درس تفسیر استاد سیدهاشم حسینی بوشهری

1400/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»

تذکر اخلاقی: ویژگی‌های مؤمن واقعی

روایت اول: قال مولینا و مقتدینا علی بن موسی الرضا (ع): «لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِيِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِيِّهِ فَالسُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ كِتْمَانُ سِرِّهِ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: "عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ"[1] وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ فَمُدَارَاةُ النَّاسِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ نَبِيَّهُ (ص) بِمُدَارَاةِ النَّاسِ فَقَالَ: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ"[2] وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ فَالصَّبْرُ فِي الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ"[3] »‌[4] .

امام علی بن موسی الرضا (ع) در روایت مذکور، فرموده است که مؤمن، مؤمن واقعی نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد؛ سنّتی از پروردگارش و سنّتی از پیامبرش و سنّتی از امامش. امّا خصلتی که از پروردگارش باید داشته باشد، رازداری است. خداوند متعال فرموده است: « داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى‌سازد مگر رسولانى كه آنان را برگزيده است» و اما خصلتی که از پيامبر خدا (ص) باید داشته باشد، ملايمت با مردم است، همانا خداوند متعال پیامبرش را به مدارا کردن با مردم امر کرده است، پس فرموده است: «با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكى‌ها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستيزه مكن)!» و خصلت که از ولىّ خدا و امامش باید داشته باشد، شكيبايى در تنگنا و سختى است، همانا خداوند متعال می‌فرماید: «[نیکوکاران کسانی هستند که] در برابر محروميت‌ها و بيماري‌ها استقامت به خرج مى‌دهند».

«فَالسُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ كِتْمَانُ سِرِّهِ»؛ سنّتی که انسان باید از پرودرگارش داشته باشد، این است که کتمان سِرّ داشته باشد و رازدار باشد. هستند کسانی که سِرّ و راز دیگران را به خاطر اختلافی که بین آنها پیش می‌آید، فاش می‌کند و به همین خاطر است که در روایات آمده است که انسان نباید همه رازهای زندگی‌اش را برای دیگران بازگو کند.

«أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ فَمُدَارَاةُ النَّاسِ»؛ اما سنّتی که انسان باید از پیامبر خدا داشته باشد، مدارا کردن با مردم است. پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي‌ بِأَدَاءِ الْفَرَائِض»[5] ؛ خداوند متعال، من را به مدارا کردن با مردم امر کرده است، همان‌گونه که من را به انجام واجبات امر کرده است.

دینِ مبینِ اسلام می‌گوید که انسان باید در جامعه حضور داشته باشد و با مردم رفت و آمد داشته باشد، لکن در ارتباط با مردم، مدارا داشته باشد و سر و صدا راه نیندازد. به این نکته باید توجه شود که اخلاق‌ها با هم متفاوت است و همه یک نوع برخورد ندارند لذا هنر انسان، این است که بتواند در برخوردهای خود با افراد جامعه مدارا کند. البته باید به این نکته توجه شود که مدارا کردن به این معنی نیست که انسان امر به معروف و نهی از منکر نکند زیرا اسلام از مسلمانان خواسته است که امر به معروف و نهی از منکر کنند و انجام این دو فریضه را از وظایف مسلمین دانسته است، لکن باید در امر به معروف کردن و نهی از منکر کردن ضوابط را رعایت کند تا منجر به درگیری نشود.

خداوند متعال به خاطر مدارا کردن پیامبر (ص) با مردم، در موارد متعددی از ایشان تعریف و تمجید کرده است که آیات ذیل نمونه‌هایی از آن مواردند؛

«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...»[6] ؛ مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود...؛

«وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ»[7] ؛ و تو اخلاق عظيم و برجسته‌اى دارى!

«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ...»[8] ؛ به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان ‌[مردم‌] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى‌شدند... .

از آیات مذکور و آیات مشابه آن، فهمیده می‌شود که برخورد پیامبر اکرم (ص) با جامعه و مردم، برخوردی سازنده بوده است و آن حضرت (ص) با مردم مدارا می‌کرده است و خشم، غضب، کینه و عداوت که در قاموس انسان‌های معمولی هست، در برخوردهای پیامبر (ص) با مردم، وجود نداشته است.

بنابراین، انسان‌های مؤمن نیز باید سعی کنند که در این سّنت حسنه از پیامبر (ص) پیروی کنند و در برخوردهای خود با مردم مدارا کنند.

«وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ فَالصَّبْرُ فِي الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ»؛ اما سنّتی که انسان باید از ولىّ خدا داشته باشد، شكيبايى در تنگنا و سختى است.

اهل بیت (ع) کوه صبر بوده‌اند، تا جایی که وقتی شخصی به امام مجتبی (ع) دشنام داد آن حضرت (ع) با او مهربانانه برخورد ‌کرد. خداوند متعال فرموده است: «... وَ الْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»[9] ؛... و خشم خود را فرو مى‌برند و از خطاى مردم درمى‌گذرند و خدا نيكوكاران را دوست دارد.

بعضی از افراد با یک ناراحتی که پیش می‌آید، ممکن است برای مدّت زیادی با هم قهر کنند و گِله و شکایت کنند، لکن سیره اهل بیت (ع) این‌گونه بوده است که حتی با کسانی که به آنها اهانت می‌کردند با مهربانی برخورد می‌کردند.

روایت دوم: قال مولینا و مقتدینا الإمام الرضا (ع): «الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعِينَ حَسَنَةً وَ الْمُذِيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِالسَّيِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ‌»[10] .

امام رضا (ع) در روایت مذکور، فرموده است که پنهان کردن کار خوب، معادل هفتاد حسنه است و آشکار کردن کار بد، سرافکندگی دارد و پنهان کردن کار بد، غفران الهی را در پی دارد، یعنی اگر انسان کار خوبی را که انجام می‌دهد، پنهان بدارد، خداوند متعال پاداش هفتاد حسنه به او خواهد داد و اگر کار بدش را در مرئی و منظر دیگران انجام بدهد، مطرود خواهد بود و باعث سرافکندگی او خواهد شد و اگر کار بدی را که انجام می‌دهد، آشکارا انجام ندهد، مشمول غفران الهی خواهد شد.

پسندیده نیست که انسان کار خوبی را انجام می‌دهد برای دیگران بیان کند مگر اینکه عنوان ثانویه‌ای بر آن مترتّب شود و آن، این باشد که دیگران نسبت به انجام کار خیر ترغیب شوند.

انسان‌های گناهکار دو دسته‌اند؛ دسته اول، کسانی هستند که گناه می‌کنند و گناهشان را علناً انجام می‌دهند که این کار باعث می‌شود که قبح گناه بریزد و دیگران نیز بر ارتکاب گناه جرأت پیدا کنند که اگر گناهکار جزء این دسته باشد، خوار و سرافکنده خواهد شد و دسته دوم، کسانی هستند که گناه می‌کنند، لکن در خفا و پنهانی گناه می‌کنند که این انسان‌ها، مشمول آمرزش الهی قرار می‌گیرند.

تفسیر آیه90: «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَ لِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ»[11] ؛ ولى آنها در مقابل بهاى بدى، خود را فروختند كه به ناروا، به آياتى كه خدا فرستاده بود، كافر شدند و معترض بودند که چرا خداوند به فضل خويش، بر هر كس از بندگانش بخواهد، آيات خود را نازل مى‌كند؟! از اين رو به خشمى بعد از خشمى (از سوى خدا) گرفتار شدند و براى كافران مجازاتى خواركننده است.

در جلسه گذشته عرض شد که یهودیان، شخصیت و عزّت نفس خود را به بهای بی‌ارزشی فروختند و آخرت خود را فدای دنیایشان نمودند. همچنین، عرض شد که همان‌گونه که در روایات آمده است، دنیا به منزله بازاری است که عده‌ای سود برده‌اند و عده‌ای نیز دچار زیان و ضرر شده‌اند.

دنیا برای اولیاء الهی تجارت‌خانه‌ای است که رحمت الهی را در آن کسب می‌کنند، در روایت آمده است: «إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا، مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّة»[12] ؛ دنيا براى كسى كه گفتارش را راست انگارد، سراى راستى است و براى كسى كه حقيقت آن را دريابد، سراى عافيت است و براى كسى كه از آن براى آخرتش توشه برگيرد، سراى توانگرى است و براى كسى كه از آن پند پذيرد، سراى اندرز و موعظه است. دنيا مسجد دوستان، مصلاى ملائكه خدا، محل نزول وحى خدا و تجارت‌خانه دوستان خداوند است كه در آن آمرزش خداوند را به دست می‌آورند و بهشت نصیبشان می‌شود.

اما انسان‌های دنیا طلب، چیزی جز زیان و ضرر شامل حالشان نخواهد شد. خداوند متعال فرموده است: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَال* الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»[13] ؛ بگو: «آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) در كارها، چه كسانى هستند؟»* «آنها كه تلاش‌هايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده؛ با اين حال، مى‌پندارند كار نيك انجام مى‌دهند!».

گران‌ترین و مهم‌ترین خیری که در مجموعه کائنات وجود دارد نفسِ نفیس انسان است و بهای دنیا چیزی جزء رضوان الهی، قرب خداوندی و بهشت برین نیست. گاهی انسان، نفسِ نفیسش را می‌دهد و چیز ارزشمندی را می‌گیرد و گاهی از اوقات جانش را می‌دهد، اما چیزی نصیبش نمی‌شود.

امام علی (ع) فرموده است: «أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا، إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا»[14] ؛ آيا آزاد مردى پيدا مى‌شود كه اين ته مانده دنيا را به اهلش وا گذارد؟ همانا برای جان‌های شما بهایی جز بهشت جاویدان نیست، پس آن را به غیر بهشت نفروشید.

در هر بازاری، فروشنده سعی می‌کند که جنس خودش را به قیمتش یا بالاتر از آن بفروشد و در تجارت‌خانه دنیا نیز انسان باید سعی کند که بهای جان و نفس خود را بشناسد و آن را به حراج نگذارد و به بهای اندک نفروشد. بهترین داد و ستد این است که انسان با خداوند متعال معامله کند و خداوند متعال، خوب معامله‌کننده‌ای است و همیشه خریدار وجودِ انسان است و بهای خوبی برای آن می‌پردازد و با اینکه انسان حقیقتاً مالک هیچ چیز نیست و هر چه دارد متعلق به پروردگار عالَم است که به رایگان در اختیار انسان قرار داده است، لکن جان انسان را به گران‌ترین بها می‌خرد و حتی بعد از خریدن و سود بردن انسان، به او تبریک می‌گوید.

خداوند متعال فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»[15] ؛خداوند از مؤمنان، جان‌ها و اموالشان را خريدارى كرده، كه (در برابرش) بهشت براى آنان باشد؛ (به اين گونه كه) در راه خدا پيكار مى‌كنند، مى‌كشند و كشته مى‌شوند؛ اين وعدۀ حقّى است بر او، كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اكنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدى كه با خدا كرده‌ايد و اين است آن پيروزى بزرگ!

در آیه مذکور، خداوند متعال بهشت را بهای جان‌های مؤمنان قرار داده است و در آیه مورد بحث (آیه90 بقره)، خداوند متعال بها و عوضِ نفس و جان گران‌بهایی که یهودیان، خود را به آن فروختند، کفر ورزیدن به وحی الهی مطرح کرده است، یعنی یهودیان جان و نفسشان را به کفر ورزیدن به وحی الهی فروختند و به آنچه خداوند متعال نازل کرده بود، کافر شدند.

«الحمد لله رب العالمین»


[1] «الجن»:26و27.
[2] «الأعراف»:199.
[3] «البقرة»:177.
[4] . محمد بن یعقوب، کلینی، الكافي (ط- الإسلامية)، ج‌1، ص11، ح7.
[5] محمد بن یعقوب، کلینی، الكافي (ط- الإسلامية)، ج‌2، ص117.
[6] «الأحزاب»:21.
[7] «القلم»:2.
[8] «آل عمران»:159.
[9] همان:134.
[10] محمد بن یعقوب، کلینی، الكافي (ط- الإسلامية)، ج‌2، ص428.
[11] «البقرة»:90.
[12] نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص493، حکمت131.
[13] «الکهف»:103 و 104.
[14] نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص556، حکمت456.
[15] «التوبة»:111.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo