درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی اراکی

کفایه

1401/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقصد الثانی: فی النواهی/اقسام عبادات مکروهه /بیان اقسام و بررسی آنها

«ان العبادات المکروهة علی ثلاثة اقسامٍ ...»[1]

خلاصه درس گذشته

قبل از این‌که وارد درس امروز بشویم و آن را با حول و قوه الهی شروع کنیم مختصری از درس جلسه گذشته را خدمتتان عرض می‌کنم.

در جلسه گذشته جناب مصنف (اعلی الله مقامه الشریف) به ادامه بیان ادله قائلین به جواز پرداخت. یکی دیگر از ادله قائلین به جواز این بود که اگر بخواهیم امکان یک چیزی را ثابت کنیم بهترین دلیل بر امکانش، وقوع آن در خارج است و لذا تا وقتی که یک چیزی امکان نداشته باشد مسلماً در خارج محقق نخواهد شد. در مورد بحث هم این ملازمه وجود دارد که وقتی می‌بینیم درخارج اجتماع امر و نهی وجود دارد پس اجتماع امر و نهی هم امکان دارد.

لذا اگر اجتماع امر و نهی ممکن نبود وجود خارجی هم نداشت درحالی‌که ما می‌بینیم در شرع مقدس اسلام موارد زیادی وجود دارند که اجتماع امر و نهی شده است. مواردی را جناب مصنف بهشان پرداخت.

اجتماع بین وجوب و کراهت: یکی اجتماع وجوب و کراهت بود مثلا شخصی رفته حمام، نماز که واجب است و در حمام کراهت دارد، نماز در حمام می‌خواند اینجا اجتماع وجوب و کراهت شده است.

اجتماع بین استحباب و کراهت: یا این‌که همین شخص یک نماز مستحبی را در حمام می‌خواند، خب از این طرف صلاۀ مستحب، و درحمام مکروه، که اجتماع شده است بین استحباب و کراهت.

اجتماع بین وجوب و استحباب: یا این‌که شخصی رفته است در مسجد نماز خودش را آنجا اقامه می‌کند نماز واجب، ونماز در مسجد مستحب، الان اینجا اجتماع وجوب و استحباب شده است.

اجتماع بین مستحبین: گاهی وقت‌ها شخصی می‌خواهد نماز مستحبی بخواند، می‌گوید برای اینکه ثواب بیشتری بهره‌مند بشوم مسجد بروم و نماز خودم را بخوانم، می‌رود در مسجد و شروع می‌کند به خواندن نماز، الان این‌جا اجتماع شده است بین مستحبین یعنی نماز مستحب و مسجد هم مستحب.

اجتماع بین وجوب و اباحه: گاهی اوقات شخصی حوصله ندارد یا وقت ندارد نماز خودش را در منزلش می‌خواند نماز واجب را، الان اینجا جمع شده است بین وجوب و اباحه یعنی نماز واجب و خانه مباح.

جمع بین استحباب و اباحه: گاهی وقت‌ها هم این شخص نماز مستحبی خودش را در منزل می‌خواند اینجا جمع بین استحباب و اباحه شده است.

بنابراین در این موارد ملازمه ثابت شده است به این بیان که اگر اجتماع امر و نهی ممتنع بوده باشد ما نباید نظیر این‌گونه موارد این‌گونه اجتماعات را در شرع مقدس ببینیم و واقع شده باشد و از آنجایی که این اجتماعات واقع شده برای ما معلوم و روشن می‌شود که اجتماع امر و نهی جایز است.

بیانُ الملازمه، در این‌جا مرحوم مصنف به این مطلب پرداخت که اگر این تعدد جهت و عنوان مشکلی را که ما در مسئله اجتماع داشتیم حل نکند اجتماع مابقی احکام احکام خمسه به غیر از وجوب و حرمت، این سه تا دیگر یعنی مکروه، مستحب و مباح در محل بحث ما حتی اگر فرض هم بر این باشد که جهت متعدد است جایز نخواهد بود.

دلیلشان این است که سببی که جلوی اجتماع احکام را می‌گرفت آن سبب منحصر به وجوب و حرمت نیست، بلکه در سایر احکام خمسه جریان دارد و آن سبب تضاد بود.

مقدم: گفتیم درآن مقدمه اربعه بین احکام خمسه تضاد وجود دارد این مقدم ما بود.

تالی: و اما در تالی که جناب مصنف فرمود تالی باطلٌ در اینجا که تالی ما عدم جواز اجتماع در احکام خمسه بود فرمود که این تالی باطل است چرا؟ ما در شرع مقدس موارد زیادی را می‌بینیم که این احکام خمسه با همدیگر جمع شده‌اند، مثلا همین مواردی را که ما ذکر کردیم وجوب و حرمت، نماز واجب در حمام یا نماز متسحبی در حمام اجتماع استحباب و کراهت یا صوم فی السفر اگر واجب باشد اجتماع وجوب و کراهت، اگر مستحب باشد اجتماع استحباب و کراهت و همین‌طور موارد دیگری که وجوب با اباحه و استحباب و آن موارد پنج‌گانه‌ای را که خدمتتان عرض کردیم. پس در نتیجه اجتماع امر و نهی، وجوب و حرمت جایز خواهد بود.

«و الجواب عنه»: پاسخ مصنف

جناب مصنف دو پاسخ می‌دهند یکی به صورت اجمالی و دیگری به صورت تفصیلی.

پاسخ اجمالی: در پاسخ اجمالیشان دو مطلب را ذکر کردند:

اولا: این‌که در آغازین بحث رسائل جناب شیخ انصاری به این مطلب پرداخته‌اند که هرگاه یک دلیل 100درصد قطعی، یک برهانی با ظواهر یعنی ظاهر کتاب و سنت مخالفت داشته باشد ما دلیل قطعی را مقدم می‌دانیم و درظاهر باید تصرف کنیم آن را تأویل ببریم، مثلا در قرآن کریم آیاتی داریم که ظهورشان در جسمیت الهی است مثل آیه شریفه ﴿ الی ربها ناظرة﴾[2] یعنی قیامت که می‌شود مردم به خدا نظر می‌کنند ظاهر این جسمانیت برای خدای تعالی است، درحالی که ما این را تاویل می‌بریم و توجیهش می‌کنیم ﴿الی ربها ناظره﴾ یعنی مردم در قیامت به رحمت خدا نگاه می‌کنند

دوماً: دوم این بود که مصنف فرمود این موارد صلاۀ فی الحمام جهت و عنوانشان واحد است در حالی که شما همه قبول کردید همه هم اتفاق نظر دارند اجتماع امر و نهی در شیء واحد دارای عنوان واحد ممتنع است، بله آن‌جایی که اختلاف نظر بود جایی بود که اجتماع امر و نهی، شیء واحد دارای دو عنوان باشد.

اما اینجا شیء واحد با عنوان واحد است به خلاف آن صلاۀ در دار غصبی که تعدد جهت بود و بعد از آن جناب مصنف به جواب تفصیلی پرداختند که درس امروز ما است.

 

درس جدید

«إن العبادات المكروهة على ثلاثة أقسام :

أحدها: ما تعلق به النهي بعنوإنّه و ذاته، و لا بدل له، كصوم يوم عاشوراء، و النوافل المبتدأئة في بعضٍ الأوقات.[3]

ثانيها: ما تعلق به النهي كذلك ، و يكون له البدل، كالنهي عن الصلاة في الحمام.[4]

ثالثها: ما تعلق النهي به لا بذاته، بل بما هو مجامع معه وجوداً، أو ملازم له خارجاً، كالصلاة في مواضع التهمة، بناءً على كون النهي عنها لأجل اتحادها مع الكون في مواضعها.

أما القسم الأوّل: فالنهي تنزيهًا عنه بعد الاجتماع على إنّه يقع صحيحاً، ومع ذلك يكون تركه أرجح، كما يظهر من مداومة الأئمة عليهم‌السلام على الترك، امّا لأجل انطباق عنوان ذي مصلحة على الترك، فيكون الترك كالفعل ذا مصلحة موافقة للغرض، و أنّ كان مصلحة الترك أكثر، فهما حينئذ يكونان من قبيل المستحبين المتزاحمين، فيحكم بالتخيير بينهما لو لم يكن أهم في البين، و إلاّ فيتعين الأهم و أنّ كان الآخر يقع صحيحاً، حيث إنّه كان راجحاً و موافقا للغرض، كما هو الحال في سائر المستحبات المتزاحمات بل الواجبات، و ارجحية الترك من الفعل لاتوجب[5] حزازة و منقصة فيه أصلاً، كما يوجبها ما إذا كان فيه مفسدة غالبة على مصلحته ، و لذا لا يقع صحيحاً على الامتناع، فإن الحزازة و المنقصة فيه مانعة عن صلاحية التقرب به، بخلاف المقام، فإنّه على ما هو عليه من الرجحان و موافقة الغرض».

 

«انّ العبادات المکروهۀ علی ثلاثۀ اقسامٍ» عبادات مکروه بر سه دسته هستند بر سه قسم می‌باشند:

قسم اول: عباداتی که نهی رفته روی عنوان و ذاتشان و بدل هم ندارند دو مثال را از باب نمونه کتاب ذکر کرده است.

مثال اول: روزه روز عاشورا که نهی بهش تعلق گرفته است لاتصُم یوم العاشورا در این‌جا الان نهی رفته روی ذات این صوم و بدل هم ندارد، یعنی روزه این روز عاشورا دیگر بدلی ندارد شما نمی‌توانید روز دیگر روزه بگیری و این بخواهد روزه روز عاشورا باشد، بلکه اگر روز دیگری روزه گرفتی روزه همان روز محسوب خواهد شد.

مثال دوم: نوافل مبتدئه البته این نوافل مبتدئه خودشان دارای دو قسم هستند برخی از این‌ها دارای دلیل و یک وقت خاصی است مثل نافله نماز ظهر، عصر، مغرب، عشا.

قسم دیگر نوافلی هستند که دلیل خاصی و وقتی ندارند از این باب که «الصلاۀ خیر موضوعٍ فمن شاء استقلّ و من شاء استکثر» این‌ها را در هر زمانی در هر مکانی می‌شود انجام داد به این‌ها نوافل مبتدئه گفته می‌شود مثل نافله عند الطلوع الشمس، نافله عند غروب شمس که این‌ها نهی دارد لاتصل عند طلوع شمس، لاتصل عند غروب شمس که این‌ها مکروه هستند.

قسم دوم: آن عباداتی هستند که نهی به ذاتشان تعلق گرفته، اما دارای بدل هستند مثل نهی از صلاۀ در حمام که در این‌جا نهی کراهتی به خود صلاۀ تعلق گرفته و بدل و مندوحه دارد، چرا؟ به خاطر این‌که نماز را می‌توانیم خارج از حمام در منزل و جای دیگر خواند.

قسم سوم: آن عباداتی هستند که نهی به ذات و نفسشان تعلق نگرفته است بلکه نهی تعلق گرفته به یک چیزی که آن چیز یا در خارج ملازم با آن عبادت است یا با آن اتحاد وجودی دارد، مثلا مثل نماز در مواضع تهمت لاتصل فی مواضع التهم نماز خواندن در این مکان‌ها مکروه و منهی عنه است.

 

تطبیق متن

«و اما القسم الاول» این چند خط را بخوانیم.

«انّ العبادات المکروهۀ علی ثلاثۀ اقسامٍ» عبادات مکروهه بر سه قسم‌اند:

«احدها: ما تعلق به النهی بعنوانه و ذاته» ما آن عبادتی که تعلق گرفته است به آن ما عبادتِ نهی به عنوانه به عنوان آن ما آن عبادت و ذاتش منظور از ما عبادت، «و لا بدلَ له» و در حالی که بدل هم برای این ما این عبادت وجود ندارد مثل چه؟ کالصوم یوم العاشورا مثل روزه روز عاشورا لاتصم یوم العاشورا و النوافل المبتدئه فی بعض الاوقات مثل چه؟ مثل لاتصل عند طلوع شمس لاتصل عند غروب شمس که نماز در اینجا مکروه و دارای بدل نمی‌باشد با توضیحاتی که گذشت.

«ثانیُها»: دوم از آن عبادات مکروهه «ما تعلق به النهی کذلک» آن عبادتی که تعلق گرفته است به آن عبادت نهی «کذلک» یعنی بعنوانه و ذاته نهی رفته روی عنوان و ذات این عبادت.

تفاوت آن دو: اما تفاوتش با قسم اول در این است که قسم اول بدل نداشت اما این قسم دوم بدل دارد. و یکون له البدل و می‌باشد برای این عبادت قسم دوم بدل مثل چه؟ «کالنهی عن الصلاۀ فی الحمام» مثل نهی از نماز در حمام لاتصل فی الحمام. در این مثال الان نهی رفته روی صلاۀ به خود صلاۀ تعلق گرفته اما «له البدل» مندوحه دارد بدل دارد و می‌تواند شخص مصلی برود بیرون از حمام نماز بخواند.

«ثالثها: ماتعلق النهی به لا بذاته بل بما هو مُجامع معه وجوداً او ملازمٌ له خارجاً»

سوم از این عبادات (ما) آن عبادتی است که تعلق نهی، نهی تعلق گرفته است «به» به آن عبادت «لا بذاته» نهی روی ذات این عبادت و عنوانش مثل قسم اول و دوم نرفته است.

«بل بما هو مُجامع معه وجوداً» بلکه نهی تعلق گرفته به آن عملی که آن «مجامع» یعنی «متحدٌ معه» ما ضمیر بزنید به آن «ما»، «وجوداٌ» در خارج مثل چه؟ مثل نماز خواندن و نگاه به زن اجنبی الان نهی روی ذات این عبادت نیامده بلکه نهی تعلق گرفته به یک چیزی به نام نگاه به اجنبی که با این عمل صلاۀ در خارج دارای یک وجود هستند، یعنی طرف هم نماز می‌خواند مثلا هم نگاه کند به اجنبیه.

«او ملازمٌ له خارجاً» یا نهی رفته روی چیزی که «ملازم له» آن نهی ملازم است «له» برای آن ما در خارج مثل چه؟ صلاۀ در مواضع تهمت.

«علی کون النهی عنها لأجل اتحادها مع الکون فی مواضعها» بنابراین نهی از آن عبادت به خاطر اتحاد آن عبادت است «مع الکون فی مواضعها» با بودن آن عبادت در موضع تهمت.

یک مطلبی را اینجا قابل تذکر است که دو مبنای فقهی در اینجا وجود دارد:

1- اگر گفتیم اکوان مثل اقوال و افعال جزء نماز است در اینجا نهی رفته روی اکوان و لذا کَون با صلاۀ متحد خواهد شد.

2- اما اگر گفتیم اکوان مثل اقوال و افعال نیست بلکه خارج از آن است نهی به چیزی خورده که ملازم با عبادت است.

«امّا القسم الاول» مصنف پس از این‌که به بیان اقسام سه گانه نهی‌ای که به عبادات تعلق گرفت آنها را ابتداء مختصرا ذکر کرد حالا پس از بیان دوتا مطلب وارد توضیح مقدمه اول خواهد شد.

مطلب اول: اینکه در قسم اول که گفتیم نهی به ذات عبادت تعلق گرفته و بدل ندارد کالصوم یوم عاشورا و همین‌طور قسم دوم که نهی به ذات عبادت تعلق گرفته بود لکن دارای بدل و مندوحه مثل لاتصل فی الحمام.

می‌فرماید نهی در این دو قسم بدون تردید، نهی تنزیهی و کراهتی است و نهی تنزیهی و کراهتی دلالت بر حرمت ندارد بخلاف نهی تحریمی مثل لاتشرب الخمر که دلالت بر حرمت دارد. اما دلیل این‌که نهی در این دو قسم تحریمی نیست بلکه تنزیهی است اجماع است چون ما اجماع داریم که اگر شخصی در روز عاشورا روزه بگیرد روزه‌اش صحیح در حالی که اگر نهی تحریمی بود چنین روزه‌ای باید الان فاسد و باطل باشد.

مطلب دوم: درباره خود روزه روز عاشورا است خود روزه گرفتن مستحب است و از این جهت که روزه است استحباب و مصلحت دارد، اما از طرف دیگر می‌بینیم که حضرات ائمه اطهار(علیهم السلام) اجمعین مداومت بر ترک این روزه داشتند و از این‌جا برای ما واضح و روشن خواهد شد که ترک روزه روز عاشورا از فعل و انجام دادن آن ارجحیت و مصلحت و ثواب بیشتری خواهد داشت به این خاطر که اگر فعل و انجام دادن روزه روز عاشورا ارجح بود ائمه اطهار (علیهم السلام) مداومت بر ترک آن نداشتند یا همیشه آن را انجام می‌دادند یا حداقل بعضی‌ وقت‌ها ترک می‌کردند.

با بیان این دو مطلب می‌رویم سراغ این مطلب دیگر که ما گفتیم نهی، نهی تنزیهی و کراهتی است و ترک آن از فعلش ارجحیت دارد حالا از اینجا برای ما روشن خواهد شد که این نهی یک سبب و علتی دارد که باعث شده آن ارجحیت ترک باشد نه فعلش.

و آن سبب و علت دو چیز خواهد بود:

علت اول: اتحاد و انطباق است، در صوم یوم عاشورا گفتیم که نهی در آن‌جا نهی تنزیهی و کراهتی است که ترک اُولی از فعل است، حالا می‌فرماید: این ترکی که در این صوم یوم عاشورا که نهی‌اش کراهتی است به عنوان اولّی ترک است، اما یک عنوان ثانوی هم برآن مترتب خواهد شد که آن عنوان ثانویه موجب و باعث ارجحیت ترک فعل آن صوم یوم عاشورا شده است به این علت که الان شما بفرمایید که این صوم یوم عاشورا ترکش بهتر است.

سبب افضیلیت: خب این افضلیت سبب می‌خواهد خود ترک صوم که فی نفسه نمی‌تواند افضل و ارجح باشد این عنوان ثانوی مخالفت با بنی امیه است که بر ترک روزه انطباق و اتحاد دارد به خاطر این‌که این شجره خبیثه در روز عاشورا تیمناً و تبرکاً روزه می‌گرفتند برای این‌که با سیره غلط و نادرست آن‌ها مخالفت شود ترک روزه ارجح و افضل است. بنابراین روزه روز علشورا دارای دو عنوان اَولی و ثانوی است به عنوان اولی روزه انجام داده می‌شود چون عبادت است به عنوان ثانوی لازم است ترک شود روزه روز عاشورا چرا؟ به خاطر اینکه مخالفت با بنی امیه شده که آنها این روز را تیمنا و تبرکا روزه می‌گرفتند. نتیجه ترک ارجح از فعل است.

جناب مصنف می‌فرماید: این بحثی که مطرح شد از باب اجتماع امر و نهی نخواهد شد بلکه از باب تزاحم است ما در اینجا دوتا حکم مستحب داریم انجام روزه مستحب ترک آن مستحب، لذا این دو تا باهم تزاحم کرده‌اند نه تعارض.

در تزاحم باید ما مراجعه کنیم به قواعدی که برای این باب اصولیین ذکر فرموده‌اند وآن این است که باید ببینیم آیا ملاک‌ها با همدیگر مساوی هستند یا نه؟

1- اگر ملاک‌ها مساوی باشند حکم به تخییر می‌شود.

2- و اگر ملاک‌ها مساوی نباشند بلکه یکی اهم باشد باید اخذ به اهم کرد و در مانحن فیه فرض هم این است که ترک اهم است.

«و ارجحیت ترک من الفعل» مصنف در این‌جا فرمودند که در این صوم یوم عاشورا که بین فعل و ترکش تزاحم است و این دو عمل استحبابی به شمار می‌آید این تزاحم در این جا مثل تزاحم در سایر مستحبات است این فرمایشش تا اینجا بود حالا در این و ارجحیت ترک در واقع می‌پردازد به یک اشکال مقدر که «قلتُ»‌ ای باشد در تقدیره و با این «ارجحیتُ» که «قلتُ» است پاسخ آن اشکال را می‌دهد.

اشکال: این است که ما وقتی که در مستحبات که متزاحم هستند نگاه کنیم می‌بینیم که هر دو طرف که فعل مستحبی هستند دارای رجحان و تقرب است اما در مانحن فیه ترک فرمود ارجح از فعل است لذا ترک که ارجح است قابل تقرب است فعل مرجوح است قابل تقرب نمی‌باشد.

پاسخ: می‌فرماید مانع تقرب آن مرجوح بودن فعل است مرجوح بودن هم به خاطر چه است؟ به خاطر آن منقصت و حزازتی است که در فعل آن است اینکه می‌گوییم ترک نسبت به فعل ارجح است به این معنا است که شارع مقدس مصلحت ترک را نسبت به فعل آن بیشتر دانسته است. خوب تا اینجا حالا متن را بخوانیم.

 

تطبیق متن

«امِا القسم الاول» اما قسم اول کدام؟ همین‌که فرمود «ان العبادات المکروهۀ علی ثلاثۀ اقسام، احدها: ما تعلق به النهی بعنوانه و ذاته علی بدل له» این قسم اول بود.

«فالنهی تنزیها عنه» نهی که در این قسم اول از عبادت رفته روی ذات عبادت «تنزیه» یعنی منزه می‌کند از آن ما منظورکدام؟ عبادت. منظور از عبادت چه بود؟ کالصوم یوم العاشورا. «بعد الاجماع علی انّه یقع صحیحاً» می‌گوید ما اجماع داریم بر این‌که «انّه» آن ما آن عبادت صوم یوم عاشورا صحیح می‌باشد.

«و مع ذلک یکون ترکه ارجح» و با این صحیح بودن روزه روز عاشورا «ذلک» برمی‌گردد به صحیح بودن روزه روز عاشورا «یکون» ترک آن «ما» آن عبادت که همان صوم یوم عاشورا است ارجحَ ارجح‌تر «کما یظهر من مداومت ائمه علیهم السلام علی الترک» چرا ارجح است؟ به خاطر این‌که بنی امیه این روز را تیمنا و تبرکا روزه می‌گرفتند. «کما یظهر» خب حالا که شما می‌فرمایید ترکش ارجح است نظیر می‌آورد می‌فرماید: همان‌طور که ظاهر می‌شود از این که ائمه اطهار علیهم السلام مداومت داشتند بر ترک روزه روز عاشورا، یعنی از زمان امام سجاد علیه السلام به بعد. ترک مطلوب شارع است ونوعی مخالف با بنی امیه محسوب می‌شد. خب گفتیم که حالا این ترک ارجح است این سبب می‌خواهد علت می‌خواهد این سببش چه است؟

فرمود سبب دو چیز است: اتحاد و انطباق است:

«امّا لاجل انطباق عنوان ذی مصلحة علی الترک» به خاطر منطبق بودن و متحد بودن «عنوان ذی مصلحت» زیرش بنویسید: مخالفت با بنی امیه «علی الترک» بر ترک آن صوم یوم عاشورا این «علی الترک» متعلق می‌شود به انطباق به خاطر انطباق بر چه؟ بر آن ترک.

«فیکون» ترک آن ترک روزه کالفعل مثل آن روزه فعل است ذامصلحت موافقت للغرض دارای مصلحتی است که موافق با غرض است. می‌فرماید: هم ترک مصلحت دارد وموافق با غرض است هم فعلش لذا الان اینها هردو با هم تزاحم خواهند داشت. «و ان کان مصلحۀ الترک اکثر» اگرچه مصلحت ترک این صوم یوم عاشورا اکثر از فعلش است.

«فهما» این ترک و فعل «حینئذ» که دارای مصلحت و غرض هستند.

«یکونان من قبیل المستحبین المتزاحمین» از قبیل دو عمل مستحبی هستند که متزاحم‌اند مثل مثلا دعای روز عرفه و روزه گرفتن. «فیحکم بالتخییر بینهما لو لم یکن اهمّ فی البین» پس حکم می‌شود به تخییر بین است دوتا ترک و فعل، چه موقع؟ وقتی که اهم در بین نباشد.

«و الّا» و الّا یعنی چه؟ اگر اهم در بین باشد «فیتعین الأهمّ» پس متعین می‌شود اهم. اهم چه است؟ آن ترک. ترک به خاطر مخالفت با بنی امیه.

«و ان کان الآخر یقع صحیحاً» و اگرچه می‌باشد آخَر آخر یعنی فعل روزه این فعل روزه صحیح است و مهم و مرجوح است «حیث انّه» آن آخر چون که آن آخر «کان راجحاً» آن صوم عاشورا راجح است «و موافقاً للغرض» موافق با غرض است.

«کما هو الحال فی سائر المستحبات المتزاحمات بل الواجبات» همان‌طوری که حال یعنی وضعیت در سایر مستحبات دیگر مثل دعای مثلا روزه عرفه با روزه گرفتن حالا هردوتایشان دارای ملاک هستند و در اینجا منقصه‌ای ما نداریم منقصت مال مکروهات است. در حالی که آن فعل هم مرجوح است.

«بل الواجبات» بلکه می‌فرماید در واجباتی که متزاحم هم هستند این‌گونه می‌باشند، مثلا شخصی هست مریض شده است نذر می‌کند که اگر سالم شد در روز عرفه کربلا برود، حالا این شخص سالم می‌شود و استطاعت مالی هم پیدا کرده الان در اینجا باید چه کار کند آیا باید در عرفه باشد یا در مکه باشد؟ الان باید این شخص در صحرای عرفات باشد الان اینجا بین دوتا واجب تزاحم شده است.

«و ارجحیة الترک من الفعل لاتوجب حزازاة و منقصة فیه اصلاً»: جواب از اشکال مقدر

این گفتیم جواب از اشکال مقدر است، اشکالی در اینجا شده بود که شما نباید مستحبات متزاحمین را به ما نحن فیه مثل صوم یوم عاشورا تشبیه کنید، چرا؟ به خاطر اینکه در مستحبات در متزاحمین مثل دعای در روز عرفه به اضافه روزه هر دوتایشان خاصیت تقربی دارند، اما در مانحن فیه یکیش مرجوح است و یکیش ارجح است، لذا هر دو تا خاصیت تقربی ندارد بلکه یکی از آنها خاصیت تقربی دارد.

پاسخ مصنف: پاسخ مصنف

حالا مصنف چه می‌فرماید: «و ارجحیة الترک من الفعل» و ارجحیت داشتن ترک فعل روزه «لاتوجب» موجب نمی‌شود «حزازة و منقصة فیه اصلاً» و حزاز و منقصت به معنای همان نقصان است «فیه» در آن فعلا اصلا.

پس می‌فرماید: این ارجحیت ترک باعث منقصت در فعل نخواهد شد «کما یوجبها» همان‌طوری که موجب می‌شود این منقصت را چه موجب می‌شود؟ فاعل «ما اذا کان فیه مفسدة غالبة علی مصلحته» آنجایی که «کان فیه» درآن فعل مفسده غالب باشد بر مصلحتش. مفسده غالبه مثل اکل در حال جنابت صلات در دار غصبی البته با تقدیم جانب نهی. الان در اینجا که اکل در حال جنابت شده است و خطاب بوده که مثلا لاتأکل فی حال الجنابۀ، الان اینجا منقصت در خود فعل است اما در روزه روز عاشورا منقصت ذاتی ندارد یعنی این‌جور.

خلاصه مطلب را بگوییم که روشن‌تر باشد. ببینید مکروه در عبادات و در غیر عبادات (این را لطفا یادداشت بفرمایید) در عبادات مکروه معنایش منقصت نیست بلکه معنایش ارجحیت در ترک است چرا؟ به خاطر این‌که فعل مثلا فرض کنید صوم منقصت ندارد.

اما مکروه در غیر عبادات منقصت در خود فعل است منقصت ذاتی دارد مثل لاتأکل فی الحال جنابۀ، الان خود این عمل خوردن منقصت دارد امیدوارم ان‌شاءالله روشن شده باشد.

 

تطبیق متن

«و لذا لایقع صحیحاً علی الامتناع» بنابراین صحیح نمی‌باشد بنابراین که قائل بشویم به امتناع جواز اجتماع امر و نهی «فان الحزازة و المنقصة فیه مانعة عن صلاحیة التقرّب به» به خاطر این‌که آن نقصانی که «فیه» در فعل است مانع از صلاحیت پیدا کردن تقرب به آن فعل خواهد شد.

«بخلاف المقام» مقام منظور چه است؟ صوم یوم عاشورا «فانّه» این فعل روزه گرفتن «علی ما هو علیه من الرجحان و هو موافقة الغرض» بنابراین که دارای رجحان و موافقت غرض است «کما اذا لم یکن ترکه راجحاً» همانطوری که «ترکه» ترک این صوم عاشورا راجح نمی‌باشد.

«بلاحدوث حزازة فیه اصلا» هیچ‌گونه نقصانی «فیه» در آن فعل به وجود نخواهد آمد.

خلاصه همین مطلب را یک بار دیگر تکرار کنم این مکروه در عبادات معنایش ارجحیت ترک است نه منقصت چرا ؟ چون فعل من صوم منقصت ندارد و در غیر عبادات منقصت در خود فعل است مثل لاتاکل فی حال الجنابۀ، الان خوردن، این فعل خوردن منقصت دارد.

اما در عبادات اگر شخصی روزه بگیرد این ذاتا منقصة و مبغوضیت نخواهد داشت. «و اما لاجل ملازمت الترک» تا این‌جا بماند.

 


[3] - الكافي ٣ / ٢٨٨ باب التطوع في وقت الفريضة والساعات التي لا يصلّى فيها ـ الاستبصار ١ / ٢٧٧ باب وقت نوافل النهار ـ وللمزيد راجع وسائل الشيعة ٣ / ١٧٠، الباب٣٨ من أبواب المواقيت.
[4] - الكافي ٣ / ٣٩٠ الحديث ١٢ من باب الصلاة في الكعبة ... الخ.
[5] - ربما يقال: إن أرجحية الترك، وأنّ لم توجب منقصة وحزازة في الفعل أصلاً، إلّا إنّه توجب المنع منه فعلاً، والبعث إلى الترك قطعاً، كما لا يخفى، ولذا كان ضد الواجب ـ بناءً على كونه مقدّمة له ـ حراماً، ويفسد لو كان عبادة، مع إنّه لا حزازة في فعله، و إنما كان النهي عنه وطلب تركه لما فيه من المقدمية له، وهو على ما هو عليه من المصلحة، فالمنع عنه لذلك كافٍ في فساده لو كان عبادة.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo