درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی اراکی
کفایه
1401/02/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقصد الرابع: فی العام و الخاص/هل یسری اجمال الخاص الی العام؟ /اشکال و جواب
«و القطعُ بعدم ارادة العدو لایوجب انقطاع حجّیته ...»[1]
قبل از اینکه با حول و قوه الهی درس امروز را شروع کنیم مختصری از درس جلسه گذشته را خدمتتان عرض میکنم.
در جلسه گذشته بحث ما درباره مخصص لبّی بود و ما دو جور مخصص لبّی و عقلی داریم:
یکم: مخصص لبّی واضح بود و در واقع آنقدر این مخصص واضح و روشن است که شارع مقدس ضرورتی ندانسته و برایش ضرورت نداشته که آن مخصص را بیان کند و در واقع از نظر عقل هم خیلی واضح و روشن است لذا آیه شریفه اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ﴿یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام﴾[2] الان شارع مقدس و متکلم در مقام بیان است لذا باید تمام خصوصیاتی که لازم است را ذکر کند ولی در مانحن فیه میبینیم که مخصص و آن قیدی که در اینجا لازم است را بیان نفرموده؛ «کتب علیکم الصیام» الا العاجزین.
این «الا العاجزین» را که مخصّص ما است و قید است، شارع مقدس بیان نفرموده و در واقع «کتب علیکم الصیام» گفتیم که مولا و شارع فرموده: ای مکلفین، حج بر همه شما واجب است در اینجا عقل این را تخصیص میزند میفرماید: «کتب علیکم الصیام» الا العاجزین یعنی بر همه روزه گرفتن واجب است مگر آنهایی که عذر دارند و عاجز هستند.
و بعد در ادامه فرمود: که این مخصص لبّی کالمتصل اللفظی است، مخصّص متّصل لفظی کدام بود؟ اکرم العلماء الفساق، در اینجا هم کراراً این را که توضیح میدادیم گفته شد الفساق که مخصص ما است اجازه نداده است که عام ظهورش منعقد بشود، پس ظهوری در عموم عام این اکرم العلماء ندارد.
اما در این مخصص لبّی ما «کتب علیکم الصیام» ما چیزی ندادیم بهش که چسبیده باشد مثل اکرم العلماء الا الفساق، در مخصص لفظی متصل اکرم العلما، این الا الفساق بهش چسبیده است. ولی در مخصص لبّی چون لفظاً چیزی نیامده است به آن مخصص لبّی گفته میشود که اینها را در جلسه گذشته توضیح دادیم.
دوّم: مخصّص لبّی غیر واضح است که برخلاف واضح، نیازمند به تأمل و تفکر و اندیشه است یعنی وقتیکه مولا یا متکلم کلامی را القا میکند اکرم جیرانی، جیران هم گفتیم جمع جار است اضافه به یا شده و افاده عموم کرده است، میگوید همه همسایههای من را اکرام کنید، چطور وقتی میفرمود: اکرم العلما همه علما را باید اکرام کنید این هم مثل آن است لکن بعد از این، زمانی گذشت شخص مخاطب فکر میکند بعد از مدتی که فکر کرد عقل به او میگوید درست است که مولا فرموده همه همسایههای من را باید اکرام کنی، اما یک سری افراد هستند که مولا آنها را تمایل به اکرامشان ندارد آنها هم اعداء مولا هستند پس وجوب اکرام برای همسایهها لازم است الا الاعداء مگر اعدا مولا، این را عقل حکم کرد.
یعنی در واقع این مخصص لبّی ما کالمنفصل اللفظی میشود یعنی وقتیکه مولا میفرماید: اکرم العلماء اینجا وجوب اکرام روی همه علما اعم از عادل و فاسق میرود، بعد از مدتی خطاب دیگر فرموده: لا تکرم العالم الفاسقَ شما علمای فاسق را اکرام نباید بکنی، میفرماید: اینچنین مخصص لبّی مثل این منفصل لفظی میماند اکرم جیرانی، که بعد از یک مدتی فکرکردن، بعد ازاندیشیدنِ مخاطب، عقل بهش حکم میکند اعدا مولا را اکرامشان نباید کنیم.
کلام محقّق خراسانی: مرحوم خراسانی در اکرم العلماء چه مخصص متّصل باشد الا الفساق یا منفصل باشد لاتکرم العالم الفاسق در شبهه مصداقیه که فرد مشتبه بود نمیدانستیم که فاسق است یا نه؟ فرمود: تمسّک به عموم عام جایز نیست.
اما در مخصّص لبّی چه؟ گفت نه، در مخصّص لبّی در منفصلش تمسّک به عموم جایز است و دلیلش را هم جناب مصنف اینطور فرمود: در مخصّص لفظی ما دو حجّت مستقل داریم اکرم العلماء، لاتکرم الفسّاق دو تا حجّت است اینها با هم تزاحم پیدا میکنند.
اما در نحن فیه چه فرمود: «القی حجّة واحدَة» مولا یک حجتی بیشتر القا نکرده وآن کدام بود؟ فرمود: که اکرم جیرانی و در جایی که دوران امر بین محذورین بود عقل حکم به تخییر کرد.
در مانحن فیه ما یک حجت بیشتر نداریم و مزاحمی هم در کار نیست و با اندیشیدن مخاطب، عقل حکم میکند که ملاک و مناط اکرام، دوستی و محبّت مولا است، دشمنِ مولا که خب مشخص است اکرامش لازم نیست. میماند. گروه سوم، مشکوک العدو و الصدیق که اینجا فرموده این را هم ملحق کن -از لحاظ وجوب اکرام- به معلوم الصدیق یعنی این هم تحت عموم عام میرود.
درس جدید
«و القطعُ بعدم ارادة العدو لایوجب انقطاع حجّیته ...»
جواب از سؤال مقدّر: «و القطع بعدم ارادة العدو ...» این در واقع جواب از یک سؤال مقدّری است که ما در ابتدا باید اشکال را مطرح کنیم بعد جواب جناب مصنف را مطرح کنیم.
اشکال: قبلا شما برای ما بیان کردید وقتی که عام تخصیص خورد مجاز خواهد شد، در مانحن فیه هم که مخصّص لبّی است الان عام ما «اکرم جیرانی» تخصیص عقلی خورده یعنی با فکر کردن، عقل حکم کرد که اکرام همه لازم است مگر دشمنان مولا، خب وقتی که الان تخصیص خورده مجاز میشود و ما نیاز به قرینه معینه داریم.
اما شما میخواهید بگویید که این فردی که الان برای ما مشکوک است که نمیدانیم از اعدای مولاست یا از اصدقاء او، میخواهید بگویید مگر این مشکوک العدو هم از مراتب عدو است؟ خب شما اینجا قرینه معیّنه میخواهید. میخواهید دست بگذارید روی این، و شما نیاز به قرینه معینه دارید در حالی که قرینه معینه وجود ندارد پس کلام مجمل شد آن عام عمومیتش شکسته شد.
خلاصه: اینکه عام وقتی که تخصیص میخورد سواءٌ کان عقلیاً او لفظیاً این عموم عام شکسته خواهد شد وقتی که عام از عمومیت افتاد دیگر تمسک به عموم عام نمیشود کرد.
پاسخ: جناب مصنف در پاسخ میفرماید: مخصّص لبّی «اکرم جیرانی»، عقلا میدانستیم و عقل به ما حکم کرد اعدا مولا اکرامشان لازم نیست. خب الان در این مخصص لبی فقط این مواردی که یقینی هستند را خارج میکند یعنی آن افرادی که یقین داری اینها عدو مولا هستند، اما مواردی که مشکوک العدوند اینها در تحت عموم عام داخل میشوند این نظر مصنف بود.
شاهد اول مصنف: حکم عقل به خروج دشمن مولا از تحت وجوب اکرام
حالا جناب مصنف برای فرمایش خودشان به یک شاهدی اشاره میکنند وقتی که مولا فرمود اکرم جیرانی همه همسایههای من را اکرام کنید عقل به ما حکم میکرد که دشمنان مولا نباید اکرام بشوند و ما از این حکم عقل یقین پیدا میکنیم دشمنان مولا از تحت وجوب اکرام خارجاند اینها را دیگر مولا اراده نکرده است. بنابراین عام نسبت به آن مواردی که قطع به عداوت آنها داریم عام اینجا شکسته میشود یعنی فقط نسبت به معلوم العدو این عام ما شکسته خواهد شد و لذا از حجیّت ساقط میشود.
اما نسبت به موارد مشکوک العدو چه؟ حجیت عام پابرجا است، بنابراین اگر عبد یکی از این همسایه های مولا را به این احتمال که دشمن مولا بوده است اکرام نکند در اینجا، مولا میتواند این شخص را مؤاخذه کند و اگر عذری هم بیاورد عذر او پذیرفته نخواهد شد. لذا از این صحّت مؤاخذه و حسن عقوبت و پذیرفته نشدن عذر عبد در موارد مشکوک، این نتیجه گرفته میشود که عموم عام حتی در موارد مشکوک هم حجت است.
شاهد دوم: بنای عقلا، «کما لایخفی» در اینجا به شاهد دومی که برای این نظریه خودشان است اشاره میکنند میفرماید: سیره و بنای عقلا هم بر همین منوال است یعنی در مخصّصات لبی که در حکم منفصل هستند در شبهات مصداقیه به عموم عام تمسک میکنند.
درس جدید
«و القطع بعدم ارادة العدو ...» عرض کردیم که این پاسخ اشکال مقدّر است در واقع ما میتوانیم قبل از این «والقطع» یک «قلتُ» بگذاریم: «انقلت» در تقدیر است و این «والقطع» میشود «قلتُ» پاسخ آن اشکال مقدر.
و قطع پیدا کردن به عدم اراده کردن مولا، چه کسی را؟ دشمنانش را، از چه جهت؟ از لحاظ عقل؛ بعد از این «العدو» عقلا بگذارید یعنی عقل به ما میگوید مولا اکرام همه همسایههایش را اراده کرده مگر اعدائش را. خب این قطع «لایوجب انقطاع حجّیته» باعث نمیشود منقطع و شکسته شود حجیت عام، چون جناب مصنف نظرش این است که در آن باقی مانده، عام که مشکوک العدو و الصّدیق است حجیتش هنوز پابرجا است.
«الاّ فی ما قُطِعَ انّه عدّوه» مگر در آنجایی که قطع پیدا کنیم زیر ماقطع بنویسید معلوم العدو، مگر جایی که ما قطع پیدا کنیم انه عدوه که این فرد عدوه عدو مولا است. «لا فی ما شکّ فیه» ما شک فیه بنویسید مشکوک العدو و الصدیق نه در آنجایی که مشکوک العدو و الصدیق است. ما در جلسه گذشته این جا سه گروه درست کردیم.
گروه اول: معلوم الصدیق، آن همسایههایی که یقین داریم اینها دوست مولا هستند اکرامشان لازم است.
گروه دوم: معلوم العدو، افرادی که ما یقین داریم اینها دشمن مولا هستند خوب اکرامشان لازم نیست نباید اکرام کرد.
گروه سوم: مشکوک العدو و الصدیق نمیدانیم اینها دوست مولایند یا دشمن مولا هستند.
مصنف فرمود این را هم داخل در معلوم الصدیق کنید یعنی همانطوری که آنها اکرامشان لازم است اینها هم اکرامشان لازم است حالا «کما یظهر» ایشان شاهد، جناب مصنف، برای مدعای خودشان میآورند «کما یظهر صدق هذا من صحّة مؤاخذة المولی لو لم یکرم واحداً من جیرانه» همانطوری که ظاهر میشود صدق هذا یعنی تمام آن افرادی که مشکوکاند نمیدانیم دوستاند یا دشمناند اینها هم باید تحت اکرام قرار بگیرند یعنی تحت عموم عام واقع میشوند همانطوری که ظاهر میشود صدق این کلام از صحت مؤاخذه مولا.
«لو لم یکرم» اگر اکرام نکرد آن عبد یکی از همسایههایش را مثلا 100تا همسایه دارد مولا گفتند اکرام کن همه را مثلا 5 مورد 2 مورد را به این خیال که اینها دشمنان مولا هستند اکرام نمیکند میفرماید جناب مولا میتواند اینها را مواخذه کند چرا؟
«لاحتمال عداوته له» به خاطر اینکه احتمال میرود این عبد عداوته دشمن باشد با آنها با آن واحد، له برای مولا. و حسن عقوبته علی مخالفته و عدم صحت این واو میشود عطف تفسیری میفرماید که مواخذه یعنی چه؟ توضیح میدهد حالا یعنی خوب است عقوبته مواخذه کردن این عبد عقوبت کردنش علی مخالفته بر مخالفت مولا به خاطر اینکه فقط یک گروه از تحت اکرام خارج میشوند آنها معلوم العدو است ولی مشکوک و مشکوکات چه؟ آنها داخل میشوند در حالیکه مثلا عبد به این خیال اینها را گذاشته کنار و اکرام نکرده.
«و عدم صحّة الاعتذار عنه بمجرد احتمال العداوة» و صحیح نمیباشد قبول کردن عذر آن عبد عنه از آن عدم اکرام همسایههایی که بمجرد احتمال العداوت احتمال میداده که اینها دشمن مولا باشند. خلاصه اینطور شد که از این سه گروه، دو گروه تکلیفشان معلوم است. گروه سوم که مشکوک العدو و الصدیق هست. میفرماید: اینها باید تحت عموم قرار بگیرند و اکرام بشوند و اگر اینها را عبد اکرام نکرد به این خیال که اینها دشمن مولا هستند مولا آنها را میتواند مواخذه کند. از این حسن عقوبت و عدم صحت اعتذارش فهمیده میشود که افراد مشکوک در تحت عموم عام قرار دارند و اکرامشان لازم است.
«کما لا یخفی» این شاهد دوم برای فرمایشش است.
«کما لایخفی علی من راجع الطّریقة المعروفة و السّیرة المستمرة المألوفة بین العقلا التی هی ملاک حجیّة اصالة الظهور» همانطوری که مخفی نمیباشد آن صحت مواخذه و حسن عقوبته بر آن کسی که مراجعه میکند به طرقی که معروف است و سیرههایی که مستمر و مالوفِ و مانوس است بین عقلای عالم که هی این سیره ملاک حجیت اصالت الظهور ملاک حجیت اصالت ظهور است. اصالت الظهور منظور همان اصالت العموم است اکرم جیرانی.
«و بالجملة» الان جناب مصنف دوباره فرمایشهای بالا را تکرار میکند. اینها چون تکرار فرمایشهای بالا است ما متن را میخوانیم روی متن جایی که نیاز بود توضیح میدهیم.
«کان البناء العقلا علی حجّیتها» بنای عقلا بر حجیت این اصالت الظهور است یعنی وقتیکه عامی گفته میشود اکرم جیرانی بنای عقلا این است که بهش عمل میکنند مگر آن مواردی که تخصیص خورده باشد پس بنای عقلا بر این است که به آن عموم عام عمل میکنند.
«بالنّسبة الی المشتبه هاهنا» نسبت به آن افراد مشکوک، مشتبه در مثال ما آن مشکوک العدو بود هاهنا منظور مخصص لبی است پس تا اینجا اینطور میشود که بنای عقلا این است که وقتی عامی گفته میشود به عمومش عمل میکنند حتی نسبت به مشکوک العدو در مخصص لبی بخلافه هناک، هناک را بزنید به مخصص منفصل لفظی.
این «بخلافه» که عبارت را آورده صحیحش خدمتتان عرض کنم «بخلافٍ» است یعنی اینجور باید بشود «بالنسبة الی المشتبه هاهنا بخلاف هناک».
«و لعلّه لما اشرنا الیه» چرا این کار را انجام میدهیم چرا اینها بینشان فرق است باهم فرق میکنند ولعله و شاید این بنای عقلا «لما اشرنا الیه» به خاطر آنچه باشد که ما بیان کردیم چون ما گفتیم در مخصص منفصل لبی یک حجت بیشتر نیست اکرم جیرانی بنای عقلا لذا بر این میشود که بعد از آن خروج عدو که معلوم العدواند به مابقی که معلوم العدو الصدیق و مشتبه هستند عمل شود.
اما در خدمتتان عرض کنم مخصص منفصل لفظی ما آنجا دوتا حجت داشتیم اکرم العلما بعد از مدتی خطاب به دوم آمده لاتکرم العالم الفاسق اینها گفتیم با هم تزاحم میکنند.
«من التّفاوت بینهما» به خاطر آن تفاوتی که بین این مخصص لبی با مخصص منفصل لفظی است.
«بإلقاء حجّتین هناک» هناک را بنویسید مخصص منفصل لفظی با اینکه مولا یا متکلم دوتا حجت را بیان کرده اکرم العلما لاتکرم العالم الفاسق «تکون قضیتهما» میباشد مقتضای این دوتا حجّت «بعد تحکیم الخاص و تقدیمه علی العام» بعد از اینکه حکم میکنیم که خاص مقدم شود و تقدیم این خاص بر عام «کأنّه لم یعمّه حکما من رأسٍ» کانّ این عام شامل نمیشود این خاص را حکما از ابتدا و کانه لم یکن بعامٍ، کان این عام نبوده است عام.
«بخلافه هاهنا» هاهنا ضمیرش بر میگردد به خدمتتان عرض میکنم مخصص لبی. «فانّ الحجّة الملقاة لیست الا واحدة» این لیست و الا را بگذارید کنار به درستی که حجتی که القا شده در مخصص لبی یکی بیشتر نیست اکرم جیرانی.
«و القطع بعدم ارادة اکرام العدو فی اکرم جیرانی مثلا» خب ما قطع کنیم به اینکه مولا وقتی فرموده اکرم جیراینی دیگر نگفته که دشمنان من را اکرام کن این را عقل به ما میگوید، میگوید از این خطاب مولا از این عمومیت ما مقطوع و معلوم العدو را باید خارج کنیم.
خب این «والقطع... لایوجب الرفع الید عن عمومه» میگوید وقتی که ما قطع داریم این افراد عدو مولا هستند این موجب نمیشود که رفعیت کنیم از این عموم عام مگر در یک جا.
«فیما قطع بخروجه من تحت» در آنجایی که ما قطع دارم به خروج آن ما از تحت آن عام منظور از این ما قطع زیرش بنویسید معلوم العدو یعنی در مخصص لبی فقط یک گروه خارج شد و آن جایی بود که قطع داریم اینها دشمن مولا هستند.
«فانّه علی الحکیم إلقاءکلامه علی وفق غرضه و مرامه» به درستی که بر مولای حکیم لازم است که القا کند کلام خودش را بر وفق غرضش وقتیکه اینطور باشد دیگر ما نیازی به قرینه نداریم چرا میگوید باید کلامش را بر وفق غراضش بیاورند؟ تا اینکه دیگر ما نیازی به قرینه نداشته باشیم و بر ظاهر کلام مولا عمل کنیم.
«فلابدّ من اتباعه ما لم تقم حجّة اقوی علی خلافه» پس ناگزیریم از تبعیت کردن غرض مولا که غرض مولا چه است؟ اکرام جیران همسایگانش هست همه را حتی دشمنانش را مادامی که اقامه نشود حجت، یک حجتی زیر حجت بنویسید مثل عقل. اقوا علی خلافه بر خلافش.
خلاصه: کلام اینطور شد در مخصص لبی ما یک حجت بیشتر نداریم اکرم جیرانی و این اکرم جیرانی پیامش این است که باید به عموم عام عمل کرد و عموم عام این است که همسایه ها اعم از اینکه دوست مولا دشمن مولا هستند باید بهشان احترام گذاشت آنها را اکرام کرد مگر اینکه یک حجتی قویتر بیاید و آن حجت کدام است عقل انسان است که عقل به ما میگوید درست است که مولا گفته همسایههای من را اکرام کن اما دیگر دشمنانش را نه.
«بل یمکن ان یقال» این بل، بل ترقی است تا اینجا ما ثابت کردیم که مشکوک العدو مشمول حکم عام است یعنی داخل بر عموم عام میشوند همانطوری که آن معلوم الصدیق اکرامش واجب است اینها هم اکرامشان واجب است حالا میخواهد با این بل بگوید که از مصادیق و افراد عام این مشکوک حساب میشوند. بل یمکن ان یقال بلکه ممکن است گفته بشود
«انّ قضیة عمومه للمکشوک انّه لیس فرداً لما علم بخروجه من حکمه بمفهوم» به درستی که مقتضای عموم عام اکرم جیرانی للمشکوک مشکوک کدام است؟ آنکه ما احتمال میدادیم اینها دشمن مولا باشند محتمل العدو. «انه» این مشکوک «لیس فردا لما» نمیباشد یک فردی، فرد زیرش بنویسید مصداق یک مصداقی نیست برای آنچه که علم پیدا میکنیم به خروجش از حکم این عام «بمفهومه» با این مفهومش مشکوک است.
پس خلاصه چه گفت تا اینجا؟ میخواهد بگوید که در این بل این افراد مشکوک هم از مصادیق عام هستند.
«فیقال فی مثل «لعن الله بنی امیة قاطبة»[3] در اینجا مورد مشکوک را که داخل در عام کردند و این مثال را بیان فرمودند، حالا می خواهند بگویند: که درست است که عام وقتی که حکما آن مواردی که مشکوک است را شامل می شود هم چنین موضوعا و مصداقا هم آن را شامل می شود این کلیت ندارد در همه ی موارد اینطور نیست بلکه این در جایی است که:
اولا: قضیه ی ما یک قضیه ی خارجیه باشد نه قضیه ی حقیقیه همانطورکه مستحضر هستید در منطق هم خواندید که قضیه ی خارجیه به قضیه ای گفته می شود که موضوع اش در خارج محقق و موجود باشد این مثال مشهور بود «قتل من فی العسکر» که این کلمه ی من یک عنوان مشیری است و شامل تمام افراد موجود در لشکر خواهد شد حالا این من ممکن است علی باشد ممکن است زید باشد ممکن است جواد باشد و دیگران.
و در واقع این قضیه ی خارجیه دارای یک معیار خاصی است وآن این است که چندین قضیه ی خارجیه جمع شده است و بایک عنوان مشیر ما آن را در یک قضیه می آوریم و اما قضیه ی حقیقیه قضیه ای است که آن حکم تعلق به طبیعت گرفته است حالا می خواهد افراد آن طبیعت در خارج الان موجود باشند یا موجود نباشند مثلا کل نار حاره هر آتشی سوزاننده است لا فرق در اینکه آتشی که الان است دارد می سوزد، خب این سوزنده است و چه آن آتشی که قبلا بوده است یک هفته ی پیش یک ساعت پیش آن آتش هم سوزنده است موضوع در اینجا در حکم دخالت دارد و عنوان مشیر نیست.
پس اولاً: باید قضیه ی ما قضیه ی خارجیه باشد نه قضیه ی حقیقیه
ثانیاً: احراز موضوع، و محرز شدنش باید بر عهده ی شخص متکلم و مولا باشد نه شخص مخاطب، مثلا در این بخش از زیارت عاشورا «لعن الله بنی امیه قاطبه» که می گوییم خدایا همه ی افراد بنی امیه را لعنت کن، الان یک قضیه ای است که عمومیت دارد و شامل تمام افراد بنی امیه خواهد شد و این قضیه، قضیه ی خارجیه است و این کلمه ی «بنی امیه» مثل آن «من قتل فی العسکر» است چطور گفتیم در آنجا آن منع، عنوان مشیریت دارد، در اینجا هم این بنی امیه، عنوان مشریت دارد و تمام افراد بنی امیه که در خارج الان موجود هستند از یزد و یزدیان و افراد پایین تر از آن را هم شامل خواهد شد.
و از طرف دیگر، متکلم در اینجا امام (علیه سلام ) است احراز موضوع را خودشان عهده دار شده اند و دیگر اینجا به شخص مکلف این را واگذار نکرده اند که بروید شما بررسی کنید خود حضرت بررسی فرموده و مشاهده کرده است که در بین این خاندان منحوس و خبیث فرد مؤمنی یافته نمی باشد، بنا براین همه ی اینها مستحق لعن و نفرین هستند.
حالا در این میان اگر ما یک فردی را در بین خاندان بنی امیه پیدا کردیم مثل عمر بن عبدالعزیز، شک می کنم که آیا این فرد الان لعنش جایز است یا جایز نمی باشد؟ خب در اینجا چکار باید کنیم در اینجا ما تمسک به عموم عام می کنیم و عام ما چیست؟ لعن الله بنی امیه خب وقتی که تمسک به عموم عام کردیم این فرد هم تحت عموم عام قرار می گیرد و لعن او هم جایز خواهد بود.
پس این نتیجه را گرفته که این فرد مشکوک هم از مصادیق عام است و این را در قالب صغری و کبری قرار داده است به این بیان که:
صغرا: هذا المشکوک -که چه کسی باشد در مثال ما عمربن عبدالعزیز-جائز اللعن.
کبری: کل جائز اللعن غیر مؤمن
نتیجه: هذا المشکوک -که عمر بن عبدالعزیز باشد- لیس بمؤمن.
تطبیق متن
«بل یکمن ان یقال» بلکه ممکن است گفته بشود «ان قضیة عمومه ی للمشکوک انه لیس فرداً لماعلم بخروجه من حکمه ی بفمهومه».
«فیقال» این شاهد برای مدعایش بود در مثل« لعن الله بنی امیه قاطبه» قاطبه به معنای همه است.
«انّ فلاناً و ان شکّ فی ایمانه یجوز لعنه» به درستی که فلانی- شما بنویسید مثلا عمربن عبدالعزیز- «و ان شک فی ایمانه» و اگرچه شک شده است در ایمان فلانی، الان شده است مصداق مشتبه این عمر بن عبدالعزیز «یجوز لعنه» جایز می باشد لعن این فلانی «یجوز لعنه» یعنی داخل می شود در این تحت عام ما که یک حکم عمومی بود جواز لعن بنی امیه «لمکان العموم» به خاطر اینکه در آن جای عموم قرار گرفته است به خاطر اینکه «لعن الله» عام است و الان هم ما شک کردیم که این مؤمن است یا نه؟ در تحت عام قرار گرفته است «وکلّ مَن جاز لعنه لایکون مؤمناً» این کبرای ما است و هر کسی که جایز است لعنش این شخص مؤمن نیست .
نتیجه «فینتج انّه لیس بمؤمن » یعنی این فرد فلانی این مشکوک الایمان ای آقای عمربن عبدالعزیز این مؤمن نیست.
«فتأمّل جیّداً» در این صحبت و این گفتاری که بیان شد خوب دقت بفرمایید.