رسید و تو آن را سپاس گزاری نکردی. از وجود فرشتگان بگیرید تا ائمه تا وجود امام زمان تا بیایید برسید به گو ... « و انی قد آلیت علی نفسی ان لا اقبل شکر عبد لنعمة انعمتها علیه حتی یشکر من ساقها من خلقی الیه» قسم خوردم شکر کسی که به او نعمت داده ام را قبول نکنم تا این که شکر کند کسی را که نعمت از طریق او به او رسیده است.

زبان شکور انسان را در درون بهشتی در درون خودش قرار می دهد. من و شما مدیون پیامبران، امامان، علما هستیم خوب است سوره ی صافات را همیشه انسان بخواند چون در این سوره نام انبیاء زیاد آمده است و خوب است که خوانده شود و ثوابش هدیه شود به روح انبیاء.

گاهی برخی که خیلی مقدس می شوند دیگر توجه اشان به مردم قطع می شود یا تحویل نمی گیرند، هنر یک انسان این باید باشد که هم توجهش به عالم ملک باشد و هم به عالم ملکوت و ولی نعمت هایش را بشناسد و شکرگزار آن ها باشد. ما در روایات کلمه ی استاد کم داریم و بیشتر لفظ معلم یا من علمنی داریم و این لفظ شامل کسانی که کتابشان را خوانده ایم هم می شود و حتما لازم نیست که پای درس کسی رفته باشیم تا معلم صدق کند.

 

بحثی را چند روزی است که شروع کردیم که می خواهیم امروز آن را تمام کنیم.

در منشأ شناسی تعارض یک مورد که کمتر مورد توجه است سیره ها و نصوص صادر به عنوان مبین قضایای حقیقیه و غیر آن و توجه به تقسیم آن.

یک قصه ی معروف در اصول فقه ما این است که قضایای شرعی الا شذ و ندر قضایای حقیقیه است چون اختصاص به مصادیق موجود زمان شارع ندارد. مثلا اگر شارع می فرماید حرمت علیکم المیتة و الدم و... مربوط به میته و دم و خمر زمان شارع نیست بلکه هر چه تا آخر الزمان بیاید و صدق خمر بر آن بکند حرام است چون اختصاص به افراد خاصی ندارد به آن می گویند قضایای حقیقیه در مقابل قضایایی که مربوط به افراد موجود در خارج است مثل این که پیامبر در یک جنگ خاصی فرمودند که این اسرا را آزاد کنید؛ این یک قضیه ی خارجیه است.

یک مطلب: قضایای خارجیه که در منطق می گویند قضایایی نیست که فقط برای افراد و مصادیق موجود فعلی باشد. در منطق وقتی میگویند قضایای خارجیه حتی افراد آینده را هم می گیرد. منتهی می گویند تفاوتش با قضایای حقیقیه این است که قضایای حقیقیه مربوط است به ذات موضوع مثل الانسان حیوان ناطق اما اگر گفتید الانسان کاتب این خارجیه است. با این نگاه همه ی قضایای شرعیه خارجیه است ولی در اصول فقه گویا آقایان یک اصطلاح جدید درست کرده اند و می گویند اگر قضیه ای مربوط به افراد موجود باشد مثل این که بگویند این چند نفر را اعدام کنید و اگر مربوط به همه ی زمان ها باشد می شود حقیقیه. پس حواسمان باشد که هر اصطلاحی را در جای خود به کار ببریم.

پس قضایای شرعی (آنچه از معصوم صادر می شود چه در گفتار و چه در رفتار) را می گویند قضایا حقیقیه و خارجیه دلیل می خواهد. ما می خواهیم بگوییم گاهی اگر تعارضی پیدا می شود به این خاطر است که یکی قضیه ی حقیقیه است و دیگری قضیه ی خارجیه مثلا در روایات خضاب برخی روایات می گوید مستحب است و از برخی دیگر از رویات این استحباب فهمیده نمی شود بلکه از آن ها یک نوع عدم استحباب فهمیده می شود. از امیر المؤمنین پرسیدند پیامبر به خضاب دعوت می کرد و خودش هم استفاده می کرد ولی شما دعوت نمی کنید خودتان هم استفاده نمی کنید؟ حضرت فرمودند (به تعبیر اصولی) این که پیامبر دعوت کردند به خضاب قضیة خارجیه چون می خواستند دشمن طمع نکند و پیری مسلمانان معلوم نباشد ولی دیگر آن مطلب وجود ندارد.

تا این جا با این مثال حرف تازه ای زده نشده و در کلام علما هست. مطلب مهم این است که مسأله خیلی جدی تر از آنی است که آقایان و علما میگویند و در فقه به آن عمل می کنند. ما معتقدیم خیلی از گزاره هایی که مفاد سیاسی دارد، مفاد اجتماعی دارد، مفاد فرهنگی دارد، این ها نمی شود گفت قضایای حقیقیه است و لکل زمان و مکان است. مثل آیات مربوط به جهاد، آیات مربوط به حقوق بشر دوستانه (اسرا)، آیات مربوط به دفاع این ها معلوم نیست که بتوانیم به عنوان یک قضایای حقیقیه بدانیم. به نظر ما برخی از دعواها در صورتی که ثابت نشود سیره های معصوم در شرائط همسان با الان قرار دارد نمی توان به عنوان یک قضیه ی حقیقیه به حساب آوریم و از آن استفاده کنیم یا رد کنیم.

در دو فصل نامه قرآن فقه و حقوق اسلامی در شماره ی 5 یک مقاله است که می خواهد ثابت کند که در زمان غیبت جهاد ابتدایی داریم و پیامبر هم داشته اند و مقاله ی دیگری می خواهد بگوید چه پیامبر داشته اند و چه نداشته اند ما نداریم. ولی ما در آن جا گفته ایم که این جور قضایا مانند صلاة مسافر و دماء ثلاثه نیست بلکه باید همسانی شرائط را دید ولی این مطالب اصل دانستنش و احیانا رفتن به سراغش اگر جایی قرینه کمک کرد خوب است ولی نباید یک هنجار و رویه بشود در فقه. یعنی اگر از این مسائل غفلت کنیم فقه لطمه می بیند و اگر هنجار شود باز هم غلط است. فقیه سنتی که این ها را ندارد می شود یک اخباری از آن طرف هم می شود یک روشن فکر و هر دو نادرست است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo