درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی اراکی

کفایه

1400/11/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: المقصد الثانی: فی النواهی/الثامن: ان متعلق النهی /مقام اول: در عبادات

«انما المهم بیان ما هو الحق فی المسئله ...»[1]

«الاول فی العبادات»، قبلا در عبارت «انّما المهم بیان ما هو الحقّ فی المسألة» جناب مصنف گفتند و ما هم بیان کردیم:

ایشان درصددند تا در مسئله مورد بحث ما «النّهی عن الشّیء هل یقتضی فساده ام لا؟» که نهی به عبادت یا معامله تعلق گرفته و می‌خواهند قول حق را برای ما بیان کنند، ایشان فرمودند: اگر ما بخواهیم وضعیت اقوال در این مسئله را مشخص کنیم -که بیش از ده قول است- باید در ابتدا در دو مقام یعنی عبادات و معاملات بحث کنیم.

لذا می‌فرمایند: «الأول: فی العبادات»: مقام اول پیرامون عبادات است.

نکته: سابق هم به بعض از نکته‌های ادبی اشاره می‌کردیم این‌جا هم اشاره می‌کنیم که این کلمه «الأول» صفت برای موصوف محذوف است و موصوفش «المقام» است که آنرا از کلمه «مقامین» گرفته ایم وآن موقع این مقامین وقتی که برای الاول به عنوان موصوف قرار می‌گیرد چون معرفه است صفتش هم محلای به ال شده است یعنی «المقام الأول».

دراینجا میفرماید: که هرموقع یک نهی مولوی تحریمی به یک عبادتی تعلق بگیرد اعم از این‌که این نهی به ذات عبادت و تمام عبادت تعلق بگیرد مثل نهی از شرب خمر، نهی از نماز حائض، یا این‌که این نهی به جزء آن عبادت تعلق بگیرد مثل نهی از قرائت عزائم در صلاه ،حالا فرمایش ایشان این است که: چنین نهی‌ای مقتضی فساد آن عبادت خواهد بود.

دلیل ایشان: «لدلالته علی حرمتها» است و می‌فرماید: به خاطر این‌که نهی دلالت بر حرمت ذاتی دارد و حرمت هم با صحت عبادت جمع نمی‌شود، بنابراین هر موقع یک عبادتی حرام شد مسلما آن عبادت فاسد و باطل خواهد بود، یعنی بین حرمت و فساد ملازمه وجود دارد. در این موقع فرقی بین تفسیر صحت در عبادت وجود ندارد به این معنا که حالا ما این را از چه دیدگاهی لحاظ کنیم.

«و لایکاد یمکن ... مع الحرمة» حالا ببینیم صحت عند المتکلم چطور است؟ هر موقع صحّت بر اساس مبنای متکلمین -که این‌ها می‌گفتند- به معنای مطابقت با امر یا مطابقت با شریعت است این‌ها تعریف صحت را این‌طور بیان می‌کردند. حالا اگر صحت بر اساس این مبنای متکلمین لحاظ بشود و اگر عبادت هم دارای نهی باشد در این موقع، نهی نمی‌تواند مطابق با امر شارع مقدس یا مطابق با شریعت باشد بلکه مخالفش است.

«اما الصّحة عند الفقیه وکذا بمعنا سقوطِ» اگر صحت بر مبنای فقیه به معنای سقوط قضا و اعاده که است چون فقیه می‌گفت الصحت بمعنی سقوط القضا و الاعباده اگر صحت را ما بر مبنای فقیه لحاظ کنیم در این صورت هم که عبادت دارای نهی باشد اعاده و قضا ساقط نمی‌شوند چرا؟ به خاطر این‌که هرموقع نهی به یک عملی تعلق گرفت آن عمل مبغوض مولا و دارای حرمت خواهد بود و یک عملی که حرام و مبغوض مولاست نمی‌تواند مقربیت به خدا داشته باشد، پس در این هنگام این عمل قابلیت و صلاحیت تقرب الی الله را نخواهد داشت پس اعاده و قضا هم ساقط نخواهد شد.

خلاصه سخن این‌که هر موقع نهی به یک عبادتی تعلق گرفت چه بر اساس تفسیر و مبنای فقیه و متکلم، این صحت با حرمت جمع نخواهد شد و عبادت باید دارای دوتا خصوصیت باشد: یکی برای عمل و دیگری برای شخص مکلف.

    1. خصوصیتی که برای عمل است، هر عبادتی باید ذاتا دارای مقربیت باشد به طوری‌که بتواند عبد را نزدیک به مولایش کند.

    2. و اما خصوصیتی که برای مکلف است، مکلف هم باید در هنگامی که عمل عبادی را انجام می‌دهد دارای قصد قربت باشد، حتما و حتما باید عملش را با این عنوان که مقرِّب الی المولی است، انجام بدهد.

خلاصه دو خصوصیت لازم است؛ یک، داشتن مقربیت برای عمل، دو، داشتن قصد قربت برای مکلف.

 

تطبیق متن

«انّما المهمّ بیان ما هو الحقّ فی المسأله» آن‌چه که مهم است ما باید بیان کنیم که حق در این مسئله چه است، پس لازم است که بیان قول حق در مسئله بیان شود «ولابدّ فی تحقیقه» باید در آن هم تحقیق کنیم «علی نحو یظهر الحال فی الأقوال» چطور تحقیق کنیم؟ به گونه‌ای که روشن بشود وضعیت اقوال، این وضعیت اقوال از چه جهت باید برای ما روشن بشود؟ از جهت صحت و بطلان. «من بسط المقال فی مقامین» ما بیایم مقام و سخنی را که می‌خواهیم در آن بحث کنیم در دو مقام بیان و مطرح کنیم.

«الاول: فی العبادات»: مقام اول در بیان عبادات است

«فنقول و علی الله الإتکال» با یاری خدای تبارک و تعالی می‌گوییم و فقط تکیه بر خداوند هم خواهیم کرد «انّ النّهی المتعلّق بالعبادة بنفسها» نهی‌ای که تعلق گرفته به خود عبادت «و لو کانت عبادت جزء عبادت بما هو عبادة» جزء عبادتی باشد که از آن جهت عبادت محسوب می‌شود، «کما عرفتَ» همان‌طور که قبلا این را دانستی. کجا؟ این مثال را زدیم مثل نهی‌ای که از صلاه حائض است، مثل نهی از قرائت عزائم در صلاه سوره های سجده دار در نماز.

«ولو کان بما هو عبادت تعلق جزء عبادتا بما هو عباده مقتض لفسادها» چنین نهی‌ای که مقتضی فساد عبادت خواهد بود چون این نهی که به خود عبادت یا جزء عبادت بگیرد- مقتضی فساد آن عبادت است

«لدلالته علی حرمتها ذاتا» به خاطر این‌که این نهی بر حرمت ذاتیه عبادت دلالت می‌کند «ولایکاد یمکن إجتماع الصّحة بمعنی موافقة الأمر او الشریعة» ممکن نیست که صحت عند المکتلمین که به معنای موافقت امر یا موافقت با شریعت است این صحت با حرمت جمع بشود «و کذا» عطفش کن بر «ولایکاد یمکن اجتماع الصّحة بمعنی» و همین‌طور ممکن نیست که جمع بشود اجتماع صحت با حرمت صحت نزد چه کسی؟ عند الفقها که می‌گفتند: صحت بمعنی سقوط الاعاده است، این‌ها را من از خارج دارم به عبارت وصل می‌کنم و در واقع عبارت این است: «وکذا بمعنی سقوط الإعادة» این را عرض کردم که «بمعنی» عطف می‌شود بر آن «بمعنی» قبلی، آن عبارت کذا بعدش بنویسید و لایکاد یمکن الاجتماع الصحه وقتی می‌خواهیم معنا کنیم آن هم باید این‌جا تکرار بشود. «فانّه مترتب علی اتیانها بقصد القربة» به خاطر این‌که این سقوط اعاده و قضا که با شریعت موافق است، مترتب است بر آوردن این عبادت همرا با قصد قربت باید باشد.

«وکانت ممّا یصلح لأن یتقرّب به» و این عبادتی که با قصد قربت است از آن چیزهایی می‌باشد که باعث نزدیکی می‌شود «به» به سبب انجام آن عبادت، یعنی اگر ما این عمل را، عمل عبادی همراه با قصد قربت اتیان کردیم، باعث تقرب الی الله خواهد شد

«و مع الحرمة لا تکاد تصلح لذلک» حالا اگر این عمل عبادی که همراه با قصد قربت است شما آن را اتیان کردید گفتیم موجب تقرب به خدا خواهد شد، حالا وقتی که عمل حرام شد تصلح صلاحیت ندارد «لذلک» برای تقرب به خدا «و لا یتأتی قصدها من الملتفت الی حرمتها کما لایخفی» و آورده نمی‌شود قصد قربت از آن شخصی که توجه دارد به حرمت عبادت. «کما لایخفی» همان‌طور که این مسئله بر هیچ کسی پوشیده نمی باشد.

در این‌جا اشکالی مطرح شده است که بر اساس کلام جناب مصنف که فرمودند: هر موقع یک نهی به عبادتی تعلق گرفت حرمتش ذاتی و ملازم با فساد خواهد بود، بنابراین این عبادت دیگر نمی‌تواند صحیح باشد.

این فرمایش جناب مصنف بود اما اشکال این‌جاست که، عبادت حرمت ذاتی نمی‌تواند پیدا کند، به دو دلیل:

دلیل اول: این است که «لعدم الحرمة» بدون قصد قربه، اگر مکلف آن عبادتی را که شما فرمودید حرام است بدون قصد قربت انجام بدهد و این عبادت بدون قصد قربت، فاقد حرمت ذاتی است به خاطر این‌که هرگاه یک عبادتی فاقد قصد قربت باشد این عمل عبادت محسوب نخواهد شد تا بخواهد متصف به حرمت ذاتی باشد.

خلاصه: پس وقتی که یک عملی قصد قربت ندارد عبادت نیست، وقتی که عبادت نبود چطور می‌خواهد متصف به حرمت ذاتی باشد؟ به خاطر این‌که ما می‌دانیم هر عبادتی قِوامش به قصد قربت است مثالی حالا بزنیم، فرض بگیرید یک زن حائض در آن ایامش نمازی را انجام بدهد بدون قصد قربت مثلا نماز را که انجام می‌دهد برای تعلیم فرزندش است، بلند می‌شود شبیه یک نمازی را انجام می‌دهد منتهی فقط قصد قربت ندارد می‌خواهد به بچه‌اش یاد بدهد، یا فرض بگیرید می‌خواهد ورزش کند و این عمل حرام نخواهد بود چرا؟

به خاطر این‌که هر عمل عبادی باید همراه با قصد قربت باشد در حالی‌که این عمل فاقد قصد قربت است.

دلیل دوم: «معه تکون محرمة» اگر مکلف این عمل را همراه با قصد قربت انجام داد این عمل حرام است حرمتش هم تشریعی است نه ذاتی، چرا؟

به خاطر این‌که از نظر شارع مقدس این عمل صلاحیت مقربیت را ندارد و فاقد امر است مثلا هر موقع این زن حائض نماز خودش را با قصد قربت انجام داد، این نماز حرمت ذاتی مثل حرمت شرب خمر ندارد بلکه حرمت تشریعی دارد، یعنی شخص مکلف (زن) آمده این صلاه را به قصد تشریع امر انجام داده است، مثلا می‌گوید: درست است که شارع مقدس نماز امثال من را فاقد مقربیت قرار داده، اما من می‌گویم: این نماز دارای قربیت است حالا وقتی‌که این عمل حرمت تشریعی پیدا کرد دیگر نمی‌تواند این عمل حرمت ذاتی پیدا کند. چرا؟

به خاطر این‌که همان‌طوری که اجتماع ضدین ممتنع است، اجتماع مثلین هم ممتنع و محال است که بخواهد یک چیزی مثل این صلاه، صلاه حائض بخواهد دو حرمت حرمت ذاتی و حرمت تشریعی به آن تعلق بگیرد. «فانه یقال»: جواب اشکال، مصنف از این اشکال سه جواب دادهاند:

جواب اول: «لاضیر فی اتصاف» اگر خاطر شریفتان باشد در جلسات گذشته گفتیم که عبادت بر سه قسم است: فعلیه، شأنیه و ذایته و قلنا که، عبادت فعلیه نهی ندارد، چرا؟ به خاطر این‌که وقتی که امر، فعلی باشد دیگر نهی به آن تعلق نمی‌تواند بگیرد، بلکه قسم دوم و سوم است.

گفتیم: شأنیه و فعلیه محل نزاع است که نهی به این دوتا تعلق می‌گیرد و متصف به حرمت ذاتیه می‌شود.

توضیح ذلک: عبادت شأنیه عبارت است از عبادتی که نهی به آن تعلق گرفته به طوری که اگر امر می‌داشت مثل تعبدیات متوقف بر قصد قربت بود مثلا روزه عید فطر و قربان دارای نهی هستند، حالا اگر به جای نهی دارای امر بودند این‌ها جزء عبادات محسوب می‌شدند و برای انتصالشان هم نیاز به قصد قربت است و همین‌طور صلاه الحائض.

اما عبادت ذاتیه: «هذا اذا لم یکن ذاتا عبادتا» عبادت ذاتیه آن است که مقتضای ذاتش عبادت باشد هرچند که دارای امر نمی‌باشد مثل سجده برای خدا، خضوع و خشوع، حالا اگر نهی به یک چنین عبادتی تعلق گرفت حرمت ذاتی پیدا می‌کند

«مع انّه لا ضیر» این می‌شود جواب دوم. تا این‌جا فعلا بخونیم.

تطبیق متن

«فانّه یقال»: پاسخ اشکال «لاضیر فی اتصاف ما یقع عبادة» ضرری وجود ندارد در متصف شدن یک عملی که واقع می‌شود عبادت «لو کان مأموربه» اگر آن عمل مأموربه باشد. این «بالحرمة» متعلق می‌شود به «اتصاف» یعنی ضرری وارد نمی‌شود در متصف شدن این عملی که عبادت است به حرمت ذاتیه، و این مربوط می‌شود به کدام قسمت از عبادت؟ عبادت شأنیه از کجا متوجه می‌شویم؟ «لوکان مأموربه» چون در عبادت شأنیه ما گفتیم عبادتی است که نهی به آن تعلق گرفته و اگر امر می‌داشت مثل سایر تعبدیات بود، چطور آن‌ها قصد قربت می‌خواستند این هم قصد قربت می‌خواهد «مثلا صوم العیدین» مثل روزه عید قربان و عید فطر «کان عبادة منهیاً عنها» که این‌ها عبادتی هستند که ازشان نهی شده و منهی عنه هستند «بمعنی انّه» به این معنا که شأن چنین است «لو امر به کان عبادة» اگر امر بشود به این صوم العیدین عبادت می شد «لایسقط الأمر به الا اذا اتی به بقصد القربة» ساقط نمی‌شود امر به آن، مگر زمانی‌که به قصد قربت آورده بشود. یعنی این عبادت شانیه گفتیم حالا که به آن نهی تعلق گرفته، اگر امر داشت مثل سایر عبادات دیگر بود و نیازمند به قصد قربت بود.

«الا اذا اتی به» مگر زمانی که به قصد قربت آورده شود «کسائر الأیام» مثل روزه روزهای دیگر ماه مبارک رمضان به غیر از این صوم العیدین «هذا فی ما اذا لم یکن ذاتاً عبادة» این درصورتی است که آن منهی عنه ذاتا عبادت نباشد، یعنی اگر بخواهد عبادت باشد نیازمند به امر است «کسجود لله تعالی» مثل سجده کردن برای خدای تعالی «و نحوه» خضوع و خشوع «مع کونه فعلا عبادة» یعنی با این فعل به عنوان عبادت محسوب می‌شود این ضمیر «کونه» برمی‌گردد به آن سجده «مثلا اذا نهی الجنب او الحائض عن السجود له تبارک و تعالی» مثلا هنگامی که نهی شده جنب یا شخص حائض از سجده کردن برای خدای تبارک و تعالی «کان عبادة محرماً ذاتاً حینئذٍ» هنگامی که نهی بشود جنب یا حائض از سجده برای خدای تبارک و تعالی، در این هنگام این ها می‌آیند و سجده‌ای را انجام می‌دهند این عبادتی است که ذاتا حرام است. ضمیر «کان» برمی‌گردد به این سجده، این سجده‌ای که این‌ها انجام می‌دهند و عبادتی است که «محرمة ذاتا حینئذ» یعنی در این هنگام که الان به آن نهی تعلق گرفته است.

چرا؟ «لما فیه من المفسدة و المبغوضیة فی هذا الحال» به خاطر آن‌چه که می‌باشد ما بیانش را من می‌کند یعنی مفسده و مبغوضیت حالا، معنا می‌کنیم: به خاطر آن مفسده و مبغوضیتی است که «فیه» در این سجده است فی هذا الحال در حال جنابت و حیض.

 


[1] کفایه الأصول، ج1، ص257.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo