درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی اراکی

کفایه

1400/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: المقصد الثانی: فی النواهی/الثامن: ان متعلق النهی /قسم چهارم از اقسام نهی
«واما القسم الرابع: فالنهی عن الوصف الازمه مصادف لنهی ...»[1]

خلاصه درس گذشته
قبل از اینکه قسم چهارم را بررسی کنیم، مختصری از درس جلسه ی گذشته را خدمتتان عرض میکنم، ما در جلسه ی گذشته به «الثامن» پرداختیم و در ابتدا به بیان اقسام متعلق نهی و پس از آن به بررسی هر کدام از این ها، از این جهت که آیا داخل در نزاع هستند یا نیستند تا این که به موردچهارم پرداختیم.
گفته شد که اقسام متعلق نهی پنج تا است:
1- ذات عبادت: گاهی وقت ها نهی آمده روی خود عبادت، ذات عبادت، مثل نهی از صلات در ایام حیض برای زن حائض.
2- جزء عبادت: گاهی وقت ها نهی به جزء عبادت تعلق می گیرد، مثل شخصی که میخواهد در نماز های خودش سوره ی عزیمه را بخواند، عزیمه یعنی سوره های که سجده واجب دارند.
3- شرط: بعضی وقت ها نهی آمده روی شرط عبادت، درحالی که این شرط هم خارج از عبادت است، مثل نهی از وضو با آب غصبی، الان خود صلات عبادت است و مولا نهی کرده از اینکه شخصی بخواهد با آب غصبی وضو بگیرد.
4- وصف ملازم: یعنی گاهی نهی به وصف تعلق گرفته و این وصف، ملازم با عبادت است، مثل نهی از جهر در قرائت نماز ظهر و عصر.
5- وصف مفارق یا غیر ملازم؛ یعنی گاهی وقت ها است این وصف همراه باعبادت واقع می شود،گاهی وقت ها هم هست اما با عبادت واقع نمی شود
، عموم خصوص من وجه است در یک مورد اشتراک و دریک مورد افتراق دارند، بعد از بیان اقسام خمسه به صورت خلاصه آمد به بررسی هر کدام پرداخت.
قسم اوّل: مصنف فرمود: در قسم اول بحثی نداریم و این مورد، داخل در محل نزاع خواهد شد و محل نزاع این است که آیا نهی مقتضی فساد است یا نه؟ بدون شک این قسم متعلق نهی است.
قسم دوّم: مصنف فرمود: این نیز داخل در محل نزاع می باشد، در قسم دوم نهی به جزء عبادت تعلق گرفته بود، گفتیم شما فرض بگیرید صلات یک مجموعه ای است که عنوان صلات الآن برآن بار شده و اجزائش مثل رکوع ، سجود و تشهد این ها هر کدام جزئی از عبادت ما است، اگر نهی به هر کدام از این اجزاء تعلق بگیرد گویا نهی به کل مجموعه تعلق گرفته است.

 

سؤال: بعد سوالی مطرح شد که: آیا بطلان جزء -مثلا نهی آمده روی سوره- باعث بطلان کل -که این صلات باشد- نخواهد شد؟

پاسخ: بیان شد وقتی یک شخص مکلفی، اگر آمد در ضمن نمازش مثلا یکی از سوره های عزیمه را که سجده ی واجب دارند در نماز خواند و این حرام است، این سوره جزء نماز محسوب نمیشود. حالا در این هنگام دو حالت دارد:

1- مکلف با این سوره ی عزیمه سوره ی دیگری می آورد، که اگر آورد، مثلا سوره ی قدر راهم همراه عزیمه خواند، دیگر نمیتوان گفت این نماز فاقد سوره است.

2- اما اگر همراه با این سوره ی عزیمه، سوره ی دیگری نخواند و فقط به سوره ی عزیمه اکتفاء کرد، مسلما نمازش باطل است، چون نماز بدون سوره اتیان کرده است.

 

نکته ای را هم در لا به لای صحبت ها بیان کردیم که وقتی شخص مکلف سوره ی عزیمه را خواند، سوره ی دیگری را هم همراهش بیاورد یک عنوان جدیدی تحقق پیدا کرده به نام قِران بین صورتین. در اینجا برخی از فقها حکم به بطلان چنین نمازی کرده اند.

«الاّ ان یستلزم» در این جا گفتیم که این نمازی که با سوره ی عزیمه است اگر همراهش سوره ی دیگری هم خوانده ، نماز با سوره است و صحیح است البته معصیت کرده است. حال مصنف می فرماید: که اگر در اینجا محذوری پیش بیاید این هم باطل خواهد بود، محضور کدام است؟ همین فتوای برخی از فقها که می گویند این صلات علی که عنوان «قِران» برآن شده است، همچنین عدم رعایت موالات، که این هم باطل خواهد بود. قسم سوم: آنرا بر دو قسم کردیم وگفتیم نهی که به شرط عبادت تعلق گرفته است:

1-گاهی این شرط خودش عبادت است مثل وضو که نهی شده از وضوی غصبی، در این جا اگر ما گفتیم نهی در عبادت موجب فساد است، خب با فساد شرط، مشروط هم فاسد خواهد شد.

2- اما گاهی اوقات برخی از شروط جنبه ی عبادی ندارند مثل تطهیر لباس، شخصی یک لباس نجس دارد می رود این لباس نجسش را با آب غصبی می شوید خب این شستشو دادن باعث پاک شدن این لباس خواهد شد.


درس جدید
ه قسم چهارم که درس امروزمان است: «وامّا القسم الرابع: فالنّهی عن الوصف اللازم مساوق للنّهی»

قسم چهارم این بود که، نهی به وصف ملازم عبادت تعلق گرفته است حالا می خواهیم بررسی کنیم، آیا این هم -مثل اقسام دیگر- داخل در محل نزاع می شود یا نه؟

جناب مصنف می فرماید: که قسم چهارم هم داخل در محل نزاع است به خاطر اینکه این قسم چهارم ملحق به جزء دوم -که نهی به عبادت تعلق گرفته بود- می شود، به خاطر اینکه نهی از یک وصفی شده و این نهی هم مساوی با نهی از موصوف اش است، مثلا مکلفی نماز اخفایش را به صورت جهر قرائت کرد، الان «قرائت» موصوف است و «جهر» هم می شود صفت، صفتی که لازم غیر مفارق است.
آیا می شود بین قرائت و جهر تفکیک قائل شد؟

جناب مصنف می فرماید: محال است قرائتی که در خارج با جهر واقع شده، این مامور به باشد، محال است که این بخواهد مامور به باشد در حالی که نهی فعلی به جهر، قرائت تعلق گرفته است و جهرو قرائت متلازمان هستند و محال است که متلازمان دو تا حکم متضاد داشته باشند، به این گونه که قرائت واقع شده در خارج، از یک طرف مامور به و واجب باشد و از طرف دیگر، جهرش منهی عنه و حرام باشد،

در نتیجه اینکه قسم چهارم هم داخل در محل نزاع است کما قلنا فی القسم الثانی که آن هم محل نزاع است.

«و هذا بخلاف ما إذا کان» این قسم پنجم است که نهی تعلق گرفته به وصفی که ملازم با عبادت نیست مثلا مولا از بودن در مکان غصبی نهی کرده است که این بودن در مقام غصبی وصف غیر ملازم صلات است به خاطر اینکه صلات درمکان غیر غصبی هم میتواند خوانده شود ، مثلا مکلف برود داخل منزل نماز بخواند، داخل مسجد، بنا براین این نهی از غصب، موجب فساد و بطلان نماز است یا نیست؟ خیر این نهی موجب فساد و بطلان نماز نخواهد شد.

«بناء عن علی امتناع الاجتماع» بله در صورتی این نهی در قسم پنجم موجب بطلان نماز خواهد شد که اولاً: ما قائل به امتناع بشوییم، ثانیاً: جانب نهی ترجیح داده شود، ثالثا: قائل به اتحاد وجودی بین موصوف با صفت بشوییم که در این صورت، نهی به امر سرایت کرده و سبب بطلان عبادت خواهد شد.

«و امّا بناء علی الجواز» اینجا می گوییم: نهی از طرف وصف به موصوف سرایت نخواهد کرد اگر ما قائل به جواز اجتماع شدیم که اجتماع امر و نهی جایز است و از آنجایی که نهی از طرف وصف (ام فی المکان الغصبی) به موصوف ما -که صلات باشد- سرایت نمی کند، اینجا هم نهی دلالت بر فساد نخواهد کرد.

تطبیق متن

«وامّا القسم الرّابع» و اما قسم چهارم «فالنّهی عن الوصف اللازم مساوق للنهی عن الموصوف» نهی از وصف، وصفی که لازم باشد مساوی با نهی از موصوفش است مثلا هر گاه مولا فرموده باشد که «لا تجهر فی القرائه» این الان مساوی میشود با «لا تقرأ جهراً» پس نهی از وصف لازم مساوی با نهی از موصوفش است.

«فیکون النهی عن الجهر فی القراءة» مثلا «لا تجهر فی القرائة» این «مصادقا للنّهی عنها» مساوی است با نهی از آن قرائت یعنی «لا تقرأ جهراً» شما اینطور برای خودتان بنویسید «لا تجهر فی القرائه» مساوی با «لا تقرأ جهراً» چرا این حرف را شما می زنید؟ «لإستحالتة کون القرائة التی یجهر بها مأمورا بها» به خاطر اینکه محال است قرائتی که بها باآن قرائت جهری شود ماموربها «مع کون الجهر بها منهیّاً عنه فعلا» با اینکه جهر در این قرائت است و الان منهی عنه است «کما لایخفی» خب این وضح و روشن.

«هذا بخلاف ماذا کان مفارقا کما فی القسم الخامس» این قسم چهارم بر خلاف قسم پنجم است

«فان النهی عنه» چون نهی از آن وصف مفارق «لایسری الی الموصوف» سرایت به موصوف خودش نمی کند «الاّ فیما اذا اتّحدت معه وجوداً» مگر هنگامی که متحد باشد موصوف با آن وصفش در خارج یعنی در خارج باهم یک چیز باشند.

«بناء علی امتناع الإجتماع» این هم مبنی براینکه ما قائل بشویم به امتناع اجتماع امر ونهی که توضیحش گذشت. «واما بناء علی جواز» اما اگر قائل شدیم که اجتماع امر ونهی جایز است«فلا یسری علیه» پس نهی سرایت نمی کند به آن وصف.
«کما عرفت فی المسألة السابقة» همانطور ی که شما این مسئله و این مطلب را -که نهی سرایت به وصف نمیکند بنابر قول به اجتماع و بنابر قول جواز- در مسئله ی اجتماع امر و نهی.

«و امّا النّهی عن العباده»: بحث نهی از عبادت

الان برویم سراغ نهی از عبادت، الان بحث ما تا اینجا چه بود؟ یک نهی آمده رفته روی جزء یا شرط یا وصف آن موقع اینجا ما این بحث را داشتیم که آیا این نهی دلالت بر فساد می کند یا نه؟

حالا مصنف بحث راآمده برده روی عبادت و اینطور مطرح کرده که: هر گاه یک نهی ای به عبادتی تعلق گرفت این علت دارد به خاطر یکی از این امور ثلاثه است:

    1. یا به خاطر جواز است

    2. یا به خاطر شرط است

3- یا به خاطر وصف است.

این تعلق نهی به عبادت، به خاطر این امور ثلاثه دو صورت دارد:

الف: گاهی نهی از عبادت از باب تعلق صفت به حال موصوف و متعلق خودش است.

ب: گاهی نهی از عبادت نه از باب تعلق صفت به حال موصوف است نه متعلق موصوف.

1- اگر نهی از عبادت از باب متعلق موصوف باشد در اینجا که منهی عنه ما جزء یا شرط یا وصف است، از طرف دیگر عبادت هم کلّ است و ما از راه علاقه ی جزء و کل وارد می شویم و می گوییم:

این عبادت حرام ومنهی عنه است، به خاطر این که این صفت را مجازا و از باب واسطه ی در عروض دانستیم، مثلا یک کشتی را شما نگاه کنید حرکت می کند و شما هم آمدید دوستتان را بدرقه کنید داخل کشتی الان نشسته و الان به کسی که همراهتان است می گویید: مثلا -علی که رفیقتان است- حرکت کرد، آیا علی حرکت کرد یا کشتی؟ مسلما کشتی. رفیقتان را سوار شرکت واحد کردید کنار خیابان ایستاده اید الان می گویید : علی حرکت کرد، این جا ماشین حرکت کرد یا علی؟ ماشین .
، منظور چیست؟ منظور این است که این جزء یا شرط یا وصف است که نهی آمده روی آن. این منهی عنه و حرام است.

2- اما اگر نهی از عبادت از باب صفت به حال موصوف باشد، یعنی این حرمتِ نهی حقیقتاً برای خودعبادت باشد حالا اگر چه به واسطه ی این امور ثلاثه باشد جزء، شرط یا وصف، اما این می شود از باب واسطه ی در ثبوت. در باب متعلقش میشد از باب واسطه ی در عروض به عبارت اخری، در صورت اولی که نهی از عبادت از باب صفت به حال متعلق بود، اسناد نهی به عبادت مجازی بود ولی در اینجا حقیقی است.

تطبیق متن

«و امّا نهی عن العبادة لأجل أحد هذه الأمور» به خاطر یکی از این امور ثلاثه: جزء، شرط، وصف در خود این وصف هم دو صورت بود وصف لازم، وصف مقارن «فحاله حال النهی عن احدها» پس وضعیت نهی مثل حال نهی از یکی این امور ثلاثه است «ان کان من قبیل الوصف بحال المتعلّق» اگر نهی از قبیل وصف به حال متعلق موصوف باشد «و بعبارة الاخری؛کان النهی عنها بالعرض» به بیان دیگر می فرماید: در این قسم که صفت به حال متعلق موصوف است نهی ای که شده از این عبادت، مجازی است.

«و ان کان النهی عنها علی نحو الحقیقه» و اگر نهی از این عبادت به صورت حقیقی باشد «والوصف بحاله» وصف بحال موصوفش است، یعنی در واقع این قسم دوم است وگفت: اگر از باب صفت به حال متعلق موصوف باشد نهی ای که به عبادت خورده است، عرضی است، و اما اگر نهی به حال موصوف باشد نهی حقیقی باشد، و در اینجا نهی از عبادت حقیقی خواهد بود.

«الاّ انّه من قبیل الواسطه فی الثّبوت لا العروض» بیان دیگری می کند و ما باز یکبار دیگر جمعش کنیم: اگر نهی از عبادت از قبیل صفت به حال متعلق موصوف باشد اولا نهی از عبادت عرضی است، یا بعبارت دیگر مجازی است «اسناد علی غیر ما هو له» و اینجا واسطه ی در عروض است.
، صفت هم به حال موصوف خودش باشد در اینجا از قبیل واسطه ی در ثبوت است «کان حالُه حالَ النّهی فی القسم الاول» این هم می شود مثل صورت اول ، صورت اول این بود که نهی آمده روی نفس عبادت، روی ذاتش ، روی مجموعش و قلنا که این مسلما داخل می شود در محل نزاع «فلا تغفل» این مطلب را فراموش نکن که این هم مثل قسم اول است.

«وممّا ذکرنا» از توضیحاتی که ما برای نهی از عبادت دادیم پنج تا را، وضعیت نهی در معامله هم برای ما واضح خواهد شد چون نهی یا به تمام معامله تعلق میگیرد یا به جزء یا به شرط یا به وصف، آن موقع وصف هم خودش دو صورت بود: یا لازم بود یا مفارق بود، می فرماید: دیگر ما اینجا نیازی نداریم بخواهیم بحث مستقلی را و جداگانه ای را هم برای معاملات باز کنیم ،

"ومما ذکرنا فی بیان اقسام فی العباده " و از آنچه که ما ذکر کردیم در بیان اقسام نهی در عبادت که گفتیم یا بجزء یا به شرط یا به وصف، وصف هم لازم یا مقارن تعلق می گیرد.

«یظهر حال الأقسام فی المعاملة» وضعیت نهی در معاملات هم روشن می شود. «فلا یکونوا بیانها علی حدة بمهم» حال اگر ما بخواهیم معاملات را هم مثل عبادات بحثش را مستقل کنیم ، مطرح کنیم فایده ای ندارد «ولا یکونوا» پس نمی باشد، «بیانها» بیان این اقسام معاملات «مفارقا» بصورت مستقل و جداگانه بگوییم قسم اول قسم دوم، سوم ، چهارم ، پنجم این فایده ای ندارد.

«کما انّ تفصیل الأقوال فی الدلالة علی الفساد و عدمها ...کذلک» همانطور که تفصیل اقوال در دلالت کردن بر فساد و عدمش که چندین قول است اگر اشتباه نکنم شاید بیش از ده قول است که جناب شیخ اعظم آن ها را متعرض شده، مصنف می گوید: ما از این ها گذشتیم این ها فایده ای ندارد «الّتی ربّما تزید علی العشرة»که بیش از ده تا قول است «علی ماقیل» بنا بر آنچه که بزرگوارانی مثل شیخ در رسائل که آوردند به آن متعرض شده اند.

«کذلک» می گوید همانطوری که تفصیل اقوال در دلالت کردن بر فساد و عدم فسادش همین گونه است.

«انّما المهمّ بیان ما هوالحقّ ومسألة و لابدّ فی تحقیقه - علی نحو یظهر الحال فی الأقوال من بسط المقال فی مقامین» میفرماید که حالا ما باید برویم سراغ اینکه ببینیم توی این مسئله حق کدام یک از این اقوالی است که ذکر شد، و میگوید: ما بعداً این را به صورت تفصیل بیان خواهیم کرد.
که حق است در این مسئله «ولا بد فی تحقیقی» باید برویم تحقیق کنیم چطور؟ «علی نحو یظهر الحال فی الأقوال» به صورتی که روشن می شود وضعیت آن اقوال چطور؟ آن ما هوالحق چی است؟ «من بسط المقام فی المقامین» که بیاییم باز کنیم این مطلب را اما باز در دو مقام :
«الاول: فی العبادات» مقام اول در عبادات است
«المقام الثانی: فی المعاملات» توضیحش بماند ان شاء الله جلسه ی بعد.

 


[1] کفایه الأصول، ج1، ص256.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo