درس خارج فقه استاد محمدرضا عصمتی

1402/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /مقدمه دوم مرحوم امام قدس سره در برائت عقلی در اقل و اکثر ارتباطی

 

در بحث اصول گفتیم مرحوم امام رضوان الله علیه چهار تا مقدمه ذکر کرده اند و بعد از این چهار مقدمه نتیجه گرفته اند که در رابطه ی با اکثر قائل میشویم هم به برائت عقلی و هم برائت شرعی ، حالا فعلا بحث ما در برائت عقلی است برائت شرعی را به تفصیل بیان خواهیم کرد.

مقدمه ی اول امام را جلسه ی قبلی گفتیم.

مقدمه ی دوم این است می فرمایند: الثانية: أنّ كيفيّة تحصُّل المركّب في ذهن الآمر غالباً إنّما تكون عكس كيفيّة إتيانه في الخارج، بمعنى أنّ المكلّف إذا همّ بإتيان مركّب تتعلّق إرادته أوّلًا بوجوده الوحدانيّ، غافلًا عن أجزائه و شرائطه، ثمّ ينتقل منه إليها، و تتولّد إرادات أُخرى متعلّقة بها على وجهٍ يحصل المركّب منها، فإذا همّ بإتيان الصلاة تتعلّق إرادته أوّلًا بأصل طبيعتها من غير تعلّق بالأجزاء، و يكون المحرّك للعبد الأمر المتعلّق بالطبيعة، و لمّا رُئي أنّها لا تحصل إلّا بإتيان أجزائها و شرائطها على طبق المقرّر الشرعيّ تتولّد إرادات تبعيّة متعلّقة بها. و أمّا الآمر إذا همّ بتعليق الأمر بالمركّب فلا بدّ له- غالباً- من تصوّر الأجزاء و الشرائط أوّلًا مستقلًا، ثم ترتيبها حسب ما تقتضي المصلحة و الملاك النّفس الأمريّين ثم لحاظها على نعت الوحدة و إفناء الكثرات فيها ليحصل المركّب الاعتباريّ، ثمّ يجعلها موضوعاً للأمر و متعلَّقاً للإرادة، فالأمر ينتهي من الكثرة إلى الوحدة غالباً، و المأمور من الوحدة إلى الكثرة.[1]

امام رحمه الله علیه فرمودند وقتی اراده ی مولا تعلق گرفت به شیئ با انجام آن شیئ در خارج فرق میکند ، اراده ی مامور و مکلف، اول به نفس مرکب تعلق می گیرد یعنی مرکب به ما هو هو در ذهن او حاضر می شود و مرکب را اراده می کند اولا و بالذات به مرکب نگاه میکند ثانیا و بالعرض می بیند که این مرکب لا یتحقق مگر به تحقق اجزاء و شرائطش لذا پس از آن اراده ای که به کل داشت اراداتی به اجزاء پیدا میکند پس اول مامور و مکلف آنچه در ذهن او هست خود مرکب است خود طبیعت است. طبیعت صلات را در نظر می گیرد ملاحظه می کند. بعد می بیند که این طبیعت صلات لا یتحقق مگر اینکه اجزاء را شرائط را انجام بدهد لذا پس از آن اراده ای که به کل تعلق گرفت اراده ای به اجزاء و شرائط هم تعلق می گیرد اجزاء و شرائط را هم طلب می کند این کار مامور و مکلف است اما برعکس آمر و مکلِّف ، از جزئیات شروع میکند ، اجزاء را تصور می کند، شرائط را تک تک تصور می کند تا به کل برسد یعنی مکلف و مامور نمی تواند از کل شروع کند به جزء این باید از اجزاء شروع بکند تا به کل منتهی شود.

سوال.....

جواب: اول اراده ی طبیعت کل را می کند.

سوال....

جواب: میگه اقم الصلاة نماز بخوان.

سوال...

جواب و ادامه بحث: شما وقتی میگویید یعنی قصد انجام وظیفه ،بله ،قصد انجام وظیفه با اراده ای که من میگم فرق میکند اراده ای که من میگم اراده ی مولا است یعنی مصالح و مفاسد را در نظر می گیرد و شیئ را از مکلف می خواهد منتهی مکلف هم گاهی قصد قربت لازم دارد باید قصد کند که لله انجام بدهد ولی در مقام خارج وقتی تحقق پیدا میکند مکلف چه جور انجام میدهد؟ از جزئیات شروع میکند تا به کل برسد.

لذا فرمودند کیفیت پیدایش مرکب در ذهن آمر غالبا برعکس کیفیت اتیان مرکب است در خارج.

به این معنا که مکلف وقتی همت داشته باشد اهتمام بورزد قصد بکند اتیان مرکبی را تعلق میگیرد اراده اش اولا به وجود مرکب آن وجود وحدانی و وجود تکش کلیش یعنی خودش را مستقل در نظر میگیرد نه تک تک اجزاء را ، غافلا عن اجزائه و شرائطه در حالیکه نسبت به اجزاء و شرائط توجه ندارد ، غفلت دارد یعنی نمی داند؟ نه بلکه یعنی توجه ندارد.

ثم ینتقل منه الیها بعد از این کلی مرکب وحدانی منتقل به اجزاء هم میشود و تتولد و متولد میشود ارادات دیگری که متعلق به اون اجزاء است به شکلی که یحصل المرکب منها از اجزاء، مرکب پیدا بشه فاذا هم باتیان الصلاة وقتی مکلف اهتمام بروزد که نماز انجام دهد اولا اراده اش به اصل طبیعت صلات تعلق میگیرد بدون تعلق به اجزاء و شرائط، و یکون المحرک للعبد ولی محرک عبد امری است که تعلق به طبیعت گرفته است ، چه چیز عبد را وادار میکند که نماز بخواند ؟ امر اقم الصلاة که به طبیعت صلات تعلق گرفته به اجزاء کاری نداشته ، و لما رئی انها چون مکلف می بیند که آن مرکب پیدا نمی شود مگر با اتیان اجزاء و شرائطش و عبد می بیند آن پیدا نمیشود بر طبق مقرر شرعی تتولد ارادات تبعیة متعلقة بها.

بعد می فرماید و أمّا الآمر إذا همّ بتعليق الأمر بالمركّب فلا بدّ له- غالباً- من تصوّر الأجزاء و الشرائط أوّلًا مستقلًا، ثم ترتيبها حسب ما تقتضي المصلحة و الملاك النّفس الأمريّين ثم لحاظها على نعت الوحدة و إفناء الكثرات فيها ليحصل المركّب الاعتباريّ، ثمّ يجعلها ... .

قسمت اول مربوط به مکلف است مکلف همت می گمارد که نماز بخواند پس اول توجه به مرکب دارد بعد می بیند این مرکب در خارج تحقق پیدا نمی کند مگر با اجزاء و شرائط فورا به سمت اجزاء و شرائط حرکت می کند و آنها را هم اراده می کند تا برسد به طبیعت و مرکب ، قسمت اول کلام امام این است

اما فرمودند بخلاف آمر یعنی مولا ، مولا اول چیکار میکند؟ اجزاء و شرائط را در نظر می گیرد چون میخواهد فعلی را به مکلف دستور بدهد که دارای مصلحت است دارای ملاک است اگر می بیند ملاک ملاک صلاتیت مال ده تا جزء است اول ده تا جزء و پنج تا شرط و همه را در نظر می گیرد می بیند این مجموعه با هم دارای ملاک است پس تک تک اینها را مد نظر می آورد هم اجزاء را هم شرائط را پس اول توجه می کند به کثرات ، اول توجه می کند به کثرات چون این کثرات یعنی مجموعه ای از اجزاء و شرائط وقتی کنار هم جمع شدند مصلحت دارند و الا مصلحتی در کار نیست مجموعه با هم ملاک دارند و الا ملاکی در کار نیست لذا اول به اجزاء و شرائط نگاه می کند بعدا این اجزاء و شرائط را به هم می پیوندد استقلال آنها را کسر و انکسار می کند استقلالش را از بین می برد یک امر وحدانی اعتباری درست می کند ثم یتعلق الامر به این امر وحدانی اعتباری ، پس مولای معتبر و آمر از کثرات شروع می کند به وحدت اعتباری منتقل می شود و وحدت اعتباری را متعلق امر خودش قرار می دهد اما مامور مکلف ابتدا به وحدت و واحد اعتباری توجه دارد بعد می بیند آن واحد اعتباری مصلحتش تحقق پیدا نمی کند مگر با اتیان اجزاء و شرائط لذا سپس به اجزاء و شرائط توجه پیدا میکند مثل کسی که می خواهد زن بگیرد اول توجه اش به زوجه است بعد می بیند که این زوجه به دست نمی آید چونکه باید خواستگاری بکند پول خرج بکند بعد طالب مقدمات می شود بالتبع و الا چیزی که مطلوب اصلی زوجه است اول به او توجه می کند بعد به مقدمات ، مکلف می خواهد امر مولا را اطاعت کند طبیعت را ایجاد بکند می بیند ایجاد طبیعت ممکن نیست مگر با اجزاء و شرائط لذا علاقه به اجزاء و شرائط هم پیدا می کند تبعا نه مستقلا ، و اما آمر وقتی همت بگمارد به تعلیق امر به مرکب غالبا باید تصور کند اجزاء و شرائط را اولا مستقلا سپس آنها را کنار هم بچیند بحسب آنچه که مصلحت و ملاک واقعی اقتضا می کند سپس همه ی اجزاء و شرائط را به نعت وحدت یعنی وحدت اعتباری ملاحظه می کند و افناء الکثرات فیه همه این کثرات ،اجزاء و شرائط را فانی در آن صورت واحده قرار می دهد تا اینکه مرکب اعتباری پیدا بشود وقتی مرکب اعتباری پیدا شد این مرکب اعتباری را موضوع قرار می دهد برای امر و متعلق اراده ی خودش قرار می دهد پس آمر از کثرت به وحدت می رسد غالبا و مامور از وحدت به کثرت می رسد غالبا.

اینها دو تا مقدمه واقعا مقدمه بود ولی این مقدمه ی سوم اساس این مقدمات است اساس این مقدمات این مقدمه سوم این است و آن مقدمه سوم آن است که حجت بر مرکب حجت بر اجزاء و شرائط هم هست.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo