< فهرست دروس

درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی اراکی

کفایه

99/06/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: المقدمة: الأمر الأول/موضوع العلم /تعریف موضوع العلم

«و بعد ُ فَقد رَتَّبتُه علي مقدّمة و مقاصدَ وخاتمه ...»[1]

خدا را سپاس گذاریم که توفیقی دوباره، عمری دوباره و سعادتی دوباره به ما عنایت کرد تا در کنار هم باشیم و بحث و درس خودمان را شروع کنیم. همانطور که مستحضرید درسی که می خواهیم شروع کنیم، علم اصول آن هم کتاب «کفایة الاصول» است، جلد اول و از ابتدای کفایه، بدون حاشیه و مقدمه وارد اصل مطلب می شویم:

محقق خراسانی فرمودند: «و بعد ُفَقد رَتَّبتُه علي مقدمه و مقاصدَ وخاتمه، اما المقدّة ففي بيان امور» ایشان کتاب خودشان-کفایة الاصول- را مشتمل بر سه چیز بیان فرموده اند:

اول: مقدمه

مقدمه دربردارنده ۱۳ تا امر است که عبارتند از: موضوع العلم، وضع، استعمال مجازی، اطلاق لفظ، موضوع له الفاظ، وضع مرکبات، امارات الوضع، تعارض احوال، حقیقت شرعیه، صحیح و اعم ،مشترک، استعمال لفظ در بیشتر از معنا و مشتق

دوم: مقاصد

مقاصد کتاب نیز در بردارنده 8 مقصد است که عبارتند: از اوامر، نواهی، مفاهیم عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین، امارات ،اصول عملیه، تعارض ادله و امارات.

سوم: خاتمه

سوم که خاتمه است ، در بیان اجتهاد و تقلید است.

نکته: یک نکته ای ما در اینجا خدمتتون عرض کنیم جناب خراسانی در آغاز کتاب اینگونه بیان فرمودند: «وبعد فقد رتبته علی مقدمه» به درستی که منِ مصنف کتاب «کفایة الاصول» را بر یک مقدمه -که مشتمل بر ۱۳ امر است - مرتب کرده ام.

در این قسمت عبارت «فقد رتبته»، برگرفته ازچند کتاب است، یکی از کتاب ها، کتاب »هدایه« است که از کتاب های »جامع المقدمات« می باشد.[2]

در آغازین کتاب هدایه عبارت: «و رتبته علی مقدمه و ثلاثَ مقالات و خاتمه» آمده است لکن جناب خراسانی به جای «ثلاث مقالات»، نوشته اند «مقاصد».

همین‌طور در کتاب «الفصول الغرویه»، اینطور آمده: «و رتبته علي مقدمه و مقالات و خاتمه».

علي ايّ حال این عبارت با این کتابها شباهت زیادی داره، لعل اینکه جناب مصنف از اینجا گرفته باشد.

تقسیمی که برای کتاب کفایه بیان شده و مشهور و متداول در السنه اهل علم است اینطور می گویند:

کفایه جلد اول، کفایه جلد دوم.که جلد اول مشتمل بر مباحث الفاظ و آنهم مشتمل بر مقدمات سیزده گانه‌ای است که خدمتتان عرض کردیم، به اضافه پنج مقصد از مقاصد هشتگانه شامل اوامر، نواهی، مفاهیم ، عام و خاص، مطلق و مقید مجمل و مبین اینها راجلد اول کفایه میگویند: مباحث الفاظ یا جلد اول کفایه.

جلد دوم یا مباحث عقلیه: شامل سه مقصد دیگر که امارات، اصول عملیه و تعادل و تراجیح و اجتهاد و تقلید است.

جناب مصنف آغاز بحث خودش را با موضوع شروع کرده است: «اماالمقدمهُ ففی بیان امورٍ، الاول: انّ موضوع كل علم ...»

اجزاء علوم: همانطور که میدانیم علوم دارای سه جز است که ازآنها تعبیر میکنند به اجزاء العلوم، این سه جز عبارت است از: موضوع ، مبادی و مسائل.

اجزای علوم نزد عاقل    موضوع و مبادی و مسائل.

اگر عزیزان اهل تحقیق باشند کتاب های منطقی را نگاه کنندآنجا می فرماید: که اجزاء العلوم ثلاثهٌ الموضوعات -با توضیحاتش- و المبادی -این هم با توضیحاتش- و المسائل.[3] از آنجایی که این سه تا جزء در تمام علوم یافت می‌شود بنابراین دأب بزرگان بر این است که در آغازین شروع هر علمی ابتدا به بیان ذکر موضوع علم بپردازند.

و تبعاً للأعلام جناب محقق خراسانی هم مطالب آغازین کتاب خود را با موضوع مطلق علم شروع می‌کنند، علمای علم منطق تعریفی که برای موضوع علم بیان شده را قبول دارند، و بر آن نیز اتفاق نظر دارند.

در علم اصول، که وارد می شویم بزرگان علم اصول، در لزوم وجود موضوع برای علم اصول با هم اختلاف نظر دارند.

مشهور: نیاز علوم به موضوع

می‌فرمایند: وجود موضوع لازم نیست، آنها معتقدند: که وجود موضوع برای هر علمی لازم نیست از جمله آنها می‌توان به محقق عراقی، امام خمینی و بزرگان دیگر (اعلی الله مقامهم الشریف) اشاره کرد.

عدم نیاز به موضوع

برخی دیگر از جمله جناب محقق خراسانی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرمایند: که وجود موضوع برای هر علمی لازم است، .بنابراین محقق خراسانی وجود موضوع را امری مسلم دانسته لذا بلافاصله می فرماید: «اِنّ موضوع کلِ علم» ایشان موضوع را امری مسلم دانسته اند.

حال در اینجا هم بحث ها و اقوال و شاخه هایی باز می شود که فعلا ما از آنها صرف نظر میکنیم چون اگر بخواهیم وارد آن بشویم عملاً می‌شود درس خارج.

اگر ما هم بخواهیم برای عزیزانی که تازه می خواهند کفایه را بخوانند این مباحث را مطرح کنیم خیلی ثقیل می‌شود و ابهامات بیشتر می شود. بنابراین بهتر آن است که از اینها یعنی مباحث زائد صرف نظر کنیم ما هم دأبمان- انشاءالله تعالی- در کفایه بر این است که زیاد بر قیل و قال ها و حواشی نپردازیم مهمترین بحث در کفایه، به عبارت دیگر؛

یک استاد موفق کسی است که بتواند عبارات کفایه را برای مخاطبینش بیان کند و روشن کند، خوب طبیعتاً وقتی که متن روشن شد، عزیزان خودشون به حواشی که مراجعه کنند خیلی چیزها برایشان روشن خواهد شد اما اگر متن را متوجه نشده باشند، حواشی را هم بخواهیم بیان کنیم یه خورده ، آدم گیج می شود، ابهامات بیشتر می‌شود «وعلیکم بالمتون لا بالحواشی»، فعلا در ابتدا ما تلاشمون بر این است حالا انشاالله ممکن است در یک بحثهای دیگری بخواهیم کفایه را شروع کنیم و حواشی ها را بررسی کنیم، این یک بحث دیگری است.

محقق خراسانی فرمودند:

«اِنّ موضوعَ كلِّ علم وهو الذي يُبحث فيها عن عوارض الذاتيه اَي بلا واسطه في العروض، هوالنفسُ موضوعات مسائله عينا وما يتحد معها خارجا وان كان يُغايرها مفهوما تغايرَ الكلي ومصاديقِه والطبيعي وافرادِه ...»

جناب مصنف در ابتداء موضوع علم را تعریف می‌کنند و می فرمایند:

موضوع هر علمی «هو» آن موضوع کل علم ، چیزی است که بحث می شود در آن علم از عوارض ذاتیش، خوب این روشنه تقریبا، بعد می فرمایند: «اي بلاواسطه في العُروض» که از اینجا بحث ها شروع می‌شود.

نکته 1: در اینجا یک نکته ادبی را خدمتتون عرض کنیم که واژه «عروض» غلط مشهوراست و در لغت این طورنیامده است بلکه صحیحش «عرض» است.

نکته 2: مراد از عرض در اینجا -عزیزان خوب توجه کنید- حمل است نه اینکه عرض بخواهد در مقابل جوهر باشد، بنابراین معنای عبارت «بلاواسطه فی العروض» اینطور می شود أی: بلاواسطه فی الحمل،که این‌ها خواهند آمد.

از لحاظ ادبیات: مثلاً زیدٌ قائم، الآن «زید»، به لحاظ ادبیاتی بهش می گویند: مبتدا و «قائم»، خبر.

از لحاظ بلاغت: و بلاغی می گوید: زید، مسندالیه و قائم را می گوید مسند.

از لحاظ منطقی: موضوع به زید گفته می شود، قائم را می گویند محمول. در اینجا ما می‌خواهیم محمول را حمل بر موضوع خودش کنیم به نام قیام، و واسطه ای نیز در کار نیست، بنابراین بلا واسطه فی العروض أی: بلا واسطه فی الحمل.

نکته ادبی: نکته دیگری که در اینجا لازم است در همین زمینه بهش بپردازیم اینکه در فرمایش حضرت مصنف (اعلی الله مقامه الشریف) با کسب اجازه از محضر بزرگشان، که خداوند روح این مرد بزرگ را شاد کند همه ما جمع شدیم و از محضر این مرد بزرگ استفاده می‌کنیم.

باید عرض کنیم: که کلمه ی «عوارض» باید تصحیح شود و درستش «اعراض» است و عوارضه الذاتیه نباید گفت، بلکه باید بگوییم: اعراض ذاتیه، چرا چون کلمه عوارض جمع عارضه است، عارضه هم یا اسم فاعل یا مصدر است، در حالیکه اعراض جمع عرض است

در لسان گفته: «العرضُ هوالعارضُ، العافهُ تَعرض في الشيء».[4] و جمع العرض، اعراض.

بنابراین چون محل بحث ما در اینجا پیرامون عرض است پس درست این است که بگوییم: اعراضه الذاتیة نه عوارضه الّذاتیة.

سؤال: سؤالی که در اینجا به ذهن ما در هنگام مطالعه و خواندن کفایه پیش می آید این است که، چرا مصنف عبارت «اي بلا واسطه في العروض» را مطرح کرد ؟ به عبارت دیگر این تفسیر برای چه بود؟

بزرگان و محشین در اینجا احتمالاتی دادند، در واقع این تفسیری که «اي بلا واسطه في العروض» جناب مصنف از عرض ذاتی کرده اند، ردّ بر قدمای علم منطق است.

به خاطر اینکه مصنف می فرمایند: ما اصولی هستیم و ما قبول نداریم که اعراض غریب باشند، بلکه اعراض ذاتی هستند، یک مورد عرض غریب است وآن هم عرضی است که واسطه در عروض داشته باشد.

بنابراین جناب مصنف با این تفسیری که ارائه دادند «اي بلا واسطه في العروض» در صدد بیان یک تعریف و ضابطه کلی برای عرض ذاتی هستند.

موضوع مطلق علم

پس اگر از ما سؤال کردند موضوع علم چیست؟

تعریف موضوع العلم: «هو الذي يبحث فیه عن عوارضه الذاتية» أی: اعراضه الذاتية، بعد سؤال کردند: عرض ذاتی چیست؟

طبق نظر مصنف عرض «ما لاواسطه في العروض» یعنی آن چیزی که واسطه در عروض ندارد.

خوب در توضیحی که خواهد آمد و مطالبی را که بیان خواهیم کرد- آنجا محل اختلاف است بین مصنف و دیگران.

از کل اعراض، مصنف یک مورد را عرض غریب میداند و مابقی را عرض ذاتی، و از آنجا که پای عرض به میان آمده است لذا مطالب مقدماتی را هم بیان می کنیم.

عرض

عرض، دارای دو اصطلاح است: یکی اصطلاح فلسفی، دیگری اصطلاح منطقی

در اصطلاح فلسفه، عرض در مقابل جوهر است و چون آنجا می گوییم: وجود یا جوهر است یا عرض.

تعریف جوهر: جوهر عبارتست از: «كلُّ ماهيه اذا وُجدت في الخارج لا في الموضوع، فهي جوهر» هر ماهیتی که وقتی در خارج پیدا و یافت شد، آن جوهر است مثل انسان.

جوهر هم حالا دارای اقسامی است: عقل، نفس، جسم، هیولا، صورت.

تعریف عرض: عرض عبارتست از: «اذا وُجِدت في الخارج وُجِدت في الموضوع» هر ماهیتی که وقتی در خارج پیدا شد این ماهیت در موضوع نخواهد بود مثل سواد، سیاهی، حال اگرعرض بخواهد در خارج پیدا شود، حتما باید در ضمن یک چیز دیگری باشد، مثلاً حجرالأسود.

عرض هم خودش دارای اقسامی است که فعلا ما از آنها میگذریم، اما در اصطلاح منطقی عرض در مقابل ذاتی است، عرض چیزی است که داخل در ذات و ذاتیات نمی شود و از جنس و فصل خارج است و دخالت در این دوتا ندارد، مثل ضاحک که کلی است و خارج از ماهیت انسان است چون ماهیت انسان می‌شود حیوان ناطق.

تعریف ذاتی: ذاتی عبارت است از آن کلی که خارج از حقیقت و ماهیت موضوع نیست، فرقی هم ندارد که خود ماهیت هم موضوع، یا جزء ماهیت موضوع باشد.

ثانیا: قابل حمل بر موضوع است ذاتی دارای معانی مختلفی است که جناب مظفر پنج معنا برایش ذکر کرده است.

نظر مشهور: ذاتی در مقابل غریب است.

نظریه مصنّف: اما جناب محقق خراسانی آن را در مقابل «حمل» دانسته و بنابراین ذاتی بر دو نوع است:

1- ذاتی باب ایثاغوجی که بهش میگن کلیات خمس

2- ذاتی باب برهان

از نظرمصنف: مراد از ذاتی، ذاتی باب برهان است، عرض ذاتی درباب برهان هم بنابر قولی، آن است که واسطه در عروض ندارد، حالا به تقسیم عرض ذاتی می پردازیم.

من این را آرام بیان می کنم حتماً عزیزان این را یادداشت کنند برای تقسیم بندی یه مقدار وقت گذاشته شده و کار شده، ما می خواهیم تقسیم منطقی ها برای اعراض و همینطور تقسیم جناب مصنف را بیان کنیم بعد شما خودتون اینها را می گذارید کنار هم و مقایسه می کنید و ما مقایسه این ها را هم بیان خواهیم کرد ، آن موقع خیلی راحت خواهد بود.

 

تقسیم منطقی ها - قبل از محقّق خراسانی- برای أعراض

 

1- بدون واسط 1 - نسبت بین عارض و معروض تساوی است. الإنسان متعجب.

2- عارض اعمّ از معروض. الناطق حیوان.

3- معروض اعمّ از عارض. الحیوان ناطق.

عرض

2- با واسطه 4- واسطه داخلیّه مساوی، الإنسان متکلّم.

    1. واسطه داخلیه

5- واسطه داخلیّه اعمّ، الإنسان حساس.

 

    2. واسطه خارجیه 6- واسطه مساوی با معروض، الحیوان ضاحک.

7- واسطه أخص از معروض، الإنسان ضاحک.

8- واسطه اعمّ از معروض، البیاض متحیّز.

9- واسطه مباین با معروض، الماء حارّ.

10- همان شماره 9، جالس السفینة متحرّک.

فرق شماره 9 با 10 در این است که شماره نه واسطه در ثبوت است، ولی شماره ده، واسطه در عروض می باشد.

 

عرض از نگاه منطقی ها یک کروشه بکشید:

1- بدون واسطه، بعد دوباره کروشه بکشید جلوی این بدون واسطه

شماره های 1-2-3

2- یا با واسطه

صور بدون واسطه

۱- نسبت بین عارض و معروض، تساوی است . مثل الاربعهُ زوجهُ ،الانسان متعجب.

2- عارض اعم از معروض باشه مثل الناطق حیوان. در اینجا عارض ما که حیوان است ،اعم از ناطق است که معروض است.

3- معروض اعم ازعارض باشد برعکس صورت دوم، الحیوان ناطق ،ناطق ما که معروض است یعنی حمل شده برحیوان ،الان اخص است

خب این سه صورت برای بدون واسطه است.

پس صورت یک: نسبت بین عارض و معروض تساوی است.

صورت دوم: نسبت بین عارض و معروض، عارض اعم از معروض.

صورت سوم: برعکس صورت دوم ،معروض، اعم از عارض .

عرض با واسطه

    1. واسطه داخلیه

    2. واسطه خارجیه.

واسطه داخلیه: واسطه داخلیه اعم باشد مثل الانسان حساس. بعد توضیحاتش را انشالله خواهیم گفت

واسطه داخلیه، مساوی مثل الانسان متکلم

این مطلب را هم داشته باشید، تا اینجا گفتیم ، عرض یا با واسطه یا بدون واسطه بدون واسطه ، بدون واسطه را اول گفتیم سه صورت بود بنویسید یک، دو، سه چون اینها را بعدا می‌خواهیم توضیح بدیم ،بر اساس این تقسیم توضیح می دهیم، مثلاً می گوییم صورت هفتم، یادتون باشه. بعد رسیدیم عرض که با واسطه باشد، داخلیه، خارجیه، و داخلیه هم دو صورت است.

 

عرض با واسطه

    1. واسطه داخلیه

    2. واسطه خارجیه

اینجا هم کروشه باز کنید بزرگ چون ۵ تا میخوایم بگیم اینجا بنویسید

صورت

6- واسطه مساوی با معروض باشد مثل الانسان ضاحک

۷- واسطه اخص ازمعروض باشد مثل الحیوان ضاحک

8- واسطه اعم از معروض باشد مثل البیاض متحیز

9- واسطه مباین با معروض باشد. مثل الماءُ حارُّ و اما آخریش می شود واسطه در عروض مثل السفینه متحرک یا السیاره متحرک یا مثال دیگر هم که در سال‌های گذشته خوندید جری المیزاب

۱۰- صورتی را که عرض کردیم خدمتتون از نگاه قدمای منطقی باید اینها را بررسی کنیم.

از دیدگاه مصنف، بعد خواهیم گفت که چرا مصنف تفسیر عرض ذاتی کرد اینها را که همه گفتیم علت دارد به خاطر اینکه مصنف عرض ذاتی را آمد تفسیر کرد. گفت اَی: بلاواسطه فی العروض. بنابراین، این تقسیم بندی هایی که کردیم ،این لازم است تا برسیم به نظر مصنف، الان چون ما باید تفصیل قدمای منطقیین را بگوییم بعد تقسیم مصنف را بیان کنیم، بعد از این دو تقسیم که بیان شد بگوییم چه اختلافی بین مصنف و قدمای منطقیین است که آمده خودش یک تفسیر و تعریف جدیدی از اعراض ذاتی ارائه داده است.

زیراین نموداری که برای خودتان ترسیم کردید این مطالبی را که الان براتون می گویم اضافه کنید خیلی براتون روشن خواهد شد.

ملاک و معیار قدمای منطقیین در تمایز عرض ذاتی از غریب، درتساوی نسبت بین عارض و معروض است لافرق در این که واسطه داشته باشد یا نداشته باشد.

عرض ذاتی و عرض قریب بر اساس مبنای منطقی ها

خب حالا یادداشت بفرمایید، عرض ذاتی و عرض قریب بر اساس مبنای منطقی ها این را حتما بنویسید وقتی این را بنویسید این تقسیم منطقیها روشن می شود، بعد تقسیم مصنف با یه زیر نویس روشن می‌شود، مقایسه میکنید، این عبارت جناب خراسانی، اي بلا واسطه في العروض آن موقع برای خودتون روشن خواهد شد.

خب بنویسید: ذاتی، قریب

۱- عرض ذاتی

شامل اقسام ۱،۴ و 7 می باشد و این اقسام ۱،۴،۷ در جایی هستند که نسبت بین عارض و معروض تساوی است و واسطه ای هم در کار نیست، و همچنین آنجایی که واسطه، جزء مساوی یا خارج مساوی است یعنی واسطه است یا جزء مساوی یا خارج مساوی است.

عرض قریب

شامل اقسام ۷،۸،۹ هست یعنی جایی که واسطه ی خارجیه هست ولی واسطه مباین یا اخص و یا اعم است.

تقسیم مصنّف برای اعراض

اما رسیدیم به تقسیم جناب محقق خراسانی برای اعراضُ این هم حتماً لطف بفرمایید یادداشت کنید بنویسید عرض، دوباره یک کروشه باز کنید:

    1. ذاتی

    2. غریب

بعد عرض ذاتی کدام بود؟ این که فرمود: ما لا واسطه في العروضُ در این هنگام باز جلویش یک کروشه بکشید،

در ذاتی

1- یا اصلاً واسطه ای در کار نیست، مثل این نموداری که گفتیم کدام اقسام می شود ۱،۲،۳ الان بهش می گویند عرض ذاتی هیچگونه واسطه ای هم در این جا در کار نیست

2- یا واسطه در ثبوت دارد، که واسطه هست اما واسطه ی در ثبوت است، بعدا توضیح میدهیم که کدام اقسام می شوند..

خب عرض ذاتی اصلاً واسطه ای نیست یا واسطه دارد اما واسطه درثبوت است

عرض غریب: عرض قریب در کجا هست؟ در جایی که واسطه در عروض داشته باشد عارض شدن به صورت مجازی باشدُ طبق تقسیمی که ما بیان کردیم کجا بود؟ می شد این شماره آخر شماره ۱۰ جالس السفینة متحرک یا جالس السیاره متحرک و جری المیزاب اینجا واسطه هست، واسطه در عروض

انشاالله توضیح خواهیم داد که واسطه بر سه قسمت است:

واسطه درثبوت، واسطه در اثبات و واسطه در عروض

 

خلاصه درس امروز

مصنف، موضوع مطلق علم را امری مسلم دانستند، تعریف مشهور برای موضوع علم را قبول کردند، چون امر مسلم دانسته اما با «أی» تفسیریه آمدند و دیدگاه علمای علم منطق را در باره عرض ذاتی رد کردند و خودشان تعریف جدیدی از عرض ذاتی ارائه فرمودند وگفتند:

عرض ذاتی «ما لا واسطهً في العروض»

عرض ذاتی از دیدگاه قدما: یا واسطه نباشد و یا اگر واسطه هم هست نسبت بین عارض و معروض تساوی باید باشد.

عرض ذاتی از نظر مصنف: آن است که واسطه ی در عروض نداشته باشد، بنابراین با تفسیری که مصنف از عرض ذاتی دادند راه خودشان را از منطقیین جدا کردند.

واسطه بر سه قسم است: واسطه درثبوت، اثبات، درعروض

1- واسطه در ثبوت: آن است که واسطه، موجب می شود تا عرض حقیقتاً بر معروض خودش عارض شود، مثل آتش و حرارت آتش، علت چیه؟ علت وجود حرارت است همان علت.

2- واسطه در اثبات: عبارتست از همان حد وسط قیاس شکل اول است .یعنی این واسطه علتِ علم به شی می‌شود، مثل العالم متغیر و کل متغیرحادث، العالم حادث.

به عبارت دیگر؛ واسطه ای است که وقتی ما نسبت به آن علم پیدا کردیم باعث می‌شود علم به ثبوت محمول برای موضوع و معروض پیدا بشه.

3- واسطه‌ی در عروض: آن است که عرض، حقیقتا مربوط به خود واسطه است، اما آنرا مجازاً نسبت به معروض می دهیم. اگر اشتباه نکنم در کتاب سیوطی بهش می گفتند «اسناد الى غير ماهوله یا صفت به حال متعلَّق موصوف»، مثلاً جالس السفینه متحرک، افرادی که سوار کشتی شدند، کشتی داره حرکت میکنه، می گوییم: مسافران حرکت کردند، در حقیقت حرکت مال کشتی است نه مسافران، ولی حرکت را اسناد به مسافران می دهیم. یا مهمانی برای ما آمده درِ خانه سوار ماشین می شوند و می روند، می گوییم: مسافران حرکت کردند، در واقع این ماشین است که حرکت می‌کند اما مجازاً اسنادش دادیم به مسافر.

پس ملاک در ذاتی بودن عرض در نزد مصنف و برخی دیگر آن است که عرض فقط واسطه در عروض نداشته باشد لذا قسم آخر خارج شد ولی بقیه اعراض دیگر، واسطه در اثبات، واسطه در ثبوت، شدند عرض ذاتی.

 

تطبیق متن

«و بعد فقد رَتَّبتُه على مقدمة ومقاصدَ وخاتمة» بعد از حمد و ثنای خداوند میفرمایند: به تحقیق که من مرتب کرده ام این کتاب را ( هُ) بر می گرده به کتاب کفایة الاصول، (بر یک مقدمه که گفتیم سیزده امر دارد و مقاصد که هشت مقصد بود و خاتمه، که یکی بود به نام اجتهاد و تقلید.)

«اما المقدّمة ففي بيان امور» اما مقدمه در بیان ۱۳ امر است، الاول، الاول صفت برای موصوف محذوف یعنی الامرالاول، این امر را از کجا درآوردیم؟ از آن امور، ففي بيان امور. الاول صفت‌میشود برای اون الامری که مفرد امور است. خُب «الامرُ الاول اِنَّ موضوعَ كلِ علم»

الان جناب مصنف، موضوع علم را امری مسلم دانسته و داره تعریف میکند و میفرماید:

موضوع مطلق علم، (و هو الذي هو برمیگرده به موضوع کل علم،)آن چیزی است که «یُبحث فیه» بحث می‌شود در هر علمی«عن عوارض الذاتية» از عوارض ذاتیش، این «الذاتیة» صفت میشود برای عوارض، توضیح هم دادیم از خارج که عوارض، کلمه‌ای صحیح نیست بلکه اعراض صحیح است این در تعریف مطلق علم. عزیزان اشتباه نکنید اینجا یک مقدار توضیحات دارد و از خارج هم که توضیح داده می شود بتوانید فرق بگذارید و جدا کنید، تا اینجا شد تعریف موضوع علم .

حالا در این تعریف کلمه عرض ذاتی بود به این مناسبت مصنف می آید این عرض ذاتی را تفسیر می کند

«أي بلا واسطة في العروض» حالا چرا تفسیر می‌کند؟ توضیح دادیم که اختلاف مبنا است، بین مصنف و قدمای منطقیین. مصنف، عرض ذاتی را می گوید آن چیزی که واسطه در عروض نداشته باشد، بنابراین اگر واسطه در اثبات و واسطه در ثبوت باشد اشکالی ندارد، اما قدمای منطق دیدگاهشان این نبود.


[1] کفایه الأصول: ج1، ص21.
[2] جامع المقدمات: ج دوم، ص63، با تصحیح و تعلیقه: علامه مدرس افغانی. ر.ک: الفصول الغرویّة.
[3] الحاشیه علی تهذیب المنطق: صص۱۱۵- ۱۱۶.
[4] - لسان العرب: ج7، ص۱۶۹.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo