درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی اراکی

کفایه

1401/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقصد الثانی: فی النواهی/اجتماع الأمر و النهی /فرق بین مسئله اجتماع و مسئله نهی در عبادت

«الثانی: الفرق بین هذه المسئلة و مسئلة النّهی فی العبادة ...».[1]

خلاصه درس گذشته

قبل از این‌که وارد درس امروز بشویم و آن را با هم ادامه بدهیم مختصری از درس جلسه گذشته را خدمت شما عرض می‌کنم.

گفتیم که این بحث اجتماع امر و نهی بحث بسیار مهمی است و تقریباً در اصول مبسوط بیان شده است. و ما به دنبال این هستیم که آیا اجتماع امر و نهی، واجب و حرام آیا در شیء واحد -که از آن تعبیر می‌کردیم به مجمع- مجمع العنوانین جایز است یا نه؟

پس این سؤال را ما پیگیر هستیم آیا اجتماع امر و نهی در شیء واحد جایز است یا نه؟ به این معنا که آیا شارع مقدس می‌تواند و ممکن است برایش در آن واحد بخواهد به یک چیزی امر کند که واجب باشد و همان موقع نهی از چیزی کند که حرام باشد. در این مسئله گفتیم سه نظر است:

نظریه اول: مطلقا می‌گفتند جایز است اجتماع امر و نهی.

نظریه دوم: می‌گفتند مطلقا جایز نیست.

نظریه سوم: قول به تفصیل بود که این نظریه منسوب است به جناب مقدس اردبیلی(رضوان الله تعالی علیه)، این بزرگوار می‌فرمایند: اجتماع امر و نهی در شیء واحد عقلاً جایز است ولی عرفاً ممتنع است.

بعد از این جناب مصف فرمودند: ما قبل از این‌که وارد اصل بحث بشویم لازم است که مقدمةً ده امر را بحث کنیم.

امر اول: درباره واحد، منظور از این واحدی که در عنوان مسئله آمده «اختلفوا فی جواز اجتماع الامر و النهی فی واحدٍ» که اول بحث کتاب است منظور از این واحد چه است؟

در این‌جا دو نظریه مطرح شده است:

نظریه اول: از صاحب فصول است که این بزرگوارگمان کرده است منظور از واحد، واحد شخصی است، لذا با این تعبیر و فرمایشی که دارد واحدهای دیگر یعنی نوعی و جنسی را کنار می‌زند.

نظریه دوم : برای جناب مصنف است ایشان می‌فرمایند: منظور از واحد در این‌جا اعم از واحد شخصی، نوعی و جنسی است، لذا با فرمایش خودشان واحد بالجنس و واحد بالنوع را خارج کرده است.

ما یک تقسیم بندی‌ای را کردیم و گفتیم که واحد بر دو قسم است: واحد حقیقی، واحد مجازی. واحد حقیقی نیز بر سه قسم است: شخصی، نوعی و جنسی. واحد مجازی (اضافی) می‌شود واحد بالنوع و واحد بالجنس.

بعد فرمایش صاحب فصول این بود که منظور از واحد، واحد حقیقی آن هم شخصی است؛ اما جناب مصنف می‌فرماید: منظور از واحد حقیقی هر سه تای شخصی، نوعی، جنسی است آن موقع با این تعابیرشان یعنی جناب صاحب فصول واحد نوعی و جنسی را از حقیقی کنار می‌زند ولی جناب مصنف واحد بالنوع و واحد بالجنس را.

بعبارت اخری؛ واحد مجازی و اضافی را کنار زد بنابراین منظور از واحدی که در عنوان مسئله آمده است، واحد حقیقی است یعنی حقیقتاً آن چیز واحد است، لافرقَ در این‌که شخصی باشد، نوعی باشد یا جنسی، یعنی این واحد اعم است. برخلاف فرمایش صاحب فصول که فقط می‌گفت: شخصی است.

منتهی جناب مصنف با این فرموده خودشان واحد بالجنس و واحد بالنوع را خارج کردند، چرا؟ به خاطر این‌که ممکن نیست یک نوعی هم بخواهد امر داشته و هم نهی داشته باشد. اما اجتماع امر و نهی در واحد اضافی که همان واحد بالنوع و واحد بالجنس است اشکال ندارد، چرا؟ به خاطر این‌که در این دو تا یعنی واحد بالنوع و واحد بالجنس عمل دو چیز است و درخارج وجودشان دو چیزاند، لکن مفهومشان یک چیز است، سجده برای بت و سجده برای خدای تعالی هرکدام از این‌ها یعنی هرکدام یک نوع از یک جنس‌اند، جنس سجده ممکن است یک نوع از این سجده حرام باشد وآن سجده‌ای که برای بت نوع دیگرش واجب باشد که برای خدای تعالی باشد.

بعداً با آن قید «لا لإخراج الواحد» جناب مصنف فرمایش صاحب فصول را کنار می‌زند که صاحب فصول می‌گفت:

واحد حقیقی، شخصی و دیگر نوعی و جنسی را قبول نمی‌کرد، چرا؟ به خاطر این‌که واحد حقیقی، صلات در دار غصبی یک چیز است اما دارای دو جهت است: به یک اعتباری -یک جهت صلات است که- متعلق امر است و به جهت دیگر -که غصب است- متعلق نهی است. لذا آوردن این قید (واحد) برای اخراج کجا؟ جایی است که یک شیء واحد است مثل سجده، سجده الان یک چیز است اما دارای دو جهت نیست، بلکه سجده یا برای خدا است یا غیر خدا، و ما دوتا سجده نداریم در صورتی که در صلات در دار غصبی دو چیز ما در خارج داشتیم، یک صلات و یک غصب.

بنابراین هرکدام نوعی از یک جنس سجده هستند، سجده برای خدا و سجده برای غیر خدا، امکان ندارد یک نوعش هم بخواهد واجب باشد و هم حرام.

فرق صاحب فصول و مصنف: در پایان گفتیم که مرحوم جناب صاحب فصول (اعلی الله مقامه الشریف) بحث را مفهومی حساب کرده است، چطور؟ گفته مفهوم سجده ممکن است یا برای خدا باشد و یا برای غیر خدا، بنابراین سجده را آمد داخل کرد و مفهوم سجده را نگاه کرد. اما جناب مصنف نگاهش چه است؟ مصداقی است بنابراین فرمود سجده یا برای خداست و یا برای غیر خداست.

درس جدید

«الثانی: الفرق بین هذه المسئلة و مسئلة النّهی فی العبادة ...»

و اما درس امروز ما. «الثانی: الفرق بین هذه المسئلة» یعنی مسئله اجتماع امر و نهی، و مسئلة النهی فی العبادَة. جناب مصنف در این‌جا می‌خواهد بین دوتا مسئله، یعنی مسئله اجتماع امر و نهی و صلات در دار غصبی با مسئله نهی در عبادت لاتصلِّ فی دار المغصوبة بپردازد.

نظریه مصنف چه است؟ جناب مصنف اگر خاطر شریفتان باشد درآغازین بحث کفایه الاصول پیرامون تمایز علوم فرمود که تمایز علوم به تمایز واختلاف اغراض است. این‌که مصنف پیرامون تمایز مسائل می‌بینیم همین مبنا را دارند لذا می‌فرماید:

تمایز و اختلاف مسائل به تمایز اغراض و جهات مبحوث عنه است آن جهاتی که از آن بحث می‌شود. به این معنا که هر موقع در یک علمی بر فرض علم اصول یک مسئله با مسئله دیگر از جهت آن غرض و هدفی که آن را پی می‌گیرند دنبال می‌کنند با هم متفاوت و متغایر است در نتیجه دو مسئله‌ی جداگانه و مستقل محسوب خواهند شد، مثلاً الامر هل یدلّ علی الفور او التراخی؟ هل النهی فی العبادات موجب للفساد و البطلان ام لا؟ هل یجوز الاجتماع فی شیء واحد ذی عنوانین ام لا؟ هر کدام از این‌ها یک مسئله اصولی‌اند، چرا؟ چون در طریق استنباط حکم شرعی قرار می‌گیرند و مسئله مستقلی هم هستند چون غرضشان متفاوت است.

حالا بپردازیم به این مطلب، چه فرقی بین مسئله اجتماع امر و نهی با مسئله نهی در عبادات است؟ وقتی‌که ما دقت کنیم در این دو مسئله یعنی مسئله اجتماع با مسئله نهی در عبادات می‌بینیم هردو پیرامون نهی هستند اما غرض و جهات مبحوثه آن جهاتی که بحث می‌شود در این‌ها متفاوت است. حالا که جهتشان متفاوت شد پس این‌ها باهم فرق دارند.

توضیح ذلک: مسئله اجتماع امر و نهی مثل صلات در دار غصبی که در این‌جا عمل واحد است اما دارای دو جهت است، حال بحث می‌شود که آیا ممکن است شیء واحد (آن مجمع) متعلق امرکه گرفت متعلق نهی هم قرار بگیرد، می‌شود یک چنین چیزی؟ در اینجا ما دو قول داریم:

قول اول: قول به اجتماع

این بزرگواران بر این باوراند که مجمع، مجمع العنوانین یا همان صلات در دار غصبی این تعابیر را باید بدانید که جاهایی مطالعه می‌کنید یا گفته می‌شود بعد جستجو نکنید که منظور از این‌ها چیست صلات در دار غصبی، مجمع یا همان مجمع العنوانین اینها یک چیزاند. خب پس این بزرگوارن قائلین به اجتماع بر این اندیشه و باور هستد که مجمع واحد است از چه دیدی؟ از لحاظ وجود خارجی، یعنی اگر ما دقت کنیم در خارج می‌بینیم صلات در دار غصبی یک چیز است اما همین مجمع دارای دوتا وجه و عنوان است: صلات و غصب، از یک جهت که صلات است متعلق امر قرار گرفته است و از جهتی دیگر که غصب است متعلق نهی قرار گرفته است. پس به وسیله تعدّد جهت و عنوان این غائله اجتماع امر و نهی مرتفع می‌شود و دیگر بحثش نخواهد آمد. لذا هیچ کدام از امر و نهی وارد حریم و متعلق دیگری نخواهند شد.

قول دوم: قائلین به امتناع

این بزرگواران می‌فرمایند که مجمع از لحاظ ماهیت و مفهوم دارای دو عنوان است ماهیت صلات ماهیت غصب؛ اما از لحاظ مصداق و وجود خارجی همان کون فی المکان المغصوب شیء واحد است بنابراین تعدد این وجه و عنوان کدام؟ صلات و غصب نتوانست غائله اجتماع را از بین ببرد.

نتیجه این‌که اجتماع امر و نهی در واحد دارای دو وجه و عنوان مثل صلات در دار غصبی که شیء واحد و ذو وجهین است، مثل سجده که شیء واحد و عنوان واحد است ممتنع است این فرمایش قائلین به امتناع است دقت بفرمایید یک بار دیگر تکرار کنم. این بزرگواران چه می‌گویند؟

می‌فرمایند: مجمع که اجتماع امر و نهی در شیء واحد ذی وجهین ذی عنوانین است صلات در دار غصبی که یک چیز است دارای دو وجه و عنوان است: صلاتیت و غصبیت، این‌ها می‌گویند که این صلات در دار غضبی دارای دو وجه و عنوان مثل سجده است، چطور سجده که شیء واحد عنوان واحد ممتنع است این هم ممتنع است این فرمایش قائلین به امتناع است.

«فالنزاع فی السّرایة» دعوامان این است که تعدّد وجه و عنوان آیا قائله اجتماع را برطرف می‌کند یا نمی‌کند؟ که توضیح داده شد حالا متن را تطبیق می‌کنیم.

تطبیق متن

«الثانی: الفرق بین هذه المسئله ...» فرق یعنی همان امتیازی که هست، بین چه؟ این مسئل،ه مسئله اجتماع امر و نهی برای خودتان یادداشت بفرمایید «بین هذه المسئلة» یعنی مسئلة جواز اجتماع الامر و النهی. و مسئلة النهی بعد آن مثل چی بود؟ صلات در دار غصبی، مسئله نهی در عبادت لاتصل فی ما لایُأکل لحمه یا مثلا لاتصلّ فی المکان المغصوب، «هو» این فرق این امتیاز چه است؟

«انّ الجهة المبحوث عنها فیها التی بها تمتاز المسائل هی». «هو» شد آن فرق. فرق چه است؟ جهتی که بحث می‌شود از آن جهت مبحوث فیها در این مسئله اجتماع به سبب جهت این مبحوث عنها «تمتاز المسائل» ببینید این نظر مصنف است مصنف همانطوری که در موضوع علم اصول گفت اختلاف به تمایز اغراض است این‌جا همان حرف را می‌زند جهات مبحوثه باهم متفاوت است آن جهتش یک چیز است و این هم یک چیز است بنابراین می‌شوند دو چیز مستقل.

«هی» این جهت مبحوث «ان تعدد الوجه و العنوان فی الواحد یوجب تعدد متعلق الامر والنهی و بحیث یرتفع به غائلة استحالة الاجتماع فی الواحد بوجه واحد او لا یوجبه او بل یکون حالُه حاَله» «هی» این جهت مبحوثه این است به درستی که تعدد وجه و عنوان -برای خودتان یادداشت بفرمایید که وجه و عنوان هر دو یک چیز هستند در واحد مثلا صلا وت غصب دوتا عنوان شد دوتا وجه شد- «فی الواحد» در یک چیز، صلات در دار غصبی.

آیا این تعدد صلاتیت و غصبیت موجب می‌شود -این نظر مصنف است- تعدد متعلق امر و نهی را؟ چطور؟ به طوری‌ که رفع بشود (به) به سبب این تعدد عنوان «غائلة استحالة الاجتماع فی الواحد بوجه الواحد» برداشته می‌شود (به) به سبب این تعدد عنوان غائله استحاله اجتماع در واحد، «بوجه واحد» زیرش بنویسید «بشیء واحد» که منظور همان بوجه واحد، چه است؟ آن سجده.

این چه می‌فرماید؟ می‌فرماید که بعضی‌ها نظرشان بر این است که این صلات در دار غصبی، شیء واحد است اولا، دوم: ذو وجهین است. این‌ها می‌گویند که نمی‌تواند متعلق امر قرار بگیرد این صلاتی که شیء واحد ذو وجهین است نمی‌تواند متعلق امر و نهی قرار بگیرد. گفتند.

آقا این هم مثل سجده است که شیء واحد و عنوان واحد است چطور آن‌جا اجتماع امر و نهی متتنع است این‌جا هم ممتنع است. او لا یوجبه ببینید این برمی‌گردد به کجا؟ اینجا هی «ان تعدد الوجه و العنوان فی الواحد یوجب تعدد متعلق الامر و النهی او لا یوجبه؟» یا این‌که نه تعدد وجه و عنوان موجب تعدد متعلق امر ونهی نخواهد شد. این نظریه مخالفین است‌.

«یوجب تعدد» نظریه مصنف است، و «لایوجبه» نظریه مخالفین است.

«بل یکون» بلکه می‌باشد «حالُهُ» ضمیر«حاله» را بزنید تعدد وجه و عنوان، صلات در دار غصبی مثل صلات در دار غصبی «حالَه» بزنید به آن وحدت وجه مثل سجده، یعنی صلات در دار غصبی یک چیز است و سجده هم یک چیز است تا اینجا با هم مشترک، منتهی صلات در دار غصبی تعدد وجه و عنوان درآن است، صلاتیت و غصبیت. اما در جایی که وحدت وجه مثل سجده دیگرآن‌جا تعددی درکار نیست.

«فالنزاع فی سرایة کلّ من الامر و النهی الی متعلق الآخر» بنابراین نزاع، نزاع چه کسی؟ بین مصنف و مخالفین در سرایت کردن «کل من الامر و النهی» هر کدام از امر و نهی «الی متعلق الآخر» به متعلق دیگری، چرا؟ «لاتحاد متعلقیهما وجوداً» به خاطر این که متعلق این دو تا امر و نهی «وجوداً» یعنی در خارج یک چیز است.

خلاصه: متعلق این دو تا شیء واحد است پس آن سرایت می‌شود برای مخالفین. «عدم سرایته» این می‌شود نظریه مصنف، البته بالا نظر مصنف را بیان کردیم اینجا سرایت اشاره به مخالفین می‌کند. «عدم سرایته» به مصنف.

توضیح ذلک: این فرمایش که در واقع همان حرف بالا است منتهی به یک بیان دیگری مطرح شده است ما آن را ذکر می‌کنیم. پس قائلین به امتناع فرمایششان چه بود؟ می‌گفتند آقا این صلات در دار غصبی اگرچه یک عمل است لکن از جهت مفهوم و ماهیت دوتا عنوان هم دارد اما اگر ما باشیم و مصداق و خارج اینها یک چیز بیشتر نیستند.

نتیجه این گرفته شد که تعدد وجه و عنوان فایده‌ای ندارد نمی‌تواند از نگاه امتناعیون نمی‌تواند این غائله را برطرف کند.

حالا این‌جا که آمد به فالنزاع فی سرایت دارد همین را به یک بیان دیگر مطرح می‌کند. در مسئله اجتماع امر و نهی این‌جا نزاعی که وجود دارد صغروی است مربوط به این است که آیا هرکدام از امر و نهی به متعلق دیگری سرایت می‌کنند یا سرایت نمی‌کنند در واقع این امتناعیون نگاهشان به عنوان نیست نگاهشان به معنون است بعد می‌گویند معنون این‌جا واحد است ما کار به دو وجه و عنوانش نداریم. پس نتیجه این می‌گیرند تعدد عنوان موجب تعدد معنون نخواهد شد چرا؟ می‌گویند که عنوان کالامرآت است مثل آیینه می‌ماند. آیینه برای نشان دادن چه است؟ چهره انسان است.

بنابراین اگر ما باشیم و دو تا آیینه آیا این دو تا آیینه دو چهره از ما نشان می‌دهد، بعبارت اخری آیا چهره‌ها واقعاً متعدد خواهد شد، می‌گویند: نه چهره متعدد نخواهد شد. دو تا آیینه چهره یکی است. بنابراین در صلات در دار غصبی هم به همین اوضاع است آن موقع نتیجه می‌گیرند هرکدام از امر و نهی به متعلق دیگری و حریم دیگری سرایت می‌کند و غائله اجتماع امر و نهی همچنان باقی خواهد بود، در صورتی‌که قائلین به جواز می‌گفتند نه تعدد عنوان موجب تعدد معنون است این آقایان کاری به عنوان ندارند، امتناعیون، نگاهشان به معنون و خارج است.

«و هذا بخلاف الجهة المبحوث عنها فی المسئلة الاخری» اما در مسئله نهی در عبادت بحث و نزاع کبروی است همانطوری که در مسئله اجتماع امر و نهی نزاع صغروی بود، در این‌جا کبروی است چون بحث سرایت که صغروی بود مسلم و بدیهی است، یعنی ما شک و تردیدی نداریم که نهی گرفته لاتصل فی دار المغصوبة، اما بحث در این است که آیا این نهی موجب فساد عبادت خواهد شد یا نه؟ «و هذا بخلاف الجهت المبحوث عنها فی المسئله الاخری» یعنی نهی در عبادت.

«فان البحث فیها» بحث در این مسئله نهی در عبادت یا این مسئله آخری از این‌که «انّ النهی فی العبادت یوجب فسادها؟» آیا نهی در عبادت موجب فساد عبادت می‌شود،کی؟ «بعد الفراغ عن التوجه الیها» بعد از این‌که فارغ شدیم از توجه آن نهی الیها به آن عبادت.

«نعم» این نعم استدراک است از تفاوتی که بین این دو تا گذاشته شد، مصنف فرمود: مسئله اجتماع امر و نهی با مسئله نهی در عبادت فرق دارند، حالا استدراک می‌کند و می‌فرماید: مسئله اجتماع امر و نهی از صغرویات است و مسئله نهی در عبادات محسوب می‌شود، اما شرط دارد:

اولا: در مسئله اجتماع امر ونهی قائل به امتناع بشویم، قائل به امتناع بشویم من فراموش کردم این نکته را خدمتتان عرض کنم:

هرگاه صحبت از امتناع شد یعنی ما دیگر دو تا چیز نداریم، دو چیز یعنی چی؟ یعنی هم امر و هم نهی، یک چیز است، یا امر است یا نهی ، اما در مسئله جواز اجتماع ما دو چیز داشتیم یک امر و یک نهی، ولی اگر قائل به امتناع بشویم یا امر یا نهی. پس شرط اول قائل به امتناع بشویم که یا امر یا نهی.

شرط دوم: جانب نهی بر امر ترجیح داده بشود، حالا سؤال مطرح می‌شود چرا شما نهی را مقدم کردید؟ در این‌جا پاسخ‌های قاعده‌ای و روایی داده شده است. من از هرکدام یک مورد را خدمتتان عرض می‌کنم.

پاسخ قاعدهای: این است که «دفع المفسدة اولی من جذب المنفعة» یعنی اگر یک صلات در دار غصبی باشد شما این‌جا بگو آقا این نماز حرام است و من منفعتش را نمی‌خواهم.

پاسخ روایتی: یکی هم روایت خدمتتان عرض کنیم که «اجتناب سیئات اولی من ارتکاب الحسنات» خب وقتی که قائل به امتناع شدیم و تقدیم جانب نهی کردیم در این موقع صلات در دار غصبی دیگر امر ندارد یعنی صلات می‌شود منهی عنه، وقتی که منهی عنه شد مسئله اجتماع امر و نهی از صغریات مسئله نهی در عبادت خواهد بود.

«نعم لو قیل بالامتناع مع ترجیح جانب النهی» بله اگر قائل بشویم به امتناع، بنابر قول امتناع یا امر یا نهی مع ترجیح جانب النهی، نهی را مقدم کنیم در کجا؟ در مسئله اجتماع امر و نهی، صلات در دار غصبی، شما بگو این‌جا نهی دارد وقتی‌که گفتید نهی دارد معنایش این است که امر در کار نیست آن‌گاه «یکون مثل الصلات فی الدار المغصوبة من صغریات تلک المسئلة» آن موقع صلات در دار غصبی از صغریات مسئله نهی در عبادت خواهد بود.

«فانقدح» از این‌جا روشن می‌شود «ان الفرق بین المسألتین فی غایة الوضوح» پس فرق بین این دو مسئله اجتماع و نهی در عبادت کاملا روشن است. «واما ما افاده فی الفصول» تا این‌جا بماند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo