درس خارج فقه استاد محمدرضا عصمتی

1402/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /تبیین اجمالی کلام امام خمینی رحمه الله در تایید برائت عقلی

 

بحث ما در رابطه ی با اقل و اکثر ارتباطی بود. آیا در اقل و اکثر ارتباطی قائل به برائت بشویم عقلا و شرعا یا قائل به احتیاط بشویم عقلا و شرعا و یا تفصیل بدهیم احتیاط عقلی و برائت شرعی ؟

حرف اول را و نظریه اول را عرض کردیم شیخ انصاری فرمودند و تقریراتی در استدلال خودشان بیان فرمودند دو سه نوع توضیح دادیم.

نظریه دوم مربوط به مرحوم صاحب کفایه بود و آن این بود که علم اجمالی انحلال پیدا نکرده مقتضای عدم انحلال علم اجمالی احتیاط است .

عرض کردیم امام رضوان الله تعالی علیه بیانی دارند می خواهند بفرمایند حق با شیخ اعظم انصاری است. یعنی برائت بگوییم عقلا و شرعا هر دو ، نهایت استدلال امام رضوان الله علیه با استدلال شیخ انصاری متفاوت است.

 

استدلال امام خمینی رحمه الله بر برائت عقلی

امام برای مطلب خودشان و اثبات مطلبشان مقدمات اربعه ذکر کرده اند و بعد از این چهار مقدمه نتیجه گرفتند .

مقدمه اول یک مقداری مباحث حکمی و فلسفی است. فرموده اند ما مرکب دو نوع داریم : مرکب خارجی و مرکب اعتباری، مرکب خارجی عبارت است از شیئی که در خارج دارای اجزاء متعدده است. شما میز نهارخوری را در نظر بگیرید یک صفحه بالاش داره و قسمتی پایه های او هست الی غیره اینها را حالا به سبکی و به شکلی این اجزاء متعدده را به هم وصل کرده اند. حاصلش شده یک میز. اثری که دارد این است که روی او غذا میخورید ، صندلی از پایه و غیره تشکیل شده است. اینها وقتی به هم پیوستند و صورت اتحادی و انضمامی پیدا کردند اثری بر او مترتب است و آن این است که شما از صندلی برای نشستن استفاده میکنید ، اینها مرکب خارجی است .

مرکب اعتباری : اعتبار یعنی قرار داد ، اشیائی که قانونی است قراردادی است اعتباری است یعنی واقعا و حقیقتا شیئ واحد نیستند آنها را شیئ واحد ما حساب میکنیم. اعتبره المعتبر شیئا واحدا ، مرکبات اعتباری مثل صلات؛ تکبیر شیئٌ قیام شیئٌ آخر همه شان وجود مستقل دارند. اما شارع همه اینها را در نظر گرفته است با غرض و مصلحتی که در نظر گرفته دیده آن غرض و مصلحتی که در نظر گرفته بر اجتماع و انضمام این امور متعدده مترتب است. وقتی تکبیر و قیام و غیره تا آخر وقتی اینها با هم منضم شدند یترتب علیه المصلحه که مصلحت چی هست ؟ قربان کل تقی پرهیزگار را به خدا نزدیک میکند معراج المومن می شود الی غیر ذلک ، پس یک مصلحتی و غرضی معتبر دارد نگاه میکند به اجزاء متعدده و آن اجزاء متعدده را کنار هم قرار می دهد شیئئ واحد قرار میدهد که یترتب علیه الغرض ، این مرکب مرکب اعتباری است .

چنانکه در مرکب خارجی بر مجموعه ی اجزاء یترتب الاثر در مرکب اعتباری هم بر مجموعه این اجزاء یترتب اثر ، منتهی مکلف هم همین مرکب اعتباری را از تکبیر شروع میکند تا آخر انجام می دهد شارع هم به همین مرکب اعتباری توجه کرده و امر صادر کرده است. منتهی فرق بین آمر و مامور آن است که آمر اول به وحدت توجه دارد بعد به کثرت منتهی شده و مامور از کثرت شروع کرده است به سمت وحدت می رود ،این حرف یعنی چی ؟ معنایش این است که اول شارع دیده است مجموع من حیث المجموع دارای غرض است لذا اول به مجموع نگاه کرده است بعدا نگاه به تک تک اجزاء کرده است. پس اول همه را واحد قرار داده نگاه به اون واحد کرده است چون غرض او یترتب علیه بعد آمده به تک تک اجزاء توجه کرده است ، برخلاف مامور و مکلف اجزاء را انجام می دهد تا به مرکب برسد پس مامور و مرکب از اجزاء و کثرت ها شروع میکند تا به وحدت برسد تا به اون واحد کل برسد. ولی آمر واحد کل را در نظر میگیرد به اعتبار واحد کل نظر به کثرت و اجزاء هم دارد به اعتبار تحقق غرضش و ترتب غرضش بر این مطلب لذا تعبیر امام می فرماید وزان مرکبات اعتباریه در عالم اعتبار من بعض الجهات وزان مرکبات حقیقه است در خارج. چطور در مرکبات حقیقیه کسر و انکسار صورت می گیرد بعد یک مرکب درست میشود در مرکبات اعتباریه هم همینطور است و تحصل صوره مستقله اخری هی صوره المرکب فلها وجود و وحدة. این مرکب یک وحدتی دارد منتهی وحدت اعتباری دارد غیر از ما للاجزاء غیر از وجودی که اجزاء دارد ها ، و مرکب اعتباری هم همینجوری است لذا در مرکب اعتباری اول نگاه استقلالی به مجموع من حیث المجموع است بعدا نگاه تبعی به اجزاء هم هست .

بنابراین اینجوری است ولی فرمودند این مامور و آمر با هم فرق میکنند. می فرماید که و اما مطلب دوم :

مطلب دوم و مقدمه ی دوم همین نکته ای است که آخر من گفتم و آن این است که در مرکب اعتباری اول در عالم اعتبار اون مرکب به عنوان شیئ واحد تحقق پیدا میکند ولی در مقام خارج اول اجزاء تحقق پیدا میکند بعد مرکب درست میشود لذا آمر اول از وحدت شروع میکند بعد به اجزاء توجه میکند ولی ماموری که دارد تکلیف را انجام می دهد اول اجزاء را انجام میدهد تا به مرکب برسد .

سوال....

جواب: خب وقتی بعد از اینکه شما می دانید مصلحت لایترتب مگر بر مجموع اجزاء پس شما میگویید مجموعه را شارع یک چیز حساب کرده مرکب انضمامی. یعنی گفته من به یک چیز امر کردم که صلات است منتهی اون یک چیز در عالم اعتبار یک چیز است ولی وحدت انضمامی دارد ولی اگر تک تک را نگاه کنی وحدت حقیقی ندارد اجزاء متعدده است .

ادامه

لذا این مقدمه ی اول و دوم کلام امام است .

مقدمه ی سوم فرمودند که امر متعلق به مرکب یک امر بیشتر نیست ما یک اقم الصلوه بیشتر نداریم یک اقم الصلوه بیشتر نداریم و او تعلق گرفته به مرکبی که غرض مولا را تامین می کند. تعلق گرفته به شیئ که غرض مولا را تامین می کند می فرماید و لیست الاجزاء متعلقه للامر اصلا اجزاء متعلق امر نیستند لعدم شیئیة لها چون در عالم لحاظ و اعتبار شرعی همه اینها یک چیز است اصلا اجزاء مستقلا لحاظ نشده است. شیئیت و وجودی ندارد ، پس این مطلب هست ، و لا یری عند البعث علیه الا صوره الوحدانیه خدا که می خواهد امر کند ما را وادار کند به انجام کاری یک صورتی بیشتر در ذهن او نیست و اون صورت صلاتی است صورت اجزاء اصلا ملاحظه نشده است ،

بعد می فرماید بنابراین فالآمر لا یری فی تلک الملاحظه الا امرا واحدا یک چیز را تصور می کند و لا یامر الا بامر واحد و امر نمی کند مگر به یک شیئ پس اجزاء اصلا امر ندارد ،

این مقدمه ی سومی است که امام رضوان الله علیه بیان فرموده اند .

خب حالا توضیحاتی هم داده اند خلاصه این مقدمه سوم این است .

مقدمه ی چهارم این است که اساس بحث این است : ببینید شما وقتی می خواهید تکلیفی را انجام بدهید کی انجام میدهید؟ وقتی حجت و دلیلی داشته باشید. اگر بر انجام فعلی حجت ندارید انجام اون فعل بر شما لازم نیست ، حال اینجوری است ، امام می فرماید ان الحجه علی المرکب همان دلیلی که مرکب را واجب کرده ، دلیل و حجت بر اجزاء هم هست یعنی به ما میگه اجزاء باید انجام بگیره چون مرکب باید انجام بگیرد ، یک حجت بیشتر نداریم و آن حجتی است که تعلق گرفته به مرکب ، بعد می فرماید : و الامر المتعلق به امری که تعلق گرفته به متعلق یکون داعیا الیها وادار میکند که اجزاء را انجام بده تا وقتیکه جزئیتش معلوم باشه اگر معلوم هست هذا جزء للمرکب حجت بر کل حجت بر این جزء هم هست دلیل بر کل دلیل بر این جزء هم هست. پس حجت دارد شما باید تابع حجت باشید و باید طبق حجت عمل کنید عقلا و شرعا ، اما جزء مشکوک چی؟ نمی دانی جزء مرکب هست یا نه؟ اجزاء متیقنه ی مرکب حجت دارد، کدام حجت؟ آن حجتی که به کل تعلق گرفت اقم الصلاة که به کل تعلق گرفت معنایش این است که تمام اجزاء مرکب را انجام بده اما اجزائی که جزئیتش معلوم است اجزائی که حجیتش معلوم هست اونها حجت داریم باید تابع حجت باشیم عمل کنیم اما جزء مشکوک لاحجة علیه جزء مشکوک چنانکه جزئیتش مشکوک است وجود حجت هم نسبت به او مشکوک است اگر مشکوک بود شک بدوی است برائت جاری می شود.

سوال....

جواب: معلوم به علم اجمالی در جایی است که جزئیتش معلوم باشد.

سوال....

جواب: میدانی مرکبی به شما امر شده ماموریت داری که مرکبی را انجام بدی اما این مرکبی که مامورید انجام بدهید نمی دانید نه جزئی است یا جزء دهم هم دارد جزء دهم مشکوک است لذا حجت بر مرکب حجت بر اون جزء مشکوک نیست اگر حجت بر جزء مشکوک نداری برائت جاری کن.

ادامه

اذا قامت الحجه بنابراین امر به متعلق به مرکب داعی به اجزاء است وقتی حجت باشد علی کون المرکب مترتبا من الاجزاء الکذائیه و منحل باشد و اما مع عدم قیام الحجه علیه اگر حجتی نیست که بابا اون مرکب مثلا قنوت جزئش است اصلا حجتی نداریم اما اینکه قنوت جزء باشه فلا یکون الامر به حجه علیها امر به مرکب حجت بر اون جزء مشکوک دیگه نخواهد بود اگر حجت نیست داعی بر اون هم نیست بنابراین در صورتیکه شک دارید در جزئیت شیئ للمرکب امر متعلق به مرکب حجت بر اون جزء مشکوک نیست وقتی حجت نداری برائت جاری میکنید ، قبح عقاب بلابیان و همه اینها دیگه جاری میشود .

این حاصل کلام امام است بعد از این چهار مقدمه می فرماید فتحصل مما ذکرنا نتیجه مما ذکرنا این است: اصل عقلی در باب اقل و اکثر ارتباطی برائت است فاذا اجتهد العبد وقتی عبد تلاشش را کرد در تحصیل اجزاء مرکب و تلاشش را به کار برد و بحث کرد از ادله ، ادله را قشنگ بررسی کرد به مقدار ممکن و حجت بر جمعی از اجزاء اقامه شد و بر بعضی از اجزاء حجتی نبود برائت جاری میکند و علم ان المولا قد اخذها فیه قطعا ولی شک فی اعتبار شیئ ، ده تا جزء را پیدا کرد یقین دارد مولا این ده تا جزء را لازم دانسته ولی در جزء یازدهم شک کرد تا شک کرد فاتی بما قامت الحجه علیه آنچه حجت دارد انجام می دهد و ترک می کند غیرش را مما هو مشکوک ،جزء مشکوک ، مشکوک الحجه هم هست وقتی مشکوک الحجه بود برائت جاری می شود لا یعد عاصیا دیگه این شخص را عاصی نمی گویند کسی که جزء مشکوک را انجام نداده نمی گویند عصیان کرده زیرا حجت نداشته خلاف حجت عمل نکرده است و یکون العقاب علی ترکه بلابیان و لا برهان. اگر اون جزء مشکوک را ترک کرد مولا خواسته باشه عقاب بکند عقاب بلابیان است و قبیح است.

پس خلاصه این است قائل به برائت می شویم عقلا و شرعا هم که معلوم است رفع ما لایعلمون این جزء ما لا یعلمون است برائت شرعی هم جاری میشود .

این کلام امام ، به نظر می رسد که زیبا تبیین کردند با مقدماتش ما به مقداری که وقت وسعت داشت توضیح دادیم و الا بیشتر هم می شد توضییح بدهیم ولی قشنگ بیان فرمودند ان شاء الله مراجعه کنید در تقریرات امام هم هست این مطلبی که من نقل کردم از کتاب انوار الهدایه صفحه 278 تا 282 بود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo