درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی اراکی

کفایه

1401/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقصد الثانی: فی النواهی/بررسی تنبیه اول /اشکال دوم و جواب دوم

«إن قلت: إن التّصرف في أرض الغير بدون إذنه بالدّخول و البقاء حرام، بلا إشكال و لا كلام».[1]

خلاصه درس گذشته

قبل از این‌که درس امروز را با یاری خدای تعالی شروع کنیم مختصری از درس جلسه گذشته را که دلیل اول شیخ انصاری بود که در قالب «ان قلت» بیان شده بود را خدمتتان عرض می‌کنم.

صورت مسئله این بود که شخصی وارد یک مکان غصبی به سوء اختیار خودش شده است و بعد از مدتی تصمیم به خروج می‌گیرد، حالا به هر دلیلی آیا این خروج حرام است یا حرام نیست؟ اما دخول و بقاء حرام است لا اشکال فیه، فقط نزاع در خروج است:

1- مرحوم شیخ انصای فرمودند: خروج مأموربه و واجب است و این‌جا دیگر نهی و معصیتی وجود ندارد.

2- جناب مصنف دلیل شیخ انصاری را مبنی بر این‌که خروج ماموربه است در قالب «ان قلت» بیان فرمودند.

دلیل اول شیخ انصاری این بود که از آنجایی که خروج مقدمه تخلص از حرام است اگرچه تصرف در مال غیر و حرام است، اما چون که تخلص از حرام است و واجب می باشد و مقدمه واجب هم واجب است. در این‌جا خروج که مقدمه ذی‌المقدمه است واجب و مأموربه خواهد بود.

مرحوم شیخ در پاسخ فرمودندکه «قلت: إنّما تجب المقدّمة» مصنف می‌فرماید:

فرمایش شما که مقدمه واجب، واجب است صحیح است ولی مقدمه باید مباح باشد نه حرام، مثلا فرض بگیرید شخصی الآن مستطیع شده و حج بر او واجب، ایشان باید الآن به دنبال تحصیل مقدمات برود مثل زاد و راحله مثل فراهم کردن مرکب و نحوها، ولی باید این مقدمات همه آنها مباح باشد مثلا اگر ایشان می‌خواهد یک مرکبی تهیه کند باید این مرکب مباح باشد و نمی‌شود با یک مرکب و وسیله‌ی غصبی مسیر را برود.

در مانحن فیه هم این‌طور است یعنی حالا که تخلص از حرام، واجب است و این خروج مقدمه آن تخلص است تخلص از حرام که واجب است خروج هم که مقدمه‌اش است واجب است و باید مباح باشد، در حالی که در مانحن فیه خروج تصرف در مال غیر و غصب و حرام خواهد بود.

«و اطلاق الوجوبِ»: بیان توهم و پاسخ

اشکال: در این‌جا مصنف به بیان یک توهم و پاسخ از آن پرداخت. توهم این بود که وجوب مقدمه گاهی منحصر به حرام نیست و در این‌جا وجوب مقدمه اختصاص به مقدمه مباح دارد. اما گاهی دیگر مقدمه منحصر به حرام است در این‌جا که مقدمه منحصر به حرام است دیگر مباح معنایی ندارد مثل همین تصرف، الان این مقدمه ما که خروج است منحصر در حرام است یعنی اگر بخواهد تخلص از حرام پیدا کند راهش این است که تصرف در مال غیر کند و این حرام است و در این صورت که مقدمه منحصر در حرام باشد اینجا مقدمه حرام، وجوب پیدا خواهد کرد.

پاسخ مصنف: «إنّما هو في ما إذا كان» مصنف می‌فرماید ما فرمایش شما را قبول داریم که مقدمه اگر منحصربه حرام باشد این هم وجوب پیدا می‌کند، اما شرط دو دارد:

شرط اول این است که «فیما اذا کان الواجب أهم من ترك المقدمة المحرمة» باید واجب اهم باشد تا این قدرت و توانایی داشته باشد تا آن حرمت، مقدمه را تحت الشعاع خودش قرار بدهد.

شرط دوم «إلّا انه کان بسوء الاختیار» انحصار مقدمه در حرام باید به سوء اختیار شخص مکلف نباشد یعنی در این‌جا که الآن حرام اضطراری رخ داده شخص مکلف دخیل نیست مثلا الان این شخص مکلف به هر عللی او را حبسش می‌کنند در این مکانی که الان حبس شده و غصبی است و الان می‌خواهد نماز واجب خودش را بخواند در این صورت که مقدمه منحصر به حرام است این جا وجوب پیدا می‌کند.

اما در مانحن فیه که مسئله خروج بود این‌جا بسوء اختیار شخص مکلف بود و اگرچه منحصر به حرام است اما این مقدمه حرام وجوب پیدا نمی‌کند.

جواب نقضی‌: و اما جواب نقضی‌ای که جناب مصنف دادند این بود که وقتی که مقدمه منحصر به حرام باشد و این به سبب سوءاختیار باشد که بخواهد حرام نفسی تبدیل به واجب غیری بشود و همان‌طوی که مرحوم شیخ این فرمایششان است برای ما دو اشکال پیش خواهد آمد:

اشکال اول این‌که احکام الهی لازم می‌شود که با سوءاختیار یا حسن اختیار شخص مکلف تغییر پیدا کند.

اشکال دوم خلاف فرض پیش خواهد آمد، چون فرض ما این است که شخص مکلف که الان دچار حرام اضطراری شده به سبب سو اختیار است.

حالا اگر ما بگوییم این خروج مأموربه و واجب است لازمه‌اش این است که این شخص حرامی مرتکب نشده و این با فرض ما سازگاری ندارد، فرض ما این بود که مکلف با سوء اختیار مرتکب حرام اضطراری شده است.

 

درس جدید

«إن قلت:[2] إن التصرف في أرض الغير بدون إذنه بالدخول و البقاء حرام، بلا إشكال و لا كلام، و أما التصرف بالخروج الذي يترتب عليه رفع الظلم، و يتوقف عليه التخلص عن التصرف الحرام، فهو ليس بحرام في حال من الحالات، بل حاله حال مثل شرب الخمر، المتوقف عليه النجاة من الهلاك في الاتصاف بالوجوب في جميع الأوقات.

و منه ظهر المنع عن كون جميع انحاء التصرف في أرض الغير مثلاً حراماً قبل الدخول ، و إنّه يتمكن من ترك الجميع حتى الخروج، و ذلك لإنّه لو لم يدخل لما كان متمكناً من الخروج و تركه ، و ترك الخروج بترك الدخول رأساً ليس في الحقيقة إلّا ترك الدخول، فمن لم يشرب الخمر ، لعدم وقوعه في المهلكة التي يعالجها به مثلاً ، لم يصدق عليه إلّا إنّه لم يقع في المهلكة، لا إنّه ما شرب الخمر فيها، إلّا على نحو السالبة المنتفية بانتفاء الموضوع، كما لا يخفى».

«إن قلت: إن التصرف في أرض الغير بدون إذنه» در این که اگر شخصی وارد ملک غصبی بشود و بخواهد در آن باقی بماند بدون شک و تردید حرام است و چون که خروج از این ملک غصبی مقدمه‌ای است تا تخلص از حرام صورت بگیرد، لذا هیچ موقع چه قبل از اضطرار و چه بعد از اضطرار حرام نخواهد بود و چون که این خروح مقدمه تخلص از حرام محسوب می‌شود واجب خواهد بود.

تصرف در ملک دیگری سه حالت دارد: دخول یا همان ورود، بقاء و باقی ماندن درآن ملک غصبی و خروج.

بدون شک و تردید و بدون نزاع دخول و ورود و باقی ماندن در ملک غصبی حرام است اما خروج حرام نیست، چرا؟ چون مقدمه واجب قرار گرفته، واجب ما تخلص از حرام است و چون مقدمه واجب است متصف به حرام نخواهد شد.

«بل حاله» شیخ انصاری خروج را تشبیه می‌کند به شرب خمری که مقدمه نجات انسان از مرگ است مثلا شخصی دچار بیماری شده است و راه علاج و نجات او شرب خمر است از آنجایی که این شرب خمر وسیله نجات جان او است واجب و مأموربه خواهد شد.

«منه ظهر المنعُ» مرحوم شیخ فرمودند که تصرف خروجی حرام نمی‌باشد و می‌فرماید: از این‌جا روشن می‌شود که این توهمی که مطرح شده ممنوع است، توهم کدام است؟ این است که تمام تصرفاتی که این شخص مکلف انجام می‌دهد در ملک غیر حتی خارج شدن از ملک، حرام است.

دلیلش هم این است که شخص مکلف قبل از این‌که با سوء اختیار خودش، خودش را در زحمت بیاندازد و دچار حرام اضطراری بشود قدرت بر ترک خروج داشته، به علت این‌که می‌توانست داخل در این ملک غصبی نشود تا بخواهد خارج بشود.

خلاصه توهم این بود که شخص مکلف بر دخول و ورود قدرت دارد و قبل از این‌که بخواهد وارد ملک غصبی بشود قدرت بر ترک خروج داشت یعنی می‌توانست داخل ملک غصبی نشود تا خروج لازم بیاید، پس این فرمایش شما که گفتید شخص مکلف بر ترک یا خروج توانایی و قدرت ندارد مردود است.

اما دلیل این ممنوع و مردود بودن این است که خروج، فرع بر دخول است تا زمانی که شخصی داخل یک ملکی نشود تصور خروج معنایی ندارد، شما فرض بگیرید شخص که الآن داخل خانه شما نشده آیا می‌شود گفت او خارج نشد؟ این معنا ندارد بلکه شما می‌گویید اصلا این شخص داخل خانه ما نشده است اگر هم گفته شد که مثلا آن آقا خارج نشد این از باب سالبه به انتفاع موضوع است یعنی چون که این شخص داخل خانه شما نشده، خارج هم نشده است و این مسئله برای ما واضح و روشن است که ترک خروج به سبب ترک دخول در واقع همان ترک دخول است نه ترک خروج، یعنی وقتی که یک شخصی داخل اصلا در ملک دیگری نشد این معنایش این نیست که خروج را رها کرده، بلکه معنایش این است که اصلا این شخص داخل نشده است.

فرق بگذارید بین این دو تا عبارت، کتاب این مثال را زده که اگر یک شخصی بیمار نشد و جهت مبتلا به شرب خمر نگشته باشد ما در این‌جا نمی‌گوییم که این شخص خمر نخورده است بلکه می‌گوییم این شخص دچار بیماری نشد تا بخواهیم برای درمان او به شرب خمر نیاز پیدا کنیم.

حالا اگر گه گاهی در عوام یا محاورات گفته می‌شود که این شخص شرب خمر نکرده است و این هم از باب سالبه به انتفاع موضوع است یعنی چون که بیمار نشد شرب خمر هم نکرده است.

«و بالجملة» مرحوم شیخ انصاری حالا در این‌جا می‌خواهند نتیجه بگیرند که این خروج که واجب می‌شود و یا ازباب مقدمه است یا از باب مصداق تخلص از حرام قرار گرفتن، بنابراین اگر ما گفتیم خروج عبارت است از این راه رفتن هایی که ما برداریم و زمین بگذاریم، اگر خروج به این معنا باشد، مصداق تخلص از حرام است و در این هنگام هم وجوب خروج وجوب نفسی خواهد بود.

اما اگر گفتیم این خروج عبارت است از بیرون رفتن، خارج شدن، این بیرون رفتن سبب تخلص از حرام است و لذا وجوب خروج در این هنگام وجوب غیری خواهد شد.

«قلت: هذا ...» تا اینجا بخوانیم

 

تطبیق متن

«ان قلت»: دلیل دوم شیخ انصاری

«إن التصرف في أرض الغير بدون إذنه بالدخول والبقاء حرام ، بلا إشكال و لاكلام» به درستی که تصرف شخصی در زمین و ملک دیگری بدون اذن او – بالدخول متعلق به تصرف می‌شود یعنی تصرفش با داخل شدن و باقی ماندن در آن أرض غیر این- حرام است و شک و اشکال و سخن و نزاعی هم در این‌جا وجود ندارد، اگر کسی وارد ملک دیگری بدون اذن او شود این دخول یعنی وارد شدن در ملک دیگری حرام است. «و البقاء» بخواهد آن‌جا بماند این حرام است.

«وأما التّصرف بالخروج الذي يترتّب عليه رفع الظّلم، ويتوقّف عليه التّخلص عن التّصرف الحرام، فهو ليس بحرام» خب حالا شخصی که وارد ملک دیگری شده بدون اذن او، حالا می‌خواهد از آن ملک خارج بشود این خروج هم لازمه‌اش تصرف در ملک دیگری است، این تکلیفش چه است؟ می‌فرماید: اما تصرف آن شخص به سبب خارج شدن، خارج شدنی که مترتب می‌باشد «علیه» بر آن خروج «رفعُ الظلم» چون همان‌طور که مستحضرید غصب یکی از افراد ظلم است حالا ایشان می‌خواهد آن ظلم برداشته بشود پس باید خارج بشود.

«و یتوقّف علیه التّخلص» و متوقف می‌باشد برآن خروج، تخلص از تصرف (که نوعی تصرف در غیر است) حرام می باشد، و اگر بخواهد از این حرام و تصرف در مال غیر که فرمود غصب است و غصب از افراد ظلم محسوب می‌شود نجات پیدا کند، باید خارج شود.

«فهو» این خروج «لیس بحرام» حرام نمی‌باشد «فی حال من الحالات» در حالی از حالات یعنی چه قبل از دخول چون قبل از دخول خروج اصلا تصور نخواهد شد و چه بعد از دخول. خب وقتی که بعد از دخول باشد این‌جا مقدمه واجب خواهد شد پس این خروج در هر حال می‌فرماید حرام نمی‌باشد.

حالا در این‌جا شیخ انصاری مسئله خروج را تشبیه می‌کند به شخصی که بیمار است و باید شرب خمر کند به طوری که راه نجاتش این شرب خمر است.

«بل حاله» حال این خروج «مثل حال شرب الخمر» مثل نوشیدن شراب است، کدام شرب الخمر؟ «المتوقّف علیه النّجاۀ من الهلاک» آن شرب خمری که متوقف می‌باشد بر این شرب خمر نجات از آن هلاکت و بیماری شخص. خلاصه: راه نجات بیماری‌اش متوقف بر شراب خوردن است.

«في الاتّصاف بالوجوب في جميع الأوقات» این« فی الاتصاف» متعلق می‌شود به آن «حالهُ»، حال این خروج وضعیتش مثل وضعیت شخصی است که راه نجات او از بیماری شرب خمر است حال این خروجی که متصف شده بر وجوب در همه اوقات، البته این «فی جمیع الاوقات» خیلی بار معنایی ظاهرا این‌جا ندارد.

«بل حاله حال شرب الخمر»که ما می‌توانیم این را هم جواب از یک سؤال مقدری تصور کنیم این عبارت را که ما گفتیم در اینجا خروج را شیخ انصاری تشبیه کرده به شرب خمر با آن اوصافش.

حالا یک سؤالی را این‌جا می‌توانیم مطرح کنیم، چیزی که حرام نفسی است -در مثال ما خروج حرام نفسی است- چطور واجب غیری خواهد شد؟ می‌فرماید: «حاله مثل حال شرب الخمر» پس خروج مقدمه تخلص از حرام است و واحب خواهد شد.

«و منه ظهر المنع عن كون جميع انحاء التّصرف في أرض الغير مثلاً حراماً قبل الدّخول» ضمیر این «منه» را بزنید از اینکه خروج در هیچ حالی حرام نیست، روشن می‌شود آن‌چه که ممنوع شده است چه ممنوع شد؟ از این که همه اقسام تصرف در ارض دیگری قبل از داخل شدن حرام باشد، «جمیع انحاء التصرف» منظور همان تصرف دخولی، تصرف بقائی و تصرف خروجی. این عبارت چه را می‌خواست بیان کند؟ می‌خواهد بگوید که تصرف خروجی حرام نمی‌باشد.

«و إنّه يتمكّن من ترك الجميع حتّى الخروج» این «ظهر المنع» در این‌جا هم داخل می‌شود یعنی «و ظهر المنعُ انه» به درستی که این مکلف «یتمکن من ترک الجمیع» قادر و متمکن می‌باشد از ترک همه تصرفات حتی خروج یعنی حتی تصرف خروجی.

«و ذلک» علت این ممنوع «و منه ظهر المنع» چرا ممنوع است؟ «لإنّه» این مکلف «لو لم يدخل لما كان متمكّناً من الخروج و تركه» اگر داخل نشود این شخص مکلف متمکن نمی‌باشد از خارج شدن و ترک خروج، یعنی چه؟ همان فرمایش‌هایی که مطرح شد یعنی خروج، فرع دخول است تا دخول نشود خروج تصور نخواهد شد یعنی باید شخصی داخل یک ملکی بشود این می‌شود ورود و دخول، تا بعد بخواهیم بگوییم این شخص مثلا بخواهد خارج بشود که این‌جا خروج را ما بتوانیم تصور کنیم.

پس باید یک دخولی، وارد شدنی باشد تا بخواهیم خروج را تصور کنیم این فرمایش شیخ بود.

«و تركُ الخروج بترك الدّخول رأساً ليس في الحقيقة إلّا ترك الدّخول» همان موقع که گفتیم از خارج توضیح می‌دادیم این دوتا عبارت را باید یاد بگیرید اینجا بود. و ترک خروج به ترک دخول است از ابتدا، این «ترک الخروج بترک الدخول رأساً» خبرش می‌شود «لیس»، در حقیقت نمی‌باشد -«الا ترک الدخول» شما این «لیس» و «الا» را اگر بگذاریدکنار معنا کنیم درست می‌شود حالا معنا می‌کنیم: و -ترک خروج با ترک دخول از ابتدا، در حقیقت این ترک خروج همان ترک دخول است یعنی وقتی که شما دخول را کنار گذاشتی داخل در ملک دیگری نشدی، از ابتدا یعنی در واقع داری خروج را ترک می‌کنی و کنار می‌گذاری پس این ترک خروج همان ترک دخول است، مثال می‌زند.

«فمن لم يشرب الخمر، لعدم وقوعه في المهلكة الّتي يعالجها به مثلاً، لم يصدق عليه إلّا» مثالمان این‌طور بود تا بعد تطبیق کنیم روی متن، گفتیم که اگر شخصی سلامتی و نجات او منوط باشد به شرب خمر این برایش واجب است و شرب خمر حرام نیست چون لازمه حفظ جان او این شرب خمر است. حالا می‌فرماید: پس کسی که شراب ننوشیده و به خاطر واقع نشدن آن شخص «لعدم وقوعه» او «من فی المهلکة» در هلاکت و بیماری «التی» مهلکه آن‌چنانی‌ای که «یعالجها به» معالجه می‌شود آن مهلکه «به» به سب آن شرب خمر مثلا «لم یصدق علیه» صدق نمی‌کند «علیه» بر آن منع «الا» مگر اینکه این‌طور بگوییم «انّه لم یقع فی المهلکة» به درستی که این شخص واقع نشده است در مهلکه و بیماری‌ای که مجوز برای شرب خمر او بشود چنین نشده، «لا إنّه ما شرب الخمر فيها» نه این‌که بگوییم این شخص در این مهلکه و بیماری شرب خمر نکرده است.

یک بار دیگر من این مثال را از خارج عرض کنم، فرمود: شخصی که بیمار نشده و برای درمان بیماری خود نیازمند به شرب خمر نشده است در این‌جا به این شخص نمی‌گویند که «ما شرب الخمر فیها» این شخص در این بیماری خمر نخورده است بلکه چه می‌گویند؟ بلکه گفته می‌شود این شخص دچار بیماری نشد تا بخواهیم برای درمانش نیاز به شرب خمر پیدا کنیم.

سؤال: حالا کسی سؤال می‌کند ما گاهی وقت‌ها می‌بینیم که به چنین شخصی گفته می‌شود: ما شرب الخمر فیها، این آقا در مهلکه و بیماری شرب خمر نکرده است.

پاسخ: و می‌گوید اگر این‌طور گفته شد این از باب سالبه به انتفاع موضوعش است یعنی این آقا چون دچار بیماری نشده، شراب هم ننوشیده است.

«کما لایخفی. و بالجملة» این هم باز فرمایش شیخ انصاری است «لايكون الخروج ـبملاحظة كونه مصداقاً للتّخلص عن الحرام أو سبباً له ـ إلّا مطلوباً» نمی‌باشد خروج از ملک غیر با ملاحظه کردن «کونه» بودن این خروج «مصداقا للتخلص» مصداق برای تخلص و رهایی از حرام، یا این‌که سبب باشد «له» برای آن تخلص از حرام «إلا مطلوباً».

ما این را دسته بندی کردیم در توضیحات گفتیم: خروج باید ابتداءً ببینیم معنایش چه است؟

1- اگر گفتیم خروج به معنای راه رفتن است این مصداق تخلص از حرام است.

2- و اگر گفتیم خروج به معنای بیرون رفتن است این سبب تخلص از حرام است.

فرق آن دو معنا: حالا کسی سؤال می‌کند چه فرقی دارد چه مصداق باشد و چه سبب؟ خیر معنا خیلی فرق خواهد کرد اگر گفتیم: خروج مصداق تخلص از حرام است این‌جا وجوب خروج، وجوبش نفسی است و اما اگر گفتیم خروج سبب تخلص از حرام است این‌جا وجوب خروج وجوب غیری خواهد شد.

«و يستحيل أن يتّصف بغير المحبوبيّة» محال است که این خروج متصل بشود «بغیر المحبوبیة» محبوبیت همان مطلوبیت است یعنی خروج حتما مطلوب است و این «یستحیل» را هم باز این‌جا بیاورید «و یستحیل ان یحکم علیه بغیر المطلوبیۀ» و محال است که حکم بشود «علیه» بر این خروج بغیر مطلوبیت و محبوبیت. حالا بینیم جناب مصنف چه پاسخی را برای شیخ آماده کرده‌اند.

پاسخ مصنف از دلیل دوم شیخ: «قلت: هذا غایة ما یمکن أن یقال»

ایشان از این دلیل دوم شیخ انصاری دوتا پاسخ خواهند داد یک پاسخ حلی و دیگری پاسخ نقضی. «قلتُ هذا» این فرمایشی که جناب شیخ انصاری مطرح فرمودند: «غاية ما يمكن أن يقال في تقريب الاستدلال» نهایت آنچه که ممکن است گفته شود در تقریب استدلال شیخ انصاری، «علی کون ما» استدلال بر چه؟ بر بودن آن «ما» آن خروج «انحصر به» که منحصر می‌باشد به سبب این خروج تخلص ماموربه، تخلص مأموربه می‌شود.

«و هو موافق لما أفاده شيخنا العلاّمة أعلى الله مقامه، على ما في تقريرات بعضٍ الأجلّة» این شیخ العلامه منظور شیخ انصاری است و «تقریرات بعض الاجله» منظور مرحوم کلانتر، چون شیخ انصاری یک رسائل دارد همان «فرائد الاصول» که مشهور به رسائل است و مباحث عقلی‌اش است و مرحوم محقق خراسانی تقریبا آن سه سال آخر عمر شیخ از محضر این بزرگوار استفاده کرده و دیگری مباحث الفاظ است به نام «مطارح الانظار» که از شاگردان ایشان مرحوم آقای کلانتر آن را نوشته و مصنف آن موقع در درس استادشان حاضر نبوده است.

«لکنّه لایخفی» پس خلاصه تا این‌جا از این «قلتُ» چه گفت؟ ما نهایت حرفی که می‌توانیم درمورد فرمایش شیخ انصاری در دلیل دوم ایشان که شیخ گفته‌اند -خروج ماموربه است- این حرف را ما می‌توانیم بزنیم. ایشان دو جواب دادند.

 


[2] - ر.ک: مطارح الأنظار: ١٥٥. الهداية: ص٦، «من القول في جواز اجتماع الأمر والنهي».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo