درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی اراکی

کفایه

1401/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقصد الثانی: فی النواهی/پاسخ دوم مصنف /جواب نقضی

«کَما هُو الحالُ فِی البَقاءِ ...».[1]

خلاصه درس گذشته

قبل از اینکه وارد درس امروز بشویم و جواب دوم یعنی جواب نقضی مصنف از دلیل دوم شیخ انصاری را بدهیم مختصری از درس جلسه ی گذشته را خدمتتان عرض می کنم.

مرحوم شیخ انصاری با «اِن قُلت» حرف هایی را که ما قبلاً بیان کردیم باطل کردند، ولی ما یعنی مصنف، گفتیم: چطور ممکن است یک چیزی حرام نفسی باشد ولی وجوب غیری پیدا کند.

شیخ گفت: این مثل شرب خمر است که از محرمات مسلم الهی است، اما اگر علاج به وسیله ی آن مؤثر باشد واجب غیری می شود، پس می شود یک چیزی به عنوان اولی واجب نفسی بشود و اما به عنوان ثانوی واجب غیری.

بعد مصنف فرمود: همه ی تصرفات در ملک غیر حرام است، ولی جناب شیخ فرمود: تصرفات دخولی و بقائی این ها حرام هستند، اما تصرف خروجی خیر.

مصنف فرمود: خروج فرع بر دخول است و الآن محقق نشده است، مثلاً فرض بگیرید ما در یک ملک مباحی، منزل خودمان نشسته ایم و به ما گفته بشود که داخل ملک غصبی نشو، از ملک غیر خارج نشو، الآن این خروج خودش هم نوعی تصرف است یعنی شارع می تواند از ما طلب ترک دخول و خروج کند.

شیخ فرمود: نمی شود. دلیل اش هم این بود که خروج فرع بر دخول است.

اما مصنف گفت نه، می شود، چرا برای من گفت مقدور است که ترک دخول کنم و هم خارج شوم. لذا در اینجا الآن امر و نهی تعلق گرفته است به چیزی که مقدور است منتهی یکی مقدور مع الواسطه و دیگری مقدور بدون واسطه،گفتیم: که «اَلمَقدورُ مَعَ الواسِطَهِ مَقدورُ».

بعد جناب شیخ فرمودند: خروج در چه حالی حرام نیست؟ قبل از دخول، بعد از دخول، قبل از دخول، به خاطر اینکه اصلاً دخولی صورت گرفته نشده است تا اینکه بگویند حرام است، بعد از دخول هم خروج حرام نیست به خاطر اینکه این واجب می شود، چرا؟ چون تنها راه تخلص از حرام خروج از این ملک است.

نتیجه این شد که خروج یا مصداق تخلص است یا سبب تخلص مطلوب است و واجب غیری و این وجوبی که از ذی المقدمه به مقدمه ترشح می کند و تنها راه تخلص از حرام خروج است.

مطلب دیگر این بود که اگر یک چیزی خود به خود پیش آمد، مثل غریق، شخصی در حال غرق شدن است و واجب است من الآن او را نجات بدهم برای این هم که بخواهم او را نجات بدهم لازمه اش این است که تصرف در ملک غیر داشته باشم، این تصرف حرام نیست البته مشروط بر آن که مکلف آن مقدمه ی منحصره را خودش ایجاد نکرده باشد، در اینجا خروج از ملک غیر حسن عقلی دارد و مطلوبیت شرعی، مطلوبیت شرعی یعنی وجوب غیری دارد و این زمانی است که مکلف مقدمه ی منحصره را به سوء اختیار خودش ایجاد نکرده باشد.

مطلب آخری که مصنف به آن پرداخت این بود که سوء اختیار دو جور یا دو نوع تصور می شود؛ یک: «اِمّا فِی الاقتحام فی تَرک الواجب اَو فعلِ الحَرام» یعنی شخص مکلف در ملک غصبی باقی بماند و وقتی که در ملک غصبی باقی می ماند این ماندن خودش سوء اختیار است.

دو: «و اِمّا فِی الاِقدام عَلی ما هُوَ قَبیحُ و حَرامُ» یا اینکه شخص مکلف با اقدام کردن خودش بر آن خروج وارد شود که قبیح و حرام است.

و بعد به این مطلب پرداخته شد که با عبارت «لَولا اَنَّ بِهِ اَلتَّخَلُّصَ بِلا کَلامِ» اگر این خروج عنوان تخلص نداشته باشد همه قبول دارند که حرام است «بِلا کَلامِ». اما اگر این خروج عنوان تَخَلُّص داشته باشد این محل بحث و نزاع خواهد بود به این معنا که آیا این نوع خروج حرام است یا حرام نیست؟

و در عبارت «و بَالجُملَة: کانَ قَبلَ ذلِک» اینجا مصنف از فرمایش شیخ اعظم که فرمودند خروج قبل از دخول مقدور نیست و لذا نمی تواند متعلق نهی قرار بگیرد پاسخ می دهد.

مصنف می فرماید: غصب سه حالت دارد: ۱- دخول ۲- بقاء ۳- خروج

این سه حالت برای شخص مکلف مقدور است با این تفاوت که دخول مقدور بدون واسطه است اما بقاء و خروج مقدور مَعَ الواسِطِه هستند و آنچه که مهم است در آن که نهی به یک چیزی تعلق بگیرد این است که نهی وقتی می خواهد به یک چیزی تعلق بگیرد باید مقدور باشد حالا سَواءُ کانَ مَقدوراً مَعَ الواسِطَه اَو بدون واسطه، چون که گفتیم «اَلمَقدورُ مَع الواسِطَهِ مقدورُ ».

 

درس جدید

«كما هو الحال في البقاء، فكما يكون تركه مطلوباً في جميع الأوقات، فكذلك الخروج، مع إنّه مثله في الفرعية على الدخول، فكما لا تكون الفرعية مانعة عن مطلوبيّته قبله و بعده، كذلك لم تكن مانعة عن مطلوبيّته؛ وأنّ كان العقل يحكم بلزومه إرشاداً إلى اختيار أقل المحذورين و أخف القبيحين.

ومن هنا ظهر حال شرب الخمر علاجاُ و تخلصاً عن المهلكة، و إنّه إنّما يكون مطلوباً على كلّ حال لو لم يكن الاضطرار إليه بسوء الاختيار، و إلاّ فهو على ما هو عليه من الحرمة، و أنّ كان العقل يلزمه إرشاداً إلى ما هو أهم وأولى بالرعاية من تركه، لكون الغرض فيه أعظم، [ فـَ ] من ترك الاقتحام فيما يؤدي إلى هلاك النفس، أو شرب الخمر، لئلا يقع في أشد المحذورين منهما ، فيصدق إنّه تركهما، و لو بتركه ما لو فعله لادي لا محالة إلى أحدهما، كسائر الأفعال التوليدية، حيث يكون العمد إليها بالعمد إلى اسبابها، و اختيار تركها بعدم العمد إلى الأسباب. و هذا يكفي في استحقاق العقاب على الشرب للعلاج، و أنّ كان لازماً عقلاً للفرار عمّا هو أكثر عقوبة».

«کما کَما هُوَ الحالُ فِی البَقاء»: جواب نقضی از استدلال دوم شیخ انصاری

جواب دوم مصنف که می شود جواب نقضی از استدلال دوم شیخ انصاری که فرمودند: غصب از لحاظ دخول و بَقاء حرام است اما خروج حرام نیست، چرا؟ به خاطر اینکه مقدمه ی تخلص از حرام به حساب می آید یعنی اگر شخص مکلف بخواهد از این حرامی که الان گرفتار آن شده است رهایی پیدا کند باید از اینجا خارج شود.

خب این خروج چون که مقدمه ی تخلص از این حرام است، حرام نمی باشد و از طرف دیگر ترک آن هم قبل از دخول برای شخص مکلف مقدور نیست، لذا جناب شیخ می فرمایند: این خروج مأمورُبه و واجب است.

حالا مرحوم مصنف فرمایش شیخ انصاری را مردود دانسته و می فرمایند:

شمای شیخ می فرمایید: خروج واجب است اگر خروج واجب باشد باید بقاء هم واجب باشد، چه فرقی شما الآن بین بقاء و خروج می گذارید؟ لذا همانطوری که خروج فرع بر داخل شدن است و تا دخولی صورت نگیرد خروج مقدور مکلف نیست و نمی تواند متعلق نهی هم قرار بگیرد. همچنین بقاء‌ هم همینطور است یعنی بقاء هم فرع بر دخول است و قبل از دخول، بقاء برای شخص مکلف مقدور نبوده است و نمی تواند متعلق نهی قرار بگیرد حالا وقتی که خروج و بقاء فرع بر دخول هستند چرا شما جناب شیخ می فرمایید بقاء حرام است اما خروج واجب است؟ لذا باید در حرمت بین خروج و بقاء فرقی نگذاشت و هر دوی این ها مقدور با واسطه هستند و گفتیم که «مقدورُ مَعَ الواسِطَهِ مَقدورُ».

«و اِن کانَ العَقلُ یَحکُم بِلزومِه»: جواب سؤال مقدر

سؤال مقدّر: این عبارت جناب مصنف را می توانیم در قالب یک جواب از سؤال مقدر در نظر گرفت، سؤال مقدر این است که جناب مصنف شما فرمودید:

بین خروج و بقاء فرقی نیست و هر دو حرام هستند در حالی که ما می بینیم از بقاء منع شده است ولی از خروج منع و جلو گیری نشده است از اینجا برای ما معلوم و روشن می شود که بین خروج و بقاء تفاوت است در حالی که شما گفتید این دو تا فرقی باهم ندارند و هر دو حرام هستند.

پاسخ مصنف: ایشان در پاسخ می فرماید: باید بین بقاء و خروج از لحاظ شدت و زیاد بودن معصیت فرق گذاشت به این بیان که بقاء اَشد است لکن خروج اخف است.

توضیح ذلک: اینکه شخص مکلف هر چه در مکان غصبی باقی بماند این تصرفِ بیشتر در ملک غیر است و لذا حرمت آن بیشتر و شدید تر خواهد بود، اما خروج اخفّ است و لذا از انجام آن جلو گیری نشده است یعنی درست است که شخص اگر بخواهد از ملک غیر خارج بشود باید تصرف در مال دیگری کند اما با گذراندن این مکان غصبی دیگر تمام خواهد شد.

در حالی که هر چه بماند در آن مکان غصبی حرمت بیشتر خواهد شد لذا آن اخفّ است و این شدید است، بنابر اینکه خروج اخفّ و بقاء شدیدتر است در این میان، عقل به ما ارشاد می کند برای جلو گیری از حرام و محذورِ بیشتر شما محذور و حرام کمتر را که خروج است انتخاب کن، لذا اگر امر به خروج شود این از باب مطلوبیت و محبوبیت نیست بلکه از این باب است که عقل، انسان را ارشاد به حرام و محذور کمتر می کند و به انسان می گوید: خب حالا شما می خواهید گناه کنید اگر بمانی گناه بیشتر است و اگر خارج شوی گناه کمتر است بنا براین آنکه گناهش کمتر است خروج است و آن را انتخاب کن.

«وَ من هُنا ظَهَرحالُ شُربِ الخَمر»: پاسخ مصنف از فرمایش شیخ انصاری

اینجا مصنف به بیان پاسخ از فرمایش شیخ انصاری می پردازند که جناب شیخ آمد مانحن فیه را تشبیه به شرب خمر جهت علاج و درمان یک شخصی از مرگ کرده بود. فرمایش شیخ این بود:

از آن جایی که خروج مقدمه ی تخلص از حرام است و باعث می شود شخص مکلف بیشتر در مکان غصبی نماند تا مرتکب محذور و حرام بیشتری شود لذا این خروج در تمام حالات چه می خواهد قبل از دخول باشد و چه می خواهد بعد از دخول باشد مطلوبیت دارد.

شیخ گفت این مسئله مثل مسئله ی شرب خمر است، چطور یک شخصی که بیمار می شود و تنها راه نجات او شرب خمر است در اینجا نیز شرب خمر وجوب مقدمی پیدا می کند و نه اینکه حرام است بلکه واجب هم خواهد شد، چون باعث می شود این شخص بیمار را از مرگ نجات بدهد و در واقع اینجا شرب خمری که قبح ذاتی و حرمت نفسی داشت به وسیله ی یک عنوان ثانوی که همان نجات آن شخص از مرگ است وجوب غیری و حسن عرضی پیدا می کند.

در مانحن فیه هم مسئله از این قرار است یعنی خروج که حرمت نفسی دارد چون باعث می شود اگر شخص خارج شود تصرف در ملک غیر کند این خروجی که حرمت نفسی دارد با یک عنوان ثانوی دیگر که همان تخلص از حرام است وجوب غیری پیدا می کند این فرمایش جناب شیخ انصاری بود.

پاسخ مصنف: ایشان می فرماید:

فرمایش شما زمانی صحیح است که این شرب خمر مثل خروج به سوء اختیار مکلف نباشد. توضیحُ ذلک:

1-گاهی اوقات یک شخصی مبتلا به یک بیماری و مرضی می شود که راه نجات و درمان او فقط و فقط شرب خمر است و می دانیم که شرب خمر حرمت نفسی و قبح ذاتی دارد، اما چون با سوء اختیار این شخص نبوده است عنوان ثانوی پیدا می کند و دارای مطلوبیت شرعی، یعنی وجوب غیری و حسن عقلی خواهد بود. و لذا این شرب واجب می شود.

2- اما گاهی اوقات هست شخص مکلف خودش را در مهلکه و در معرض واقع شدن حرام قرار می دهد تا مجبور شود برای درمان خودش از شرب خمر استفاده کند در اینجا این شرب خمر درست است که وسیله ی نجات این‌شخص مریض است و الآن او را از مرگ‌ نجات خواهد داد، اما چون با سوء اختیار مکلف بوده است این عمل شرعاً حرام و دارای قبح عقلی است.

«فَمَن تَرکَ الاقتحام» تا اینجا بخوانیم.

 

تطبیق متن

«کَما هُوَ الحالُ فی البَقاء» این جواب نقضی است همانطوری که وضعیت در بقاء هم اینطور است توضیح که دادیم وگفتیم؛ شیخ می فرماید: خروج مقدور مکلف نیست چون خروج فرع بر دخول است و شیخ تصرفات دخولی و بقایی را حرام می دانست اما تصرفات خروجی را حرام نمی دانست. حالا مصنف می فرماید: اگر خروج فرع بر دخول است بقاء هم فرع بر دخول است.

لذا اینجا که می فرماید «کَما هُو الحال فی البقاء» یعنی اگر جناب شیخ شما می فرمایید: خروج فرع بر دخول است، بقاء هم فرع بر دخول است.

«فَکَما یَکون تَرکُهُ مَطلوباً فی جمیعِ الأوقات، فَکذلکَ الخروجُ» پس همانطوری که می باشد «ترکُهُ» ترک آن بقاء «مَطلوباً فی جمیع الاوقات» در همه ی اوقات مطلوب است «جمیع الاوقات» یعنی قبل از ورود و بعد از ورود «فَکَما یَکون تَرکَهُ» ترک آن بقاء «مَطلوباً» یعنی چه؟ یعنی وقتی که فعل اش حرام است ترک آن هم مطلوب خواهد بود «فَکذلکَ الخروجُ» خروج هم اینگونه است.

«مَع اَنَّهُ مِثلِهُ فی الفرعیَّةِ عَلی الدّخولِ» با اینکه «اَنَّهُ» این ترک بقاء مثل خروج است در فرع بودن بر دخول، توضیح دادیم وگفتیم: وقتی که خروج فرع بر دخول است، بقاء هم فرع بر دخول است.

«فَکما لا تکون الفرعیَة مانعَة عن مَطلوبیَّتة قَبلَهُ و بَعدَه» مَعَ اَنَّهُ با اینکه آن ترک بقاء «مِثلُهُ» مثل خروج از در فرع بودن بر دخول است «فَکَما» پس همانطوری که نمی باشد «فرعیة»یعنی فرعیتی که بقاء دارد نسبت به دخول، پس همانطوری که فرعیت مانع از مطلوبیت آن ترک بقاء قبل از دخول و بعد از دخول نمی شود «کذلِکَ» همچنین این «فرعیَّة لَم تَکُن» نمی باشد این فرعیَّة خروج «مانِعَة عَن مَطلوبیَّة» مانع از مطلوبیت خروج هم نخواهد شد.

«وَ اِن کانَ العَقلُ یَحکُم بلزومِهِ» اینجا گفتیم می توانیم این را سؤال از جواب مقدر بگیریم که در توضیح بیان شد و اگر چه عقل حکم می کند به لزوم این خروج یعنی می گوید هر چه زودتر از این ملک غصبی خارج شو، خب این حکمی که عقل می کند از چه بابی است؟ از باب ارشاد است.

«الی اِختیارِ اَقَلِّ المَحذورَین و اَخَفِّ القَبیحَین» می گوید خب حالا وقتی که امر دائر می شود بین یک محذور و حرام بیشتری که بقاء باشد با یک حرام و محذور کمتری که خروج است، شما برو گناهِ کمتر را بگیر و این را عقل به انسان حکم میکند، انسان را راهنمایی می کند حالا که امر دائر شد بین گناه بیشتر با گناه کمتر، شما برو گناه کمتر را بگیر.

منظور از این «قبیحین» یعنی بقاء و خروج، پس ما در اینجا نمی توانیم بگوییم این حسن عقلی دارد، چرا؟ چون با سوء اختیار بوده است اما عقل ارشاد می کند و می گوید: خب گناه کمتر را شما بگیر، گناه کمتر در اینجا خروج است و نسبت به بقاء «مِن هُنا» از این صحبت هایی که درباره ی خروج کردیم.

«ظَهَرَ حالُ شُربِ الخَمر عِلاجاً و تَخَلُّصاً عَنِ المَهلکَة» روشن می شود وضعیت شرب خمری که برای علاج کردن بیماری باشد «وَ تَخَلُّصاً عَنِ المَهلکَة»، «و» واو تفسیریه است و «علاج» یعنی چه؟ یعنی نجات از آن مرگ.

«وَ اَنَّهُ اِنَّما یَکونُ مَطلوباً عَلی کُلِّ حالٍ لَو لَم یکُنِ الاِضطِرارِ اِلَیهِ بسوءِ الاِختیار» همانا می باشد این شرب خمر مطلوب بر هر حالی، چه زمان؟ مشروط برآنکه این اضطرار برای شرب خمر به سوء اختیار شخص مکلَّف نباشد «لَو لَم یَکُنِ الاِضطِرار اِلَیهِ» اگر نبوده باشد اضطرار به آن شرب خمر و به سوء اختیار که ما در خارج هم که توضیح دادیم، گفتیم: گاهی وقت ها این شُربِ الخَمر برای درمان و نجات از مرگ گاهی به سوء اختیار است و گاهی بدون سوء اختیار است.

می فرماید: اگر مطلوب است وجوب غیری پیدا می کند و این مربوط به جایی است که شرب خمر به سوء اختیار نباشد «و اِلاّ» یعنی اگر به سوء اختیار باشد «فَهُوَ» این شرب خمر «عَلی ما هُوَ علیهِ مِنَ الحُرمَة» بله اینجا حرمت دارد.

«وَ اِن کانَ العَقلُ یُلزِمُهُ» بله اینجا عقل می گوید: شما از این شراب بنوشید، بنوش چرا؟ چون راه درمانش است و اگر عقل هم حکم می کند به خاطر چه است؟ «اِرشاداً عَلی ما هُوَ اَهَمُّ وَ اَولی بِالرَعایَة مِن تَرکِهِ» از باب ارشاد و راهنمایی به ما، منظور از آن «ما» حفظ نفس است که «هُوَ» این حفظ نفس اَهَم و اولی است از رعایت از آن شرب خمر «لِکونَ الغَرَضِ فیهِ» این حفظ نفس «اَعظَمُ».

خلاصه می فرماید: در این جایی که شخص مکلف با سوء اختیار خودش زمینه ی شرب خمر را فراهم کرده است در اینجا عقل از باب ارشاد می گوید این شرب خمر را انجام بده، چرا؟ چون امر دائر می شود بین حفظ نفس و آن گناه، می گوید اینجا شما برای اینکه نجات پیدا کنید نمیرید از این شراب بنوش.

«فَمَن تَرَکَ الاِقتِحام» مرحوم مصنف در اینجا فرمایش شیخ انصاری را رد می کنند. فرمایش شیخ چه است؟ شیخ می فرمودند: شخصی که شرب خمر نکرده است و گرفتار مهلکه و بیماری نشده است نسبت به او گفته می شود آن شخص در بیماری و مهلکه نیافتده است، نه اینکه شرب خمر نکرده است. حالا اگر ما می بینیم گاهی اوقات به چنین شخصی گفته می شود که شرب خمر نکرده است این از باب سالِبِه به انتفاء موضوع است.

حالا می فرماید در ما نحن فیه هم این گونه است یعنی اگر شخص مکلف در مکان غصبی داخل نشده باشد، گفته نمی شود که این شخص خارج نشده است بلکه گفته می شود این آقا اصلاً داخل در ملک غصبی نشده است. حالا اگر می بینیم که گاهی اوقات گفته شد این شخص خارج نشده است این از باب سالبه به انتفاء موضوع است. پس فرمایش شیخ انصاری این است، مثلاً فرض بگیرید الان ما نشستیم در ملک مباحی در خانه ی شخصی خودمان، می فرماید در اینجا صدق نمی کند که گفته شود ما ترک خروج کرده ایم، ما از ملک دیگری خارج نشده ایم بلکه باید عبارت را اصلاح کرد اینطورگفته شود:

ما الآن در ملک شخصی خودمان و ملک مباح نشسته ایم و در ملک دیگری داخل نشده ایم اینجا اصلاً خروجی تصور نمی شود اگر هم گفته می شود این به نحو سالبه به انتفاء موضوع است چون داخل نشده ایم و خارج نشده ایم در مورد آن شخصی هم که الآن ما به صورت مختصر بیان کردیم مریض نشده است.

جناب شیخ می فرماید: این فرد نمی تواند بگوید که من شرب خمر نکرده ام چون اصلاً مریض نشده است تابخواهد شرب خمر کند و این شراب بخواهد او را از مهلکه نجات بدهد اگر این شخصی که اصلاً شرب خمر نکرده است بخواهد بگوید: من شرب خمر نکرده ام این به نحو سالبه به انتفاء موضوع است و باید بگوید: چون من مریض نشدم شرب خمر هم نکرده ام‌ این فرمایش شیخ بود.

حالا جناب مصنف این را رد می‌کند و می فرماید:

می توان گفت که ما الان که در ملک مباح هستیم بگوییم از ملک دیگری خارج نشده ایم شیخ می‌گفت: نمی شود، بگوییم اگر هم بشود گفت از باب سالبه به انتفاء موضوع است.

ولی مصنف می گوید نه ما که الآن نشستیم در این خانه ی شخصی خودمان، ملک مباح است و می توانیم بگوییم از ملک غیر خارج نشده ایم. و همینطور آن شخصی که شرب خمر نکرده است میتواند بگوید من شرب خمر نکرده ام، چرا این حرف را می تواند بزند؟ به خاطر اینکه مقدماتش دست خودش بوده است و می توانست مریض شود و کاری کند که مریض شود و برای نجات از آن مهلکه و بیماری شرب خمر کند.

نتیجه: اینکه مصنف نظرشان این است که از آن جایی که خروج هم از لحاظ فعلش و هم از لحاظ ترکش مقدور است منهی عنه می باشد، در مورد شرب خمر هم اینگونه است یعنی این شخص قدرت بر شرب خمر دارد و می تواند شرب خمر کند و همینطور قدرت بر ترک شرب خمر هم دارد.

به این صورت که الآن این شخص می تواند خودش را در بیماری بیاندازد و در مهلکه وگرفتاری بیاندازد تا بیمار شود و ناچار به شرب خمر شود و از طرف دیگر این آقا می تواند خودش را در مهلکه نیندازد تا اینکه دچار شرب خمر نشود و آن را ترک کند.

«کَسائِرِ اَلأفعالِ التولیدیة» این بحث اش سابق گذشت وگفته شد که افعال در یک تقسیمی بر دو قسم هستند:

اول: تولیدی تسبیبی که البته اینجا تسبیبی را مصنف نمی گوید ولی در گذشته گفته است. دوم: اختیاری مباشری.

اول: فعل اختیاری مباشری

فعل اختیاری مباشری آن است که اراده ی مکلف و فاعل جزءِ اخیر علت تامه است، مثلاً سفرکردن شما فرض بگیرید الآن می خواهید یک مسافرتی بروید و همه ی امکانات از قبیل وسیله، پول و هر چیزی که در جاده نیاز دارید همه این ها را فراهم کرده اید اما اراده ی شما نباشد، خب وقتی که شما اراده نداشته باشید سفر انجام نخواهد شد.

دوم: فعل تولیدی تسبیبی

آن است که اراده ی مکلف در آن دخالت ندارد و برخلاف فعل اختیاری مباشر مثل اینکه کتابی را بیاندازید داخل آتش، خب وقتی که القاء، انداختن کتاب درآتش صورت گرفت اینجا سوختن محقق خواهد شد و در اختیار شخص مکلَّف نیست. نتیجه اینکه من این توانایی را داشتم که کتاب را داخل آتش بیاندازم و بسوزانم اما این کار را نکردم حالا می توانم بگویم کتاب را نسوزاندم، چرا؟ چون مقدماتش دست خود من است پس صدق می کند که بگویم من کتاب را نسوزاندم.

حالا نتیجه می گیریم همانطوری که در افعال تولیدی میتوانیم بگوییم من کتاب را نسوزاندم، وقتی که داخل ملک مباح هستم و در منزل خودم هستم و نشسته ام، می توانم بگویم من از ملک غصبی خارج نشده ام چرا؟ چون مقدمه اش دست خودم بود و من هم میتوانستم بروم داخل ملک غصبی، بنابر این الآن مانحن فیه تشبیه به افعال تولیدی تسبیبی شد.

 

تطبیق متن

«فَمَن تَرکَ الاِقتحامَ فیما یُؤدّی اِلی هلاک النفس» پس کسی که ترک می کند وارد شدن یا اقدام کردن در آن چیزی که منجر می شود به هلاک نفس مثلاً شرب خمر یا شرب سم.

«اَو شَرَبَ الخَمر لَئلا یَقعَ فی اشدَّ المَحذورَینِ مِنهُما» یا آن کسی که شراب را می نوشد، «لَئلّا» این علت ترک است، برای اینکه واقع نشود در یکی از این دو محذور «مِنهُما» از آن دوتا منظورکدام شرب خمری که حرام است؟ هلاکت نفسی که خودکشی و حرام است.

«فیصدُق اَنَّهُ تَرَکَهُما» پس صدق می کند «اَنَّهُ» آن مکلف که ترک کرده است این دو تا را یعنی هلاکت و شرب خمر را، چون همانطور که مستحضر هستید شیخ می گفت چه؟ «لایَصدُق» چون نمی توانست بگوید من شرب خمر نکرده. اما مصنف می گوید چه؟ «یَصدُق» چرا؟ مصنف می فرماید: «یصدق» می گوییم به خاطر اینکه مقدمه اش دست خودش بوده و می توانست خودش را مریض کند که شرب خمر کند.

«و َلو بترکِهِ ما لَو فَعَلَهُ لأدّی لامحالَة اِلی اَحَدِهِما» و لو اینکه به ترک آن مکلف باشد «ما» آن شرب سم را که «لَو فَعَلَهُ» که او اگر آن را انجام میداد می نوشید «فَعَدّا» منجر می شود به یکی از این دوتا «کَسائِرِ الاَفعالِ التولیدیة» مثل سایر افعال تولیدیه تسبیبی که توضیح هم دادیم که افعال تولیدیه ی تسبیبی گفتیم اراده ی مکلف اینجا دخالت ندارد.

«حَیثُ یَکونُ العمدُ اِلَیها بالعَمدِ اِلی اسبابها» به علت اینکه می باشد تَعمُّد «اِلیها» به این افعال تُولیدی مثل تعمد به «اَسبابِها» اسباب آن افعال تُولیدی است اسباب اش کدام است؟ القاء و انداختن آن کتاب درآتش «و اِختیارُ تَرکِها بعَدمِ العَمدِ اِلی الاَسباب» و اختیار ترک این افعال یعنی چه؟ یعنی این کتاب را نیندازید در آتش، نسوزانیدش« بِعَدمِ العَمد اِلی الاسباب» به عدم عمد به آن اسباب اش، اسباب همان انداختن «وَ هَذا» این فراهم کردن اسباب شرب خمر.

«یَکفی فی اِستِحقاقِ العِقاب علی الشربِ لِلعَلاج» کافی می باشد در مستحق بودن این مکلف عقوبت را، بر چه؟ به خاطر آن شرب خمر، برای چه؟ علاج و درمانش.

«و َاِن کانَ لازِماً عَقلاً» و اگر چه این شرب خمر «وَ اِن کانَ» شرب خمر لازم است از لحاظ عقل یعنی عقل می گوید شراب بخوری جهنمی هستی، نخوری هم جهنمی هستی حداقل زحمت بکش این شراب را بخور که جانت سالم بماند.

«لِلفرارِ عمّا هُوَ اَکثَرُ عُقوبَة» چرا؟ عقل به او ارشاد می کند که این شراب را بخور؟ به خاطر اینکه فرار کند از آن چیزی که «اَکثرُ عَقوبَهً» است عقوبتش بیشتر است، کدام؟ قتل نفس.

«وَ لَو سُلِّمَ» تا اینجا بماند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo