< فهرست دروس

درس حدیث استاد احمد عربیان

99/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علم/علم آموزی /

علم و عمل دو بال پرواز به سوی کمالات

ظاهراً رسیده بودیم به ششمین حدیث از احادیث باب استعمال العلم ، یک نصیحتی بسیار ارزشمند از مولا علی (علیه السلام)که بر منبر ارائه فرمودند و حیات بخش، مربوط می‌شود به علم و عمل که دو بال پرواز به سوی تعالی و کمالات انسانی، معنوی و الهی است. هر دو اینها باید باشد. برای اینکه انسان آراسته به کمالات شود هم به علم نیاز دارد هم به عمل. هر دو باید باشد. با این دو باید خودش را به کمالات برساند.

روایت(اهمیت جمع بین علم و عمل)

«أَيُّهَا النَّاسُ، إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»[1] ؛ اهمیت جمع بین علم و عمل و نسبتی که با هدایت دارد به صورتی است که هم باید علم باشد، هم عمل تا هدایت حاصل شود. بدون علم و عمل هدایت حاصل نمی‌شود. در ابعاد مختلف زندگی هم به دانش احتیاج داریم، هم عمل به آنچه که فراگرفتیم. این دو اگر با همدیگر پیوند بخورد و جمع شوند ما می‌رسیم به هدایت و از هدایت بهرهمند می‌شویم.

تبعات عدم عمل به علم

حال اگر کسی به این توصیه عمل نکند چه تبعاتی دامنگیرش می‌شود؟ «إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِهِ»؛ ضمیر «بِغَيْرِهِ»؛ به علم می‌تواند برگردد. یعنی عامل به غیر علم، عامل به غیر آن مقتضای دانش و علم «کَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ»؛مثل یک ناآگاه نادان سرگردان حائر از حیرت است. «الَّذِي لَايَسْتَفِيقُ عَنْ جَهْلِهِ»؛ جاهل سرگردان که فرو رفته در جهل است. خیلی جالب است که ماده لا یستفیق هم خانواده با افاقَ هست و از این لفظ در مستی استفاده می‌شود.کسی که مست جهل است و از این مستی نادانی هم هوشیاری ندارد و بیرون نمی‌آید. «كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لَايَسْتَفِيقُ عَنْ جَهْلِهِ، بَلْ قَدْ رَأَيْتُ أَنَّ الْحُجَّةَ عَلَيْهِ أَعْظَمُ، وَالْحَسْرَةَ‌ أَدْوَمُ»؛ حجت بزرگتر است و حسرت دوام بیشتری دارد؛ برای چه کسی؟ «عَلى هذَا الْعَالِمِ الْمُنْسَلِخِ مِنْ عِلْمِهِ»؛ بر این عالمی که انسلاخ یعنی جداشده، کنده شده از علم است. مثل پوستی که از بدن گوسفند کنده می‌شود. بدن یک طرف هست و پوست هم یک طرف، فردی که به علمش عمل نمی‌کند یک چنین وضعیتی را دارد. گویا اصلاً علمی ندارد. خب حجت بر این فرد بزرگتر است و حسرت دوام بیشتری در این فرد دارد؛ از کی؟ «مِنْهَا»؛ یعنی از آن حجت، از آن حسرت «عَلى هذَا الْجَاهِلِ الْمُتَحَيِّرِ فِي جَهْلِهِ»؛ پس حسرتی که دامن‌گیر عالم بی‌عمل می‌شود این مهم‌تر وبیشتر است نسبت به حسرتی که دامنگیر جاهل سرگردان می‌شود. چقدر وظیفه ما را بیشتر وحساس‌تر می‌کند! حجتی که بر عالم بی عمل است از حجتی که بر نادان سرگردان است بزرگتر می‌باشد. وظیفه عالم سنگین‌تر است. می‌دانسته و عمل نکرده است. علمش را داشته و به علم خودش پایبندی نداشته است. «وَكِلَاهُمَا حَائِرٌ بَائِرٌ»؛ بله هر دو سرگردانند. هر دو به هلاکت افتاده هستند. حال ببینید چقدر جالب انگیزه‌سازی کردند برای این توصیه‌هایی که می‌خواهند داشته باشند. اینها را یادبگیریم. امام می‌خواهند یک توصیه عملی بفرمایند، اول انگیزه‌سازی می‌کنند. می‌فرمایند: علم و عمل شما را به هدایت می‌رساند. اگر علم را پیدا کنید و عمل نکیند تبعات منفی دامنگیرتان می‌شود. حال چند توصیه علمی وعملی. ابتدائاً توصیه عای علمی:«لَاتَرْتَابُوا فَتَشُكُّوا»؛ البته ریب، همان شک است. یعنی در ریب و شک را از نظر اندیشه و تفکر به روی خودتان باز نکنید. شک و ریب را به خودتان راه ندهید. نتیجه‌اش چه می‌شود؟ «فَتَشُكُّوا»؛ شک در شما مستقر می‌شود، غالب می‌شود. شکاک می‌شوید. پس خیلی، روی خوش به ریب و شک نشان ندهید.

نحوه مواجهه افراد غیر متخصص با شک

اگر بخواهیم راهکارهایی که مناسب متدینین و فضاهای دینداری باشد و بخواهیم استفاده و استخراج کنیم یکی از آن راهکارها این است که اگر می‌خواهیم از عهده در افتادن و مقابله با شک و تردید بربیائیم، راهش این نیست که قبل از اینکه قوی شده باشیم، خودمان را در معرض شک‌های فراوان قرار دهیم. مثلاً کسانی که می‌روند در این فضاهای مجازی، در این کانال‌ها و خودشان را مواجه می‌کنند با انواع و اقسام سوالات و شک‌ها، غالباً اینها مشکل پیدا می‌کنند. فشار این شک و تردیدها به قدری بر افکار،اندیشه و اعتقادشان زیاد می‌شود که کم می‌آورند و خیلی صدمه می‌بینند. پس آدم خودش را بی‌جهت در معرض شک و تردید قرار ندهد. بله اگر در عقائد قوی شدیم، یعنی آن عقائد در وجود ما مستمر شد، محکم شد آن موقع آدم به راحتی می‌تواند از عهده شک و تردید، از عهده ابهاماتی که وارد می‌شود به عقائد بربیاید. از خودمان مواظبت کنیم. بی‌جهت خودمان را در معرض شک و تردید قرار ندهیم. فعالیتمان مدیریت شده، روشمند و هدفمند باشد. این‌گونه نباشد که متأسفانه الان در فضای مجازی، سایبری و اینترنی است. کانال‌ها و پایگاه‌های علمی، اطلاعاتی می‌روند و انواع و اقسام ابهامات شک و تردید‌ها؛ بعد از مدتی می‌بینید فرد تزلزل اعتقادی پیدا می‌کند. پس بنگاه شبهه‌یابی نزنیم به صورتی که دنبال این باشیم که شبهات رو جمع کنیم. این خوب نیست. «لَاتَرْتَابُوا»؛ خودتان را به ریب نیندازید به شک نیندازید «فَتَشُكُّوا»؛ شک بر شما غلبه پیدا می‌کند. دیگر کاری نمی‌توانید بکنید و مغلوب شک واقع می‌شوید. «وَلَا تَشُكُّوا فَتَكْفُرُوا»؛ شک، آدم را به کفر می‌کشاند. اینجا یک نکته‌ای را عرض کنم. شاید بگویید: خب شک یک حالتی هست دیگر، مگر ما اختیار داریم که جلوی شک را بگیریم؟ بله خود آن شک، مستقیماً مختار ما نیست، ولی مقدماتش مختار ما هست.خودمان را در یک فضاها، در یک معاشرتهایی قرار ندهیم که مطالب مشکوک ارائه می‌شود. اینها باعث می‌شود به تدریج شک بر ما غلبه پیدا کند و دیگر نتوانیم کاری انجام دهیم و به کفر می‌افتیم. این از نظر علمی.

نحوه مواجهه با نفس

«وَلَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَتُدْهِنُوا»؛ این از نظر عملی است. توصیه عملی است. برای خودتان آسان نگیرید. نفستان را در رابطه با انجام گناه و وارد شدن در شهوات، شبهات ومعاصی در راحتی قرار ندهید، نسبت به نفستان بی‌خیال نباشید. اگر در یک گناهی وارد می‌شود، جلویش را بگیرید. «وَلَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِكُمْ»؛ در انجام آن مواردی که شبهه‌ناک است، مشکوک است، گناه است، شهوت و شهوترانی است، نفستان را در راحتی قرار ندهید، چه می‌شود؟ «فَتُدْهِنُوا»؛ دُهن در اینجا به معنای سستی است. سست می‌شوید. در اجتناب از معاصی مسامحه گر می‌شوید، بی‌خیال می‌شوید.حساسیتتان، مواظبتتان صدمه می‌بیند. «وَلَا تُدْهِنُوا فِي الْحَقِّ»؛ خلاصه در حق، مداهنه نداشته باشید، مسامحه نداشته باشید، سست کاری نداشته باشید. «فَتَخْسَرُوا»؛ دچار خسران می‌شوید. «وَإِنَّ مِنَ الْحَقِّ أَنْ تَفَقَّهُوا»؛ یکی از اموری که به عنوان یک مطلب حق بر عهدۀ شما که لازم و ثابت شده این است که طلب فهم کنید، طلب فقه کنید، طلب آگاهی کنید. البته فقه، یعنی آگاهی عمیق و همه جانبه، نه آگاهی‌های سطحی. «وَمِنَ الْفِقْهِ أَنْ لَا تَغْتَرُّوا»؛ یکی از اموری که از فقه ناشی می‌شود، این است که مغرور نشوید، غرور نداشته باشید. یعنی انسان به دلیل موفقیت‌هایی که در مسیر علمی وعملی به دست می‌آورد ،مغرور نشود. همه چیز دست خدا است و هم این توفیقات به خداوند متعال بر می‌گردد. «وَإِنَّ أَنْصَحَكُمْ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُكُمْ لِرَبِّهِ»؛ نصیحت به دو معنا می‌تواند باشد؛ نصیحت قلبی و نصیحت لسانی.

نصیحت قلبی

نصیحت قلبی همان خیرخواهی و خوب خواهی است. انسان برای خودش خوب بخواهد، خیر بخواهد، هم چنین برای دیگران.

 

نصیحت لسانی

اما نصیحت به زبان این است که آن خوبی‌ها رابیان کند. صلاح و فساد، مصالح و مفاسد را بیان کند که این کار درست است، انجام بده، این کار درست نیست، انجام نده؛ به این کار نصیحت زبانی می‌گویند.

مراد از نصحیت در روایت

اما نه، اینجا می‌تواند آن نصیحت قلبی مراد باشد، خیر خودتان را بخواهید. ناصح‌ترین و خیرخواه‌ترین فرد نسبت به خود اطوع آنها نسبت به پروردگار است. یعنی کسی که با جان و دل از خداوند و پروردگارش اطاعت می‌کند. «وَأَغَشَّكُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصَاكُمْ لِرَبِّهِ»؛ در حقیقت با غل و غش‌ترین فرد نسبت به خود آن کسی است که معصیت پروردگار را کند.هرچه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی؛ این را می‌خواهد بگوید. اگر خوبی می‌کنیم، به خودمان بر می‌گردد. راهش هم این است که اگر می‌خواهیم خوبی به خودمان کنیم، بندگی خدا را کنیم. اگر بندگی نکنیم، دنبال این باشیم که دم از دین بزنیم ولی منافقانه و فریبکارانه، دنبال راهکارهایی باشیم که بین دینداری و معصیت، دینداری و دنیا گرایی جمع کنیم، این غش است. حال هم غَش، هم غِش داریم. غَش، مصدر و غِش، اسم مصدر است. فریبکاری می‌شود. این فریبکاری در معصیت ظهور پیدامی‌کند. آدم معصیت کار، فریبکار است. در حقیقت دارد، خودش را فریب می‌دهد. خیلی عجیب است که آدم نسبت به خود هم، فریبکار باشد. دارد که «وَأَغَشَّكُمْ لِنَفْسِهِ»؛گاهی آدم غش و فریبکاری‌اش نسبت به دیگران است، اما گاهی غش و فریبکاری نسبت به خودش است. «وَمَنْ يُطِعِ اللهَ يَأْمَنْ وَيَسْتَبْشِرْ»؛ چه فرمول خوبی! هرکس خدا را اطاعت کند، به آرامش می‌رسد، به امنیت می‌رسد. امنیت هم اینجا، مطلق ذکر شده است. تمام این جملات مطلق است. «وَمَنْ يُطِعِ اللهَ»؛ اطاعت مطلق ذکر شده است؛ اطاعت اعتقادی وعملی و با تفصیل بیشتر بگوییم، اطاعت اعتقادی، اخلاقی و عملی. در همه عرصه‌های وجودخود، مطیع باشد. «يَأْمَنْ»؛ هم اینجا مطلق است؛ یأمن در دنیا و یأمن در آخرت. یعنی در امنیت مطلقه به سر می‌برد. کسی که به اطاعت مطلقه برسد، به امنیت مطلق دست پیدا می‌کند. البته «يَسْتَبْشِرْ»؛ در بعضی نسخه بدل‌ها و «یسترشد»؛ و در بعضی نسخه‌ها «ویرشُد»؛ می‌باشد که همه درست است. «یرشُد»؛ یعنی انسان با اطاعت، به آرامش و رشد می‌رسد. حال آن نسخه‌ای که می‌گوید «ویسترشد»؛ لطیف‌تر به‌ نظر می‌رسد. «ویسترشد»؛ یعنی به تدریج رشد می‌کند. با طاعت خدا، انسان آرامش پیدا می‌کند، در امنیت قرار می‌گیرد وبه تدریج رشد می‌کند. «وَمَنْ يَعْصِ اللهَ يَخِبْ وَيَنْدَمْ»؛ کسی هم که معصیت می‌کند، به دو مطلب مبتلا می‌شود؛ یکی: محرومیت، «يَخِبْ»؛ محروم و ناکام می‌شود. و دیگری: «يَنْدَمْ»؛ پشیمان می‌شود. پس این هم مطلق است؛ هم در دنیا، هم در آخرت «يَخِبْ»؛ هم از نظر علمی، هم از نظر عملی «يَخِبْ»؛ و هم در دنیا، هم در آخرت «يَنْدَمْ»؛ در امور مربوط به شخص خود، در مصالح مربوط به خانواده خود و مسائل اجتماعی در همه عرصه یندم. چقدر این نصیحت ارزشمند است.

محور اصلی در این روایت

محور اصلی در این روایت، علم و عمل بود. پس علم و عمل سعادت بخش است. نقصانی که در بعد علمی می‌باشد، این است که انسان خود را در معرض شک و تردید قرار دهد که در نهایت به کفر می‌انجامد. نقصان و آفتی که از نظر عملی ما را تهدید می‌کند، یعنی اینکه انسان در عمل به دین و اجتناب از گناه و معصیت، مداهنه کند، سستی بورزد، مساهله و تساهل داشته باشد. اینها آن آفت‌هایی است که در جنبه عملی ما را تهدید می‌کند. اگر از این آفت‌ها و تهدید‌ها نجات پیدا کنیم و نسبت به خودمان خیرخواهی داشته باشیم که با طوع و رغبت به اطاعت پروردگار روی ‌آوریم، یعنی با انگیزه و علاقه، این بندگی خدا در ما نهادینه و مستقر می‌شود، با میل و رغبت نه اینکه از روی تظاهر باشد. دیگر کار به تعریف و تمجید دیگران نداریم و در خلوت‌ خودمان هم می‌خواهیم بنده خدا باشیم. انسان، از معصیت خیری نمی‌بیند. «وَمَنْ يُطِعِ اللهَ يَأْمَنْ وَ يَسْتَبْشِرْ وَمَنْ يَعْصِ اللهَ يَخِبْ وَيَنْدَمْ».

 

روایت(فراگیری دانش و نسبت آن با وسعت قلب)

روایت بعدی مربوط می‌شود به امام باقر(علیه السلام) که می‌فرمایند: «إِذَا سَمِعْتُمُ الْعِلْمَ فَاسْتَعْمِلُوهُ»[2] ؛ این روایت هم دعوت و فراخوانی به عمل است. «وَلْتَتَّسِعْ قُلُوبُكُمْ»؛ وسعت قلب داشته باشید. در «وَلْتَتَّسِعْ قُلُوبُكُمْ»؛ امری دارد متوجه ما می‌شود. یعنی امام دارد، یک امری را متوجه ما می‌کند. این را می‌توانیم این‌گونه معنا کنیم که فراگیری دانشتان به اندازه ظرفیتتان باشد. یک چیزهایی را آدم فرانگیرد که سینه‌اش تنگ شود، نتواند طاقت بیاورد و بخواهد آن ظرف که ظرف وجودی انسان است، شکسته شود. انسان، به اندازه ظرفیت فرا گیرد. «وَلْتَتَّسِعْ قُلُوبُكُمْ»؛ به تدریج و به اندازه وسعت قلب، فراگیری علم و دانش داشته باشیم، که البته هر چه علم ما وسیع‌تر شود، وسعت قلب ما هم بیشتر می‌شود. «فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا كَثُرَ فِي قَلْبِ رَجُلٍ لَايَحْتَمِلُهُ، قَدَرَ الشَّيْطَانُ عَلَيْهِ»؛ می‌گوید این نصیحت را شاید نخواهد گوش دهد. از نظر روش‌شناسی امام با آن جایگاه خلافت اللهی که دارد، ظرفیت و مصلحت مخاطب را در نظر می‌گیرد و یک دستورالعملی می‌فرماید. سعی می‌کند انگیزه به او دهد. توجیه و اقناع کند. «فَإِنَّ الْعِلْمَ» این «إنّ»، «إنّ»؛ تعلیلیه است، یعنی «لإِنَّ الْعِلْمَ».

چرائی وسعت قلب

چرا انسان باید به فکر وسعت قلب باشد؟ علم وقتی زیاد باشد، به گونه‌ای که قلب مرد نتواند آن را تحمل کند -همیشه دنبال این باشد که مطالب را بشنود، هرچه شد- یک دفعه‌ای می‌بینی آنقدر زیاد و سنگین می‌شود که نمی‌تواند تحمل کند. این در عرصه‌های مختلف است. در عرصه‌های سیاسی می‌بینید بعضی از افراد، چند مطلب می‌شنوند، جنبه ندارند و کم کم اصلا منحرف می‌شوند. یا در مسائل فرهنگی، یا در مسائل اعتقادی. در عرصه‌های مختلف انسان باید به ظرفیت خود توجه داشته باشد. نه اینکه آنقدر علم زیاد و سنگین جمع می‌کند که نمی‌تواند آن علم را تحمل کند. تعبیر روایت این است «فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا كَثُرَ فِي قَلْبِ رَجُلٍ لَايَحْتَمِلُهُ»، «لَايَحْتَمِلُ»؛ را صفت باید بدانیم. صفت قلب رجل است. یعنی قلب مرد دیگر نمی‌تواند آن علم را تحمل کند. حال، چه می‌شود؟ «قَدَرَ الشَّيْطَانُ عَلَيْهِ»؛ شیطان بر او قدرت پیدا می‌کند، غلبه پیدا می‌کند، او را به تردید می اندازد، او را بد گمان می‌کند، او را منحرف و از مسیر حق خارج می‌کند. در حقیقت این یکی از ریشه‌های انحراف در افراد است که ظرفیت ندارند. تعجب‌آور است شخصیت‌هایی را می‌بینی که جایگاه‌هایی دارند اما بعد از مدتی منحرف می‌شوند و اصول را زیر پا می‌گذارند زیرا که به خاطر بعضی از آگاهی‌ها، خبرها و علوم، طاقت نمی‌آورند. حال چه در عرصه‌های مختلف سیاسی بخواهیم این مطلب را درنظر بگیریم یا مطالب اعتقادی که امرش خیلی سنگین‌تر هست به صورتی که گاهی از اوقات بعضی از مطالب اعتقادی به‌گونه‌ای است که نباید همه افراد در جریان قرار بگیرند، یک پیش‌نیازهایی دارد که باید انسان از نظر فکری و روحی خود را بالا بکشد تا بتواند درک کند.

 

شناخت ظرفیت خود

اگر سوال شود که از کجا باید بفهمیم،ظرفیتمان چقدر است؟ باید گفت، اولاً: چقدر خوب است که در امور مهم اهل مشورت باشد! اهل استفاده از راهنمایی‌ها باشد! این خودش از انسان محافظت می‌کند. دوماً: آدم متوجه می‌شود، دیگر آن مطلب دارد اذیتش می‌کند. باور کردنش برایش سخت است. تحمل این مطلب برایش سخت است. آدم متوجه می‌شود و می‌تواند سریع پیشگیری کند. «فَإِذَا خَاصَمَكُمُ الشَّيْطَانُ»؛ وقتی شیطان می‌خواهد با شما مخاصمه و دشمنی داشته باشد و به جنگ شما بیاید، «فَأَقْبِلُوا عَلَيْهِ بِمَا تَعْرِفُونَ»؛ پس بر او روی کنید. حمله کنید و با او «بِمَا تَعْرِفُونَ»؛ با آنچه که می‌دانید، در بیافتید. ﴿فَإِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً﴾[3] یعنی توجه به این مطلب که این وسوسه ها و خیالات، خیالات شیطانی است، واقعیت ندارد، ضعیف است و توجه به قدرت خدا که همه چیز تحت قدرت او و بی انتها است و نباید انسان آن را انکار کند و با توجه به قدرت بی پایان الهی، مطلب را باور کند و بپذیرد و به وسوسه‌های شیطانی هم روی خوش نشان ندهد. «فَقُلْتُ: وَمَا الَّذِي نَعْرِفُهُ؟»؛ این «بِمَا تَعْرِفُونی»؛که شما فرمودید، منظور از این چیزی که ما می‌دانیم و می‌شناسیم چیست؟ «قَالَ:خَاصِمُوهُ بِمَا ظَهَرَ لَكُمْ مِنْ قُدْرَةِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ»؛ با شیطان با قدرت خدا در بیافتید. من که نباید انجام دهم حال بگویم، چگونه باید انجام شود؟ یا دیگری که نباید انجام دهد. حرف خدا است، خدا هم که قدرتش بی پایان می‌باشد، دیگر آرامش پیدا می‌کند و می‌پذیرد. این توجه به خدا، توجه به قدرت خدا، توجه به کمالات خدا انسان را چقدر پر ظرفیت می‌کند! و انسان را از آن فشارهایی که با وسوسه‌های شیطانی می‌خواهد بر انسان وارد شود، بیرون می‌کشد، نجات می‌دهد و کمک می‌کند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo