درس کفایة الاصول استاد حمیدرضا آلوستانی

کفایه

1401/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقصد اول: أوامر/فصل اول:مادةأمر /جهت پنجم:اتحاد طلب و اراده(جلسه دوم)

 

فاعلم أنّ الحقّ كما عليه أهله وفاقا للمعتزلة و خلافا للأشاعرة هو اتحاد الطلب و الإرادة بمعنى أنّ لفظيهما موضوعان بإزاء مفهوم واحد و ما بإزاء أحدهما في الخارج يكون بإزاء الآخر و الطلب المنشأ بلفظه أو بغيره عين الإرادة الإنشائية و بالجملة هما متحدان مفهوما و إنشاء و خارجا لا أنّ الطلب الإنشائي الذي هو المنصرف إليه إطلاقه كما عرفت متحد مع الإرادة الحقيقية التي ينصرف إليها إطلاقها أيضا ضرورة أن المغايرة بينهما أظهر من الشمس و أبين من الأم

فإذا عرفت المراد من حديث العينية و الاتحاد ففي مراجعة الوجدان عند طلب شي‌ء و الأمر به حقيقة كفاية فلا يحتاج إلى مزيد بيان و إقامة برهان؛ فإنّ الإنسان لا يجد غير الإرادة القائمة بالنفس صفة أخرى قائمة بها يكون هو الطلب غيرها سوى ما هو مقدمة تحققها عند خطور الشي‌ء و الميل و هيجان الرغبة إليه و التصديق لفائدته و هو الجزم بدفع ما يوجب توقفه عن طلبه لأجلها.

و بالجملة لا يكاد يكون غير الصفات المعروفة و الإرادة هناك صفة أخرى قائمة بها يكون هو الطلب فلا محيص‌ عن اتحاد الإرادة و الطلب و أن يكون ذلك الشوق المؤكّد المستتبع لتحريك العضلات في إرادة فعله بالمباشرة أو المستتبع لأمر عبيده به فيما لو أراده لا كذلك مسمى بالطلب و الإرادة كما يعبّر به[1] تارة و بها[2] أخرى كما لا يخفى.

(فاعلم...):

مصنّف می فرمایند: حقّ این است که طلب و اراده دو لفظ می باشند که موضوع له آنها یکی است و این وحدت در همه مراحل و مراتب، وجود دارد؛ یعنی آن دو هم در عالم مفهوم، معنای واحدی دارند و هم در وجود خارجی و حقیقی و هم در وجود انشائی. البته این اتحاد و عینیّت در هر مرحله ای اختصاص به همان مرحله دارد لذا مقصود ما از اتحاد طلب و اراده این است که مفهوم طلب، همان مفهوم اراده است و وجود حقیقی طلب همان وجود حقیقیّ اراده می باشد و وجود انشائی طلب همان وجود انشائی اراده است و همچنین وجود ذهنی طلب همان وجود ذهنی اراده می باشد.

خلاصه آنکه هر یک از وجودات طلب و اراده را باید با سنخ و نوع خودش مقایسه کرد لذا نمی توان گفت طلب انشائی با اراده حقیقی متحد است چون همان طور که بیان شد شاید در یک مورد طلب انشائی باشد درحالی که اراده و طلب حقیقی وجود ندارد مانند اوامر امتحانیه مولا.

(فإذا عرفت...):

مصنّف دلیل بر این مطلب را قضاوت وجدان می دانند به این صورت که هرگاه طلب و اراده شما به شیئی تعلّق گرفته باشد و به وجدان خود مراجعه کنید، مشاهده خواهید کرد که غیر از اراده و مقدّمات آن، خصوصیّت دیگری در نفس شما وجود ندارد که بتوان گفت لفظ «طلب» به ازاء آن خصوصیّت و آن حالت نفسانی وضع شده است لذا همان شوق نفسانی مؤکّد که در نفس آدمی پدیدار می شود در بـعضی از موارد از آن به طلـب یاد می شود و در بـعضی از موارد به اراده و آدمـی را به سـمت انجام عمل به

و كذا الحال في سائر الصيغ الإنشائية و الجمل الخبرية فإنه لا يكون غير الصفات المعروفة القائمة بالنفس من الترجي و التمني و العلم إلى غير ذلك صفة أخرى كانت قائمة بالنفس و قد دل اللفظ عليها كما قيل‌:

إنّ الکلام لفی الفؤاد و إنّما جعل اللسان علی الفؤاد دلیلا

و قد انقدح بما حققناه ما في استدلال الأشاعرة على المغايرة بالأمر مع عدم الإرادة كما في صورتي الاختبار و الاعتذار من الخلل فإنه كما لا إرادة حقيقة في الصورتين لا طلب كذلك فيهما و الذي يكون فيهما إنما هو الطلب الإنشائي الإيقاعي الذي هو مدلول الصيغة أو المادة و لم يكن بينا و لا مبينا في الاستدلال مغايرته مع الإرادة الإنشائية.

و بالجملة الذي يتكفله الدليل ليس إلا الانفكاك بين الإرادة الحقيقية و الطلب المنشإ بالصيغة الكاشف عن مغايرتهما و هو مما لا محيص عن الالتزام به كما عرفت و لكنه لا يضر بدعوى الاتحاد أصلا لمكان هذه المغايرة و الانفكاك بين الطلب الحقيقي و الإنشائي كما لا يخفى.

صورت مباشری یا غیر مباشری حرکت می دهد.

(و کذا الحال...):

همان طور که بیان شد اشاعره قائل به کلام نفسی در مورد خداوند متعال می باشند لذا آنها دائره کلام نفسی را توسعه داده و گفته اند در مورد انسان نیز کلام نفسی وجود دارد به این صورت که در جملات انشائیه غیر از اراده و مقدّمات آن یک صفت نفسانی دیگری در انسان است که از آن به طلب و کلام نفسی یاد می شود لذا شاعر می گوید: حقیقت کلام در قلب انسان است و زبان و تکلّم لفظی دلیل بر آن می باشد بنابراین طلب غیر از اراده بوده و طلب مرادف با کلام نفسی می باشد.

دلیل آنها بر این مطلب این است که در اوامر امتحانیه و اعتذاریه و مانند آن، مولا امری را صادر می کند و هدف او تحقّق مأمور به در خارج نمی باشد بلکه مراد او امتحان عبد یا مجوّز برای تأدیب و عقوبت عبد می باشد و در این گونه از اوامر، طلب وجود دارد ولی اراده وجود ندارد و این نشان دهنده این است که طلب غیر از اراده می باشد.

مصنّف می فرمایند: همان طور که بیان شد مراد از وحدت طلب و اراده، در مرحله و مرتبه واحد است یعنی طلب حقیقی با اراده حقیقی و طلب انشائی با اراده انشائی ولی در موارد مذکور طلب انشائی با اراده حقیقی مقایسه شده است در حالی که در موارد مذکور اگر طلب انشائی وجود دارد، اراده انشائی هم وجود دارد و اگر اراده حقیقی وجود ندارد، طلب حقیقی هم وجود ندارد.

(و بالجملة...):

خلاصه آنکه بین طلب حقیقی با اراده انشائی و بین طلب انشائی با اراده حقیقی مغایرت وجود دارد ولی این باعث مغایرت بین طلب و اراده نمی شود.

 


[1] أی بالطلب.
[2] أی بالإرادة.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo