درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی اراکی

کفایه

1401/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقصد الرابع: فی العام و الخاص/هل یسری اجمال الخاص الی العام؟ /عدم سرایت اجمال از مخصص منفصل مردد بین اقل و اکثر

«فصل: اذا کان الخاص بحسب المفهوم مجملا ...»[1]

قبل از اینکه درس امروز را با یاری خدای تعالی شروع کنیم مختصری از درس جلسه ی گذشته را خدمتتان عرض می کنم.

و اما در خلاصه ی درس امروز یک مقداری هم از درس دو جلسه ی گذشته را هم خدمتتان عرض می کنم تا درس جلسه ی گذشته که اشکال مصنف به جناب شیخ انصاری است بهتر روشن شود.

جناب شیخ انصاری اعلی الله مقامه الشریف بعد از جواب مرحوم میرزای قمی (رضوان تعالی الله علیه) به استدلال نافی، جناب شیخ در پاسخ نافی گفت که:

اولا: ما قبول نداریم که عام همین که تخصیص خورد مجاز خواهد شد.

ثانیا: اگر قبول کردیم که عام مخصص مجاز می شود و مجاز هم بنا بر فرمایش شما دارای مراتب است و اگر بخواهید هر کدام از این مراتب را اراده کنید نیاز مند به قرینه ی معینه است این مربوط به آن قسم از مجاز هایی است که بامعنای حقیقی تغایر و تباین دارد، چون همان طوری که گفته شد: مجاز بر دو قسم است:

1- مجازی که با معنای حقیقی صد درصد تغایر دارند، مثل اسد و رجل شجاع، الاسد حیوان و رجل شجاع انسان.

2- مجازهایی که معنای حقیقی شان با معنای مجازی هم سنخ هستند، مثل اکرم العلماء، الان این عام ما که علما است با آن باقی و آن خاصی که تخصیص خورده است با همدیگر از یک سنخ هستند. خلاصه: معنای حقیقی علماء می شد آن صد تا عالم، معنای مجازی می شد آن هفتاد، تا بنابراین این صد تا عالم با آن هفتاد تایی که تخصیص خورده اند آن خاص مخصّص هر دو از یک سنخ هستند. و فرمود - یعنی نسبت به نافی گفت، گفت- که قسم اول که معنای حقیقی با معنای مجازی تغایر دارند این نیازمند به قرینه ی معیّنه است، در نتیجه میتوان آن باقی که هفتاد تا است را حمل بر این معنای حقیقی که صد تا است کرد و مانعی و مشکلی هم وجود ندارد. چرا مانع و مشکلی نیست؟ به خاطر اینکه مقتضی موجود و مانع هم مفقود است، لذا منظور از عام مخصّص همان اولین مرتبه است.

خلاصه نتیجه این شد که از عام بعد از تخصیص اراده ی باقی را می کنیم و هیچ گونه نیازی هم به قرینه ی معیّنه نداریم. در جلسه ی گذشته فرمود: «قلتم ...» اینجا جناب مصنف به شیخ انصاری اشکال وارد کردند و فرمود:

حرف اول شما که گفتید: «لانسلّم المجازیّة» ما مجازیت را قبول نداریم این حرف خوبی است. اما قسمت دوم فرمایشتان که مجاز را پذیرفتید که فرمودید: عام مخصّص مجاز می شود پس فرمایش نافی حرف درستی است، مجاز مراتب دارد و مراتبش هم تا جایی است که به حد استهجان نرسد مثلا عام بعد از تخصیص از هفتاد، شصت، پنجاه، چهل، سی، بیست تا ده می شود آن را اراده کرد. اما کمتر از آن مثلا سه تا را هفت تا را، اگر بخواهیم اراده کنیم این مستهجن است و تمام این مراتب یعنی از هفتاد تا ده مراتب، مجاز هستند و اگر شما بخواهید هر کدام را اراده کنید نیاز به قرینه ی معیّنه است در حالی که قرینه معینه هم ندارید.

فرق شیخ و محقق خراسانی: فرقی که بین جناب شیخ و محقق خراسانی است این است که

جناب شیخ فرمود: عام قبل از تخصیص دلالت بر تک تک افراد دارد منوط هم به دلالت دیگری نیست و حالا که میخواهد از این دلالت عام بر تک تک افراد ایشان این نتیجه را بگیرند که عام بعد از تخصیص هم ظهور در باقی دارد یعنی درآن هفتاد تا.

اما محقق خراسانی با این فرمایش موافق نیست می فرمایند: در ابتداء دلالتش طبعی بود و درضمن کل و شمول بود یعنی قبل از تخصیص اگر دلالت بر عموم می کرد به خاطر آن کلّ بود، اما حالا شما می خواهید بفرمایید: این ها بنفسه مراد هستند بنفسه حمل بر این افراد می شود.

 

درس جدید

«فصل: اذا کان الخاص بحسب المفهوم مجملا ...»[2]

و اما درس امروز ما بحث در این باره است که، آیا اجمال خاص به عام هم سرایت می کند یا نه؟ ما یک عامی داریم این تخصیص خورده است به وسیله ی یک مخصّصی که از لحاظ مفهوم و مصداق اجمال دارد، ما در این هنگام این بحث را می کنیم که آیا این اجمالی که خاص دارد از لحاظ مصداق و مفهوم به عام هم سرایت می کند یا سرایت نمی کند؟

توضیح ذلک: خاص هایی که بعد از یک عام می آیند این مخصص ما یا لبی است یا لفظی است، لفظی هم یا مبیّن است و یا مجمل، این مجملی هم که ما داریم اجمالش یا به خاطر دوران بین اقل و اکثر است و یا به خاطر دوران بین متبایین است، و هرکدام از این دو تا: یا متّصل اند و یا منفصل که مجموعا هشت صورت خواهد شد. لذا سروران عزیر خوب دقت بفرمایید این نمودار را برای خودتان ترسیم کنید اول این فصل، بالای کتابتان یا دفترتان بنویسید و هر چه می خوانیم با این تطبیق کنید. حالا ما برای هر کدام از این ها مثال می زنیم، خاص لبّی چون گفتیم: مخصّص یا لبّی است یا لفظی، اما خاص لبّی مولا فرموده است: قلّد الفقهاء، از فقها تقلید کنید...الان این فقهای ما عام است ما هم اجماع داریم که از فقیه فاسق نمی شود و جایز نیست که تقلید کنیم این می شود مخصّص لبّی ما. کدام اجماع؟ پس عام ما این شد: قلّد الفقهاء، مخصّص لبّی ما، اجماع است برویم سراغ مخصّص لفظی، گفتیم که مخصص لفظی دو صورت دارد:

مبیّن مجمل خاص مبین ما اینطور است، مولا فرموده است: اکرم العلماء، علما را اکرام کن، وجوب می رود روی همه بعد از مدت ها میفرماید: لا تکرم زیداً العالم، زیدی که عالم است را نباید اکرام کنیم، البته در دنیا مثلا یک زیدی بیشتر وجود ندارد ما هم این زید را می شناسیم.

و اما قسم دوم: خاص لفظی مجمل، اجمال هم همانطور که می دانید: یا مفهومی است یا مصداقی، اجمال مفهومی چهار صورت دارد: مصداقی بحثش خواهد آمد، و این اجمال یا به خاطر دوران امر بین اقل و اکثر است یا همان دوران امر بین محذورین، مثلا مولا خطاب کرده است: اکرم العلماء الا الفساق، اکرام همه ی علماء لازم است مگر آن هایی که فاسق است در اینجا این امر فاسق، این فسق مجمل است یعنی مفهوم فاسق مردد بین مرتک بالصغیره که اقل است و مرتک بالکبیره که اکثر است.

دوم: یا این اجمال به خاطر متباینین است مولا فرموده: اکرم العلماء الا زیداً، در اینجا زیدِ عالم دو تا است و مکلفِ مخاطب نمی داند این زید، زیدبن الحسین است یا زید بن علی است چون دو تا هستند الان برای مخاطب و مکلف مجمل است.

مرحوم آقای حکیم (رضوان الله تعالی علیه) این تفسیر را هم بیان فرموده: «الخاص اما ان یکون مبین المفهوم والمصداق اولا، و الثانی اما ان یکون اجماله فی المفهوم ...» بعد ادامه اش را شما مراجعه کنید به این کتاب.[3]

اما برویم سراغ مثال های چهارگانه:

1- خاص مجمل، اکرم العلماء و لا تکرم العالم الفاسق این میشود مخصص منفصل.

2- اکرم العلماء الا الفساق منهم این میشود مخصص متصل.

دو صورت بعد، این دو صورت مجمل و مردد بین اقل و اکثر است.

3- اکرم العلماء، لا تکرم زیداً العالم، این میشود مخصص منفصل.

4- اکرم العلماء الا زیدا للعالم این میشود مخصص متصل، البته در صورتی متبایین است که دو تا باشد یعنی دو تا زید داشتیم، مجمل لفظی شده است امرش هم دائر بین متباییین است تمسک به عموم عام در شبهه ی مصداقیه ی عام جایز نیست، این مورد اتفاق همه است مثلا اکرم کل عالم، این را به عنوان یک کبری بگیرید ما الان بر خورد کردیم به یک شخصی نمی دانم که این آقا عالم است تا اکرامش بر من واجب باشد یا اینکه نه عالم نیست تا اکرامش بر من واجب نباشد در اینجا من نمیتوانم به عموم عام تمسک کنم.

کبرای ما اکرم کل عالم بود و این کبری صغری ساز نیست، نمیتواند صغرای خودش را درست کند بلکه ما باید صغری را از خارج احراز کنیم از خارج برای ما صغری محرز و ثابت شود این در علم منطق گفته شده است در مانحن فیه هم باید برای ما محرز و ثابت بشود که این فردی که به آن برخورد کردیم عالم است تا در نتیجه اکرامش بر ما واجب باشد.

قاعده ی دوم این است که تمسک به عموم عام در شبهه ی مصداقیه خاص جایز است، مثلا اکرم العلماء الا الفساق، من میدانم که این آقا یقینا عالم است، عادل هم است ولی الان مرتکب یک صغیره ای شده است، الان شک می کنم نمی دانم به خاطر این ارتکاب فاسق شده است یا نه؟ لا تکرم العالم الفاسق نسبت به آن حجّت نیست یعنی ما اینجا به عموم عام تمسک می کنیم عموم عام کدام است؟ مولا فرموده است: اکرم العلماء من می دانم این آقا جزء علماء است عادل هم است فاسق نیست مشکل اینجا است، که حالا من نمی دانم حالا این آقای عاقلِ عادل مرتکب این صغیره شده است با این ارتکاب فاسق شده است یانه؟ آیا میتوانم خطاب لاتکرم الفساق را اینجا پیاده کنیم و بگوییم حجّت است؟ خیر، اینجا دیگر این خطاب حجیت ندارد لا تکرم الفساق، بلکه ما تمسّک به عموم عام می کنی اکرم العلماء اکرامش می کنیم.

«فصل: اذا کان الخاص بحسب المفهوم مجملاً» هنگامی که خاص ما آن مخصّص که مثال زدیم فاسق به حسب مفهوم مجمل باشد، یعنی شخص مکلف و مخاطب نمی داند که مفهوم فاسق شامل کسی که مرتکب الصغیره شده است یا نه؟ به کسی که مرتکب الکبیره شود فاسق می گویند لذا از این جهت مجمل است. چرا مجمل است؟ «بان کان دائر بین اقل و الاکثر» زیرا این خاص مجمل ما به حسب مفهوم دائر بین اقل و اکثر است، اقل همان مرتکب الصغیره را می گویند «وکان منفصلا» کان آن خاص منفصل باشد مثالش، اکرم العلماء، لا تکرم العالم الفاسق توضیحشان گذشت که خاص لفظی توضیح که می دادیم در قالب نمودار گفتیم: یا مجمل است یا مبین است دو قسم بود «فلا یسری اجماله الی العام». پس در نتیجه سرایت نمی کند اجمال آن خاص به آن عام.

پس صورت اول مخصص لفظی، مجمل منفصل لفظی است فاسق، اکرم العلماء و لا تکرم العالم الفاسق، مجمل به آن گفته می شود به خاطر اینکه این فسق مردد بین اقل که صغیره است و اکثر که کبیره است، می باشد.

حکم این که است که به ظهور عام و حجیت ضرری نخواهد زد البته اگر مرتکب صغیره شود حجیت را از بین می برد اما ظهور هم چنان پا بر جا است ظهور کدام بود؟ اکرم العلماء، چون گفتیم اکرم العلماء می فرماید اکرام همه ی علماء، واجب است واین تثبیت شده است مدتی بعد مثلا یک ماه دیگر خطاب دوم آمده است: لا تکرم العالم الفاسق، لذا اجمال این خاص به عام آن «اکرم العلماء» سرایت نمی کند چون همینطور که عرض کردم یک ماه قبل خطاب اولیه ما که عام است اکرم العلماء آمده است تثبیت هم شده است و ظهور در همه ی علماء هم داشت و اراده جدی هم در کار بود که باید همه ی علماء سواء کان عالما او فاسق، اکرام شوند. اما بعد از یک ماه مثلا که امروز است خطاب دیگر آمده است: لا تکرم العالم الفاسق این می شود مخصص مجمل. آیا این مخصص مثل مجمل به عام سرایت می کند تا عمومش را از بین ببرد یا نه؟ که گفت اگر مخصص مجمل منفصل باشد باعث سرایت به عام و از بین بردن عموم نخواهد شد.

«لاحقیقتاً ...» لاحقیقتا را بنویسید یعنی آن ظهور را از بین نمی برد «و لاحکما» یعنی حجیتش را هم ساقط نخواهد کرد.

خلاصه: «حقیقتا» یعنی نفی ظهور نمی کند «لا حکما» یعنی نفی حجیت نمی کند همانطورکه توضیح هم دادیم نسبت به مرتکب الصغیره است و الا اگر شخصی مرتکب الکبیره بشود حجیت را از بین خواهد برد.

«بل کان العام متّبعاً فی ما لا یتّبع فیه الخاص» بلکه می باشد آن عام، طبعیّت می شود در آنجایی که طبیعیت نمی شود در آن خاص، لطف کنید این مطلب را که می گویم اضافه فرمایید: «بل کان العام متبعا» برای خودتان بنویسید یعنی به عموم عام در شبهه ی مصداقیه ی خاص تمسک کن «فیما لا یتبع فیه الخاص» زیرش یک خط بکشید یا حالا هر چه که خواستید یا حاشیه بزنید بنویسید: در مرتکب الصغیره یعنی این حجیت برقرار است شما باید به عمومش تمسک کنید در کجا درآن مرتکب الصغیره والا مرتکب الکبیره که مسلماً حجیت را از بین خواهد برد.

«لوضوح انه حجّة فیه بلا مزاحم اصلا» این لام، لام تعلیل است چرا باید در شبهه ی مصداقیه ی خاص تمسک به عموم عام کرد، چرا ضرری وارد نمی کند؟ به خاطر اینکه بدیهی است که «انه حجّة فیه» چون آن عام «فیه» در فیما یطبع الخاص منظور در صغیره، مرتکب الصغیره حجت است «بلامزاحم اصلا » مزاحمی هم عام ما اصلا ندارد.

یعنی «لاحقیقتا و لاحکما» مزاحم ندارد «ضرورة انّ الخاص انما یزاحمه فی ما هو حجّة علی خلافه» به این علت که آن خاص ما لا تکرم العالم الفاسق همانا «یزاحمه» مزاحمت ایجاد می کند این خاص را در کجا؟ «فی ما هو حجّة علی خلافه» در آن جایی که آن خاص حجت می باشد «علی خلافه» یعنی خلاف آن عام، منظور درآن «فیما» کجا میشود؟ بنویسید در مرتکب الکبیره «تحکماً للنص او الاظهر علی الظاهر» به خاطر این نص یا اظهر بر ظاهر حکومت دارد حاکم است، مثلا اگر بگوید: یحرم اکرام العالم الفاسق، این نص است و حاکم بر ظاهر است اما اگر گفت: لاتکرم العالم الفاسق این ظاهر است و اکرام هم ظاهر است، اما ظهور این اظهر است «لا فی ما لا یکون کذلک» لا، بعدش بنویسید «یزاحم؛ لایزاحم» نه اینکه مزاحمت می کند درآن جایی که نمی باشد «کذلک» یعنی «لایکون حجة علی خلاف العام» که در آن مرتکب کبیره باشد «کما لا یخفی» این «و ان لم یکن» می شود صورت دوم، تا اینجا بماند.


[1] - کفایة الأصول: ج1، ص۳۰۳.
[2] - کفایة الأصول: ج1، ص۳۰۳.
[3] - حقائق الاصول: ج1، ص۴۹۵ .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo