< فهرست دروس

درس رسائل استاد حمیدرضا آلوستانی

بخش1

96/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

لكنّ الإنصاف: عدم جواز الاستدلال بها من وجوه:

الأوّل[1] : أنّه لا يستفاد من الكلام إلّا مطلوبيّة الحذر عقيب الإنذار بما يتفقّهون في الجملة[2] ، لكن ليس فيها إطلاق وجوب الحذر[3] ، بل يمكن[4] أن يتوقّف وجوبه على حصول العلم، فالمعنى: لعلّه يحصل لهم العلم فيحذروا، فالآية مسوقةٌ لبيان مطلوبيّة الإنذار بما يتفقّهون، و مطلوبيّة العمل من المُنذَرين بما ُانذروا، و هذا[5] لا ينافي اعتبار العلم في العمل؛ و لهذا[6] صحّ ذلك فيما يطلب فيه العلم.[7]

فليس[8] في هذه الآية تخصيصٌ للأدلّة[9] الناهية عن العمل بما لم يعلم؛ و لذا[10] استشهد الإمام- فيما سمعت من الأخبار المتقدّمة- على وجوب النفر في معرفة الإمام عليه السّلام و إنذار النافرين للمتخلّفين، مع أنّ الإمامة لا تثبت إلّا بالعلم.[11]

الثاني[12] : أنّ التفقّه الواجب ليس إلّا معرفة الاُمور الواقعيّة من الدين، فالإنذار الواجب هو الإنذار بهذه الاُمور المتفقَّه فيها، فالحذر لا يجب إلّا عقيب الإنذار بها، فإذا لم يعرف المُنذَر- بالفتح- أنّ الإنذار هل وقع بالاُمور الدينيّة الواقعيّة أو بغيرها خطأً أو تعمّداً من المنذِر- بالكسر- لم يجب الحذر حينئذٍ، فانحصر وجوب الحذر فيما إذا علم المنذَر صدق المنذِر في إنذاره بالأحكام الواقعيّة، فهو نظير قول القائل: أخبِر فلاناً بأوامري لعلّه يمتثلها[13] .

فهذه الآية نظير ما ورد من الأمر بنقل الروايات‌؛ فإنّ المقصود من هذا الكلام ليس إلّا وجوب العمل بالاُمور الواقعيّة، لا وجوب تصديقه فيما يحكي و لو لم يعلم مطابقته[14] للواقع، و لا يعدّ هذا ضابطاً لوجوب العمل بالخبر الظنّيّ الصادر من المخاطب في الأمر الكذائيّ.

و نظيره[15] : جميع ما ورد، من بيان الحقّ للناس و وجوب تبليغه إليهم؛ فإنّ المقصود منه اهتداء الناس إلى الحقّ الواقعيّ، لا إنشاء حكمٍ ظاهريٍّ لهم بقبول كلّ ما يُخبَرون به و إن لم يعلم مطابقته للواقع.

ثمّ الفرق بين هذا الإيراد و سابقه[16] : أنّ هذا الإيراد[17] مبنيٌّ على أنّ الآية ناطقةٌ باختصاص مقصود المتكلّم بالحذر عن الاُمور الواقعيّة، المستلزم[18] لعدم وجوبه إلّا بعد إحراز كون الإنذار متعلّقاً بالحكم الواقعيّ، و أمّا الإيراد الأوّل فهو مبنيٌّ على سكوت الآية عن التعرّض لكون الحذر واجباً على الإطلاق[19] أو بشرط حصول العلم.

 

جلسه 126 (ص 284)

الثالث[20] : لو سلّمنا دلالة الآية على وجوب الحذر مطلقاً[21] عند إنذار المُنذِر و لو لم يُفد العلم، لكن لا تدلّ على وجوب العمل بالخبر من حيث إنّه خبر؛ لأنّ الإنذار هو الإبلاغ مع التخويف[22] ، فإنشاء التخويف مأخوذٌ فيه[23] ، و الحذر هو التخوّف الحاصل عقيب هذا التخويف الداعي إلى العمل بمقتضاه فعلاً، و من المعلوم أنّ التخويف لا يجب إلّا على الوُعّاظ في مقام الإيعاد على الاُمور التي يَعلم المخاطبون بحكمها من الوجوب و الحرمة، كما يُوعد على شرب الخمر و فعل الزنا و ترك الصلاة، أو على المرشدين في مقام إرشاد الجهّال، فالتخوّف لا يجب إلّا على المتّعظ أو المسترشد، و من المعلوم أنّ تصديق الحاكي فيما يحكيه من لفظ الخبر الذي هو محلّ الكلام خارجٌ عن الأمرين[24] .

توضيح ذلك: أنّ المنذِر إمّا أن يُنذِر و يُخَوِّف على وجه الإفتاء و نقل[25] ما هو مدلول الخبر باجتهاده، و إمّا أن ينذر و يخوّف بلفظ الخبر حاكياً له عن الحجّة.[26]

فالأوّل، كأن يقول: «يا أيّها الناس اتّقوا اللّه في شرب العصير؛ فإنّ شربه يوجب المؤاخذة». و الثاني، كأن يقول في مقام التخويف: قال الإمام عليه السّلام: «من شرب العصير فكأنّما شرب الخمر».

أمّا الإنذار على الوجه الأوّل[27] ، فلا يجب الحذر عقيبه[28] إلّا على المقلّدين لهذا المفتي[29] .

و أمّا الثاني، فله جهتان: إحداهما: جهة تخويفٍ[30] و إيعاد. و الثانية: جهة حكاية قول من الإمام عليه السّلام.

و من المعلوم أنّ الجهة الاُولى ترجع إلى الاجتهاد في معنى الحكاية[31] ، فهي[32] ليست حجّة إلّا على من هو مقلِّدٌ له؛ إذ هو الذي يجب عليه التخوّف عند تخويفه[33] .

و أمّا الجهة الثانية، فهي التي تنفع المجتهد الآخر الذي يسمع منه هذه الحكاية، لكن وظيفته[34] مجرّد تصديقه في صدور هذا الكلام عن الإمام عليه السّلام، و أمّا أنّ مدلوله متضمّنٌ لما يوجب التحريم الموجب للتخوّف‌ أو الكراهة، فهو ممّا ليس فهم المنذر حجّةً فيه بالنسبة إلى هذا المجتهد[35] .

فالآية الدالّة على وجوب التخوّف عند تخويف المنذرين مختصّةٌ بمن يجب عليه اتّباع المنذِر في مضمون الحكاية و هو المقلِّد له؛ للإجماع على أنّه لا يجب على المجتهد التخوّفُ عند إنذار غيره. إنّما الكلام[36] في أنّه هل يجب عليه تصديق غيره في الألفاظ و الأصوات التي يحكيها عن المعصوم عليه السّلام أم لا؟ و الآية لا تدلّ على وجوب ذلك على من لا يجب‌ عليه التخوّف عند التخويف.

فالحقّ: أنّ الاستدلال بالآية على وجوب الاجتهاد كفايةً و وجوب التقليد على العوامّ، أولى[37] من الاستدلال بها على وجوب العمل بالخبر.

جلسه 127 (ص 286)

و ذكر شيخنا البهائيّ قدّس سرّه في أوّل أربعينه:

أنّ الاستدلال بالنبويّ المشهور: «من حَفَظَ على أُمّتي أربعين حديثاً بعثه اللّه يوم القيامة فقيهاً عالماً» على حجّيّة الخبر، لا يَقصُر[38] عن الاستدلال عليها بهذه الآية.

و كأنّ فيه إشارة إلى ضعف الاستدلال بها؛ لأنّ الاستدلال بالحديث المذكور ضعيفٌ جدّاً[39] ، كما سيجي‌ء إن شاء اللّه عند ذكر الأخبار.

هذا، ولكن[40] ظاهر الرواية المتقدّمة عن علل الفضل يدفع هذا الإيراد[41] . لكنّها[42] من الآحاد؛ فلا ينفع في صرف الآية عن ظاهرها[43] في مسألة حجّيّة الآحاد[44] . مع إمكان منع دلالتها على المدّعى[45] ؛ لأنّ‌ الغالب تعدّد من يخرج إلى الحجّ من كلّ صُقعٍ بحيث يكون الغالب حصول القطع من حكايتهم لحكم اللّه الواقعيّ عن الإمام عليه السّلام، و حينئذٍ[46] فيجب[47] الحذر عقيب إنذارهم، فإطلاق[48] الرواية مُنزَّلٌ على الغالب[49] .

 


[1] خلاصه این جواب آن است که آیه نفر درصدد بیان وجوب حذر و شرایط وجوب حذر نمی باشد تا اینکه ما بتوانیم با تمسک به اطلاق آیه نفر بگوییم در این آیه برای پذیرش خبر منذرین هیچ قید و شرطی ذکر نشده است لذا پذیرش خبر آنها در تحت هر شرایطی واجب است ولو اینکه خبر واحد باشد و این یعنی حجیت اخبار واحد مطلقاً.
[2] قید برای مطلوبیت می باشد لذا اینکه با چه شرایطی قبول لازم است و در چه شرایطی قبول نیکو و پسندیده است در آیه مذکور بیان نشده است و لفظ لعلّ نیز اشاره به همین مطلوبیت دارد.
[3] به تعبیر دیگر آیه ی نَفر درصدد بیان وجوب حَذر و شرایط وجوب حَذر نمی باشد تا اینکه ما بتوانیم با تمسک به اطلاق آیه ی نَفر بگوییم در این آیه برای پذیرش خبر منذرین هیچ قید و شرطی ذکر نشده است لذا پذیرش خبر آنها در تحت هر شرایطی واجب است ولو اینکه خبر واحد باشد و این یعنی حجیت اخبار واحد مطلقاً.
[4] و إذا جاء الإحتمال بطل الإستدلال.
[5] مطلوبیة الإنذار و مطلوبیة العمل.
[6] یعنی اگر متکلمی غرضش این باشد که در صورت حصول قطع و یقین برای مخاطب، عمل بر او لازم است باز هم می تواند از همین سیاق آیه نفر استفاده نماید و به مخاطب بفرماید که در نزد من إنذار و پذیرش آن مطلوب و پسندیده است و این نشان دهنده آن است که مطلوبیت إنذار و همچنین مطلوبیت حذر ملازم با لزوم آن نمی باشد.
[7] البته بعضی از اصولیون به این ایراد پاسخ داده اند و آن اینکه بعد از فحص و عدم وجدان مقیّد، به اطلاق آیه تمسک می شود و مانعی از اطلاق گیری وجود ندارد به همین جهت به اطلاق این آیه برای وجوب اجتهاد به صورت کفایی و همچنین وجوب تقلید استناد شده است.
[8] حال که آیه ی مذکور نسبت به حصول علم و عدم حصول علم ساکت است.
[9] بنابراین مطابق با این آیات ناهیه عمل کردن در صورتی واجب است که برای مکلف علم حاصل شود و این یعنی عدم حجیت اخبار واحد چون در خبر واحد نهایتاً برای مخاطب اطمینان حاصل می گردد و مطابق بیان مذکور آیه نفر نمی تواند دلیل بر حجیت خبر واحد عادل قرار گیرد تا بوسیله آن آیات مذکور تخصیص زده شوند.
[10] و لذا به خاطر اینکه تحصیل علم لازم است.
[11] البته به این مطلب نیز پاسخ داده شده است به این صورت که اگرچه در مسأله ی امامت، حصول علم لازم است ولی این به خاطر وجود دلیل خاص می باشد. یعنی آیه نفر به صورت مطلق پذیرش خبر منذرین را لازم می داند خواه خبر آنها مفید علم باشد و خواه مفید علم نباشد ولی در مورد اصول دین مانند مسأله ی امامت با وجود ادله خاص، تقیید می خورد یعنی تنها بر فرض حصول علم پذیرش خبر منذرین در مثل مسأله ی امامت لازم است لذا آیه نفر در فروع دین بر اطلاقش باقی می باشد و دلیلی بر حصول علم در پذیرش خبر منذرین در فروع دین وجود ندارد.
[12] خلاصه ی این جواب آن است که آیه نَفر قابلیت دو معنا را دارد، یکی اینکه گفته شود هر آنچه منذرین ابلاغ نمودند تصدیقش واجب است و باید به آن عمل شود؛ و دیگر آنکه هر آنچه منذرین از احکام الهی واقعی ابلاغ نمودند پذیرشش لازم است و باید عمل شود؛ واضح است که مراد از آیه مذکور برداشت اول نمی باشد یعنی آیه مذکور درصدد جعل حکم ظاهری نسبت به لزوم تصدیق منذرین در تحت هر شرایطی نمی باشد بلکه بیانگر واقعیت خارجی می باشد لذا وجوب حَذر به صورت مطلق نمی باشد بلکه تنها در صورتی واجب است که برای مخاطبین علم حاصل شود خبر مخبرین بیانگر احکام واقعی الهی می باشد و این علم با تحقیق و تفحص حاصل می گردد و این یعنی عدم حجیت اخبار غیر مفید علم مانند اخبار واحد.
[13] که در این صورت وجوب امتثال در صورتی ثابت می گردد که برای مخاطب ثابت شود این امر از اوامر مُولا می باشد.
[14] ما یحکی.
[15] امر به تفقه و انذار.
[16] ایراد اول.
[17] ایراد دوم.
[18] صفت اختصاص.
[19] چه ظن یا قطع حاصل شود و چه حاصل نشود.
[20] خلاصه جواب این است که محل بحث ابلاغ و نقل روایت از اهل بیت علیهم السلام و وجوب تصدیق و پذیرش آن می باشد لکن در آیه نَفر مسأله ی انذار و حَذر مطرح شده است؛ انذار یعنی ابلاغ به همراه تخفیف و حَذر یعنی پذیرش از روی ترس و واضح است که این مفاد و مضمون هیچ ربطی به محل بحث ندارد.
[21] و لو لم یکن مفیداً للعلم.
[22] ترساندن.
[23] مفهوم انذار.
[24] وعظ و ارشاد.
[25] یعنی فتاوای خود را با لفظ اخبار ذکر نمی کند مانند رساله های عملیه در زمان ما.
[26] یعنی فتوای خود را به صورت روایت ذکر می کند مانند مُقنعه شیخ مفید(ره) یا مُقنع شیخ صدوق(ره).
[27] که به مقتضای آیه ی شریفه ی مذکور واجب می باشد.
[28] انذار وجه اول.
[29] ولی پذیرش آن بر مجتهدین دیگر واجب نمی باشد.
[30] که به مقتضای آیه مذکور واجب می باشد.
[31] یعنی اجتهاد به صورت نقل روایت که در گذشته مرسوم بوده است نه اجتهاد فی معنی الإستنباط.
[32] جهة الاُولی.
[33] ناقل، مفتی، مجتهد.
[34] مجتهد الآخر.
[35] بلکه وظیفه او این است که مستقلاً در مورد این روایت تحقیق و تفحص نماید.
[36] محل بحث در حجیت خبر واحد.
[37] زیرا نهایت دلالت آیه این است که بیان احکام الهی بصورت إنذار یعنی همراه با تخویف واجب است و این وظیفه مجتهد می باشد و پذیرش آن بر منذَرین یعنی مقلدین آن مجتهد لازم است و این یعنی تقلید جائز است لذا آیه مذکور هیچ ربطی به مسأله نقل خبر از امام معصوم علیه السلام و پذیرش یا عدم پذیرش خبر که محل بحث در مانحن فیه می باشد ندارد.
[38] زیرا این روایت مربوط به نقل اخبار می باشد در حالی که آیه نفر هیچ ربطی به مقام نقل اخبار از جهت خبر بودن ندارد.
[39] زیرا روایت مذکور نهایتاً دلالت بر این دارد که حفظ احادیث ممدوح می باشد و هیچ ربطی به مقام عمل و پذیرش تعبّدی اخبار ندارد تا اینکه دلالت بر حجیت اخبار واحد داشته باشد.
[40] این عبارت در واقع در مقام نقد ایراد سوم می باشد و آن اینکه شما فرمودید: آیه نَفر به قرینه ی انذار و حَذر هیچ ربطی به نقل روایت از اهل بیت علیهم السلام و پذیرش و عدم پذیرش آن ندارد و لکن ظاهر روایتی که از فضل بن شاذان نقل شده است این است که حُجاج با یادگیری روایات اهل بیت علیهم السلام از طریق نقل دیگران آن را به سرزمین های دیگر می برند و برای دیگران نقل می کنند و در نتیجه ترویج احکام الهی حاصل می گردد و این یعنی حجیت خبر واحد زیرا در روایت مذکور حصول تواتر و حصول علم شرط نشده است بنابراین اگرچه ظاهر آیه نَفر مسأله ی ابلاغ روایات و پذیرش آنها را دلالت ندارد ولی با قرینه قرار دادن این روایت در ظهور آیه نفر تصرف می شود و آیه نفر شامل محل بحث یعنی نقل روایات اهل بیت علیهم السلام و پذیرش آنها می گردد لذا ایراد سوم نفی می شود.
[41] ایراد سوم.
[42] مصنف در مقام پاسخ از ایراد مذکور می فرماید: اولاً روایت مذکور از جمله اخبار واحد بوده که محل بحث می باشد و تمسک به آن مصادره به مطلوب خواهد بود و ثانیاً. احتمال دارد علت لزوم پذیرش در خبر مذکور، تعدد حجاج باشد چون غالباً تعداد زیادی از مردم از منطقه خاصی بصورت جمعی به حج می روند لذا از گفته آنها برای دیگران قطع حاصل می شود و با وجود این احتمال نمی توان گفت روایت مذکور دلالت می نماید بر حجیت اخبار بصورت مطلق ولو کان خبراً واحداً
[43] یعنی مسأله ی وعظ و ارشاد که مناسب با مقام تخوّف و تخویف است.
[44] یعنی مجرد نقل روایات و پذیرش تعبّدی آنها.
[45] حجیت خبر واحد.
[46] در این هنگام که قطع حاصل شود.
[47] به خاطر حصول قطع نه از باب انذار منذرین.
[48] یعنی اینکه هم شامل خبر واحد می شود و هم غیر واحد.
[49] یعنی صورتی که حُجاج بسیاری از یک منطقه به حج می روند و در نتیجه روایتی را می شنوند و بعد از بازگشت از حج برای مردم منطقه خود نقل می کنند و به خاطر حصول تواتر یا شیاع برای مردم آن منطقه قطع حاصل می شود که این روایت از امام معصوم علیه السلام صادر شده است لذا به روایت مذکور عمل می کنند که این عمل از باب حصول قطع می باشد نه از باب إنذار منذرین تا اینکه گفته شود خبر واحد را نیز شامل می گردد. و نهایتاً اگر شک شود که روایت مذکور دلالت بر حجیت خبر واحد دارد یا خیر؟ گفته می شود چون اصل اولیه حرمت به ظنون می باشد این روایت به تنهایی و با وجود چنین احتمالی نمی تواند دلیل بر حجیت خبر واحد و خارج شدن آن از تحت اصل اولیه یعنی حرمت عمل به ظنون شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo