درس خارج فقه استاد محمدرضا عصمتی

1402/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /مقدمه سوم و چهارم مرحوم امام قدس سره در برائت عقلی در اقل و اکثر ارتباطی

 

بحث اصولی ما بحث اقل و اکثر ارتباطی بود.

آیا در اقل و اکثر ارتباطی قائل به برائت بشویم یا قائل به احتیاط بشویم؟

مطالبی را گفتیم حاصل این بود که اگر علم اجمالی المردد بین الاقل و الاکثر اگر انحلال پیدا بکند برائتی می شویم و الا باید احتیاطی بشویم

شیخ اعظم انصاری فرمود برائت عقلا و شرعا، و استدلال کرده اند. استدلالات شیخ بیان شد و نقدهایی که بر شیخ وارد شده بود توضیح دادیم.

صاحب کفایه فرمود احتیاط عقلی و برائت شرعی ، دلیلش این بود که علم اجمالی انحلال پیدا نکرده است وقتی انحلال پیدا نکرد مقتضای علم اجمالی احتیاط است.

 

استدلال مرحوم امام رضوان الله علیه بر برائت عقلی

بعد اللتیا و التی کلامی را از امام نقل کردیم.

عرض کردیم امام رحمه الله علیه قائل به برائت هستند. برای اثبات برائت چهار مقدمه بیان داشته اند و بعد از این چهار مقدمه نتیجه گیری کرده اند برائت را عقلا و شرعا.

دو مقدمه از این مقدمات را ذکر کردیم.

مقدمه ی اول آن بود که مرکب اعتباری وزانش در اعتباریات وزان مرکبات خارجیه است چنانکه مرکبات خارجیه پس از کسر و انکسار و فعل و انفعالاتی تبدیل میشود به صورت واحده و امر وحدانی میشود یک ، مرکب اعتباری هم پس از کسر و انکسار تبدیل میشود به شیئ واحد و صورت واحده و اجزاء صورت استقلالی خودشان را از دست می دهند.

این حاصل مقدمه ی اول بود.

مقدمه ی دوم که دیشب بر اساس نسخ ای که اشتباه بود ما توضیح دادیم و بعد برگشتیم تا متوجه اشتباه شدیم. فقط امشب آدرس می دهم مطالب امام رضوان الله علیه را یک نوع اش دست نویس های خودشان بوده است که بعد از ارتحالشان چاپ شده؛ کتاب انوار الهدایه فی التعلیقة علی الکفایة. در عین حال یک تقریر ایشان را آقای سبحانی حفظه الله نوشته اند که در سه جلد تهذیب الاصول چاپ شده است. تقریر دومی توسط مرحوم آیت الله فاضل در دو جلد نوشته است به نام معتمد الاصول ، و یک تقریر دیگری هم از امام هست جواهر الاصول تقریر پنجمی هست به نام تنقیح الاصول و اینها چاپ شده است.

ما که مراجعه کردیم دیدیم تقریرات مرحوم آقای فاضل رحمه الله علیه که تقریرات بحث امام است از همه هم خلاصه تر است و هم گویاتر است ظاهرا تصحیح هم شده خیلی جالبه لذا آن بحث دیشب که در امر دوم ظاهرا خدمتتان گفتم به کتاب تقریرات آقای فاضل نگاه کنید بعد در آنجا خیلی راحت و قشنگ بحث اول را مامور فرموده بحث دوم را آمر فرموده قشنگ توضیح داده است و من توضیح این امر دوم را در جلسه ی قبل توضیح دادم.

اما مقدمه ی سوم

الثالث: الأمر المتعلّق بالمركّب الاعتباري لا يكون إلّا أمراً واحداً متعلّقاً بأمر واحد، و الأجزاء لا تكون مأموراً بها أصلًا، لعدم كونها ملحوظة إلّا فانية في المركّب بحيث لا يكون لها وجود استقلالي. غاية الأمر أنّ كلّ جزء مقدّمة مستقلّة لتحقّق المأمور به، غاية الأمر أنّها مقدّمة داخليّة في مقابل المقدّمة الخارجية. و الفرق بين قسمي المقدّمة: أنّ المقدّمة الخارجيّة يكون الداعي إلى إتيانهما أمر آخر ناشٍ من الأمر بذي المقدّمة، بناءً على وجوب المقدّمة، أو اللزوم العقلي بناءً على عدم الوجوب، و المقدّمات الداخليّة يكون الداعي إليها هو نفس الأمر المتعلّق بذي المقدّمة لعدم كون المركّب مغايراً لها، لأنّه إجمالها و صورتها الوحدانيّة، و هي تفصيله و تحليله، و هو لا ينافي مقدّمية الأجزاء، لأنّ المقدّمة إنّما هو كلّ جزء مستقلًاّ لا مجموع الأجزاء. و بالجملة، فالأمر المتعلّق بالمركّب يدعو بعينه إلى الأجزاء، و لا يلزم من ذلك أن يكون الأمر داعياً إلى غير متعلّقه، لأنّ الأجزاء هي نفس المركّب، و الفرق بينهما بالإجمال و التفصيل و البساطة و التحليل.[1]

مقدمه ی سوم این است که مرکبی که دارای اجزاء هست یک امر بیشتر ندارد. ما در یک مرکب اعتباری که دارای اجزاء است و دارای شرائط است اوامر متعدده نداریم یک امر بیشتر نیست شما طبیعت صلات را در نظر بگیرید مرکب اعتباری است مرکب است از اجزائی که اولها التکبیر و آخرها التسلیم و از شرائطی از قبیل پوشش و نمی دونم طهارت و الی غیر ذلک ، یک امر اقم الصلاة به این مرکب تعلق گرفته ، امام می فرماید ما امر واحد داریم اوامر متعدده نداریم ، چرا این فرمایش را فرمودند؟ بخاطر اینکه در بین علما حفظهم الله یا رحمهم الله داریم که فرموده اند امر به مرکب ینحل به تعداد اجزاء مرکب به اوامر متعدده یعنی درست است ما یک اقم الصلاة بیشتر نداریم درسته اما این اقم الصلاة عند التحلیل ینحل بحسب الاجزاء. اگر نماز ده جزء است تبدیل میشود به ده تا امر. اگر پنج تا شرط هم دارد پنج تا امر هم به آنها تعلق می گیرد پس اوامر متعدده وجود دارد و این اوامر متعدده امتثال های متعدده لازم دارد. امتثال رکوع شیئٌ و امتثال سجده شیئ آخر. پس اوامر متعدده است در ظاهر امر واحد است در باطن اوامر متعدده است برخی اینجور فرمودند .

پس ما در مرکبات اعتباری یک امر نداریم امر های متکثره و متعدده داریم لکل امر اطاعة و امتثال غیر از امتثال امر متعلق به کل مرکب ، این یک نظر است.

امام رضوان الله علیه فرمودند ما اصلا یک امر بیشتر نداریم یک اقم الصلاة داریم و او به طبیعت صلات تعلق گرفته المرکب من الاجزاء و الشرائط همینقدر بیشتر نیست. یک امر بیشتر نداریم این یک امر همه ی اجزاء را شامل میشود یعنی این امر داعویت دارد باعثیت دارد محرکیت دارد برای عبد که مرکب را انجام بدهد لذا تحریک می کند مکلف را که اجزائش را انجام بدهد شرائطش را هم انجام بدهد. بخاطر اینکه مرکب را انجام بدهی نه اینکه تکبیر یک امر داشته باشد قیام امر دیگری داشته باشد این جور چیزی نیست.

بنابراین فرمایششان این است الامر المتعلق بالمرکب الاعتباری لایکون الا امر واحدا متعلقا بامر واحد یک امر بیشتر نیست به شیئ واحد تعلق گرفته و هو المرکب و الاجزاء لاتکون مامورا بها اصلا اجزاء مامور به نیستند یعنی امر مستقل ندارند البته امری که خیمه ی طبیعت و مرکب را درست کرده اجزاء را تحت خیمه قرار داده است لعدم کونها ملحوظة الا فانیة فی المرکب اجزاء را مستقل در نظر نگرفته اند. فانی در مرکب در نظر گرفته اند. بحیث لایکون لها وجود استقلالی. غایة الامر این است کلُّ جزء مقدمه ی مستقل است برای تحقق مامور به یعنی تا تکبیر را نگی نمیشود نماز محقق بشود بفرمایید مقدمه ی داخلیه دارد یعنی اجزاء تکبیر هست قیام هست یکی یکی باید انجام بدهی تا مرکب حاصل بشود اما مقدمه ی داخلیه هستند در مقابل مقدمه ی خارجیه .

فرق بین مقدمه ی خارجیه و داخلیه ، مقدمه ی داخلیه یعنی اجزاء مقدمه ی خارجیه یعنی شرائط ، مقدمه ی داخلیه از آن جهت که عین مرکب اند جدای از مرکب نیستند فرقشان با مرکب به اجمال و تفصیل است مرکب مجمل و کلی است اجزاء تفصیل و جزئیات است. اینها هیچ فرقی نمی کنند لذا اینها ولو اسمش را می خواهی مقدمه بگذار در نامگذاری دعوا نداریم بگو به اعتبار تک تک را در نظر بگیری مقدمه است؛ مجموع را در نظر بگیری ذی المقدمه است، عیب ندارد ولی امر غیری به اینها تعلق نمی گیرد. امری که اگر مقدمه، واجب باشد یعنی بر فرض مقدمه واجب واجب باشد به آنها تعلق بگیرد. امری که از ذی المقدمه به مقدمه ترشح می کند مربوط به مقدمه ی خارجیه است که شرائط است. مقدمه ی داخلیه امر مقدمی بهش تعلق نمی گیرد و فرق بین دو قسم مقدمه این است که مقدمه ی خارجی داعی به اتیانش داریم و امر دیگری ایجاد انگیزه می کند که آن امر دیگر از کجا سرچشمه گرفته ؟ از این امر ذی المقدمه ناشی شده از امر به ذی المقدمه ، بنابر وجوب یعنی اگر گفتیم مقدمه ی واجب واجب است یا لزوم عقلی اگر گفتیم وجوب شرعی نیست. ولی مقدمات داخلیه داعی به این مقدمات هو نفس الامر المتعلق بذی المقدمة همان امر صلاتی ما را وادار می کند تکبیر بگوییم دیگر امر دیگری (امر غیری) لازم ندارد،

زیرا مرکب مغایر با اجزاء نیست لانها چون مرکب اجمال همین اجزاء است و اجزاء تفصیل همان اجمال است و صورت وحدانی است و هی تفصیلُه و تحلیلُه و هو لا ینافی هیچ منافاتی ندارد شما اسم اجزاء را مقدمه بگذار دعوا نداریم (از باب اینکه اگر خودش را مستقل نگاه کنیم مقدمه است و اگر در جمع نگاه کنیم ذی المقدمه است) ، در نامگذاری دعوایی نداریم ولی مطلب واضح است.

و خلاصه امر متعلق به مرکب یدعوا بعینه ، بعینه همان امر ما را دعوت می کند و انگیزه میشود که اجزاء را انجام بدهیم و لازم نمی آید که امر داعی به غیر متعلقش باشد چون همین اجزاء مرکب است و جدا نیست ، زیرا اجزاء خود مرکب است و فرق بین اجزاء و مرکب اجمال و تفصیل است ، این هم امر سوم و مقدمه ی سوم

مقدمه ی چهارم که نتیجه گیری است.

الرابع: أنّك عرفت في الأمر الثالث أنّ الأمر يدعو إلى الأجزاء بعين دعوته إلى المركّب، و يترتّب على ذلك أنّ الحجّة على الأجزاء إنّما هي بعينها الحجّة على المركّب لكن مع تعيين الأجزاء التي ينحلّ إليها، و أمّا مع عدم قيام الحجّة على بعض ما يحتمل جزئيّته فلا يمكن أن يكون الأمر المتعلّق بالمركّب داعياً إلى ذلك الجزء المشكوك أيضاً بعد عدم إحراز انحلال المأمور به إليه.

و بالجملة: فالأمر المتعلّق بالمركّب إنّما يدعو إلى ما علم انحلاله إليه من الأجزاء، و أمّا الجزء المشكوك فلا يعلم بتعلّق الأمر بما ينحلّ إليه حتّى يدعو الأمر إليه أيضاً.

و بالجملة: فتمامية الحجّة تتوقّف على إحراز الصغرى و الكبرى معاً، و إلّا فمع الشكّ في إحداهما لا معنى لتماميّتها، فاللازم العلم بتعلّق الأمر بالمركّب و بأجزائه التحليليّة أيضاً، و بدون ذلك تجري البراءة عقلًا الراجعة إلى قبح العقاب بلا بيان و المؤاخذة بلا برهان.[2]

می فرماید به اینکه : شما وقتی ملزم به انجام کاری هستید که حجت داشته باشید. حجت واصل باید داشته باشید. حجتی که به دستتان رسیده باشد اگر حجت داشته باشید حجت شما علم باشد یا علمی[3] باشد فرقی نمی کند. اگر حجت داشتی باید طبق حجت عمل کنی. اگر حجت نداشتی عقاب بلابیان است ، پس وقتی شما لازم است اطاعت امر بکنید که حجت داشته باشید. اگر حجتی در کار نبود اطاعتی لازم نیست ، قبح عقاب بلابیان وقتی جاری نمی شود که شما بیان داشته باشید و البیان هو الحجه آن هم الحجة الواصلة حجتی که به دست شما رسیده باشد. اگر حجتی هست و شما نهایت تلاش در جستجو را انجام داده اید و به دست نیاوردید. همه ی عالم را گشتید پیدا نکردید. وقتی حجتی اصلا پیدا نکردید هر چه گشتید، فی مظانها بررسی کردید، ابواب متعدده را بررسی کردید، حجت پیدا نکردید اینجا اگر ولو اینکه واجبی در واقع باشد مولای حکیم اگر شما را مجازات بکند عقاب بلابیان است و عقاب بلابیان واصلٍ بر حکیم قبیح است پس بنابراین شما وقتی نمی توانید برائت جاری کنید که حجت داشته باشید.

الرابع می فرماید مقدمه ی چهارم ، قد عرفت در امر سوم که امر دعوت می کند به اجزاء به عین دعوتش به مرکب یعنی یک امر گفتیم بیشتر نداریم همان امری که ما را وادار می کند مرکب را انجام بدهیم وادار میکند که اجزاء را انجام بدهیم و یترتب علی ذلک فرع بر این مطلب این است حجت بر اجزاء بعینه حجت بر مرکب است. یعنی حجت واصل چیه ؟ همان امری که به مرکب تعلق گرفته است. حجت دیگری که شما بر اجزاء ندارید. چون یک امر بیشتر ندارید، لکن مع تعیین الاجزاء اگر این اجزاء مشخص باشد معلوم باشد علم به آنها دارید خب این حجتی که بر کل دارید بر تک تک آن اجزاء معلومه حجت دارید اما اگر یک موردی شک دارید که جزء هست یا نیست شک دارید که جزء هست یا نه شک دارید که حجت دارید یا حجت واصل ندارید وقتی شک دارید که حجت واصل دارید یا نه برائت است دیگر ، عقاب بر او بلابیان است. پس بنابراین هیچ مشکلی ندارد، لکن مع تعیین الاجزاء اگر اجزاء مشخص باشد التی ینحل الیها آن اجزائی که این مرکب به تحلیل آنها رفته اینجا حجت دارید و اما با عدم قیام حجت علی بعض هیچ دلیل ندارید که هذا جزء ولی احتمال می دهید جزء باشد فلا یمکن ان یکون الامر امر متعلقِ به مرکب، به این جزء مشکوک ما را دعوت نمی کند وادار نمی کند آن را انجام بده چون حجت نداری دیگر ، آن امر به مرکب داعی به این جزء مشکوک نیست بعد از عدم احراز چون احراز نکردی که مرکب منحل به این جزء هم میشود یا نمی شود.

و بالجمله امر متعلق به مرکب دعوت میکند ما را به چیزی که علم داری به انحلال مرکب به او می دانی وقتی مرکب را تجزیه و تحلیل کنی این هم هست من الاجزاء و اما جزء مشکوک فلا یعلم بتعلق الامر بما ینحل الیه اصلا نمی دانی امر به این تعلق گرفته ؟چرا؟ چون نمی دانی جزء است یا نه نمی دانی متعلق با او بیگانه است یا بیگانه نیست مرکب ، لذا امری به او تعلق نگرفته و حجتی نیست.

خلاصه پس تمامیت حجت ، حجت کی تمام میشود؟ وقتی جزئیت که صغری است معلوم باشد وقتی جزئیت این شیئ معلوم شد حجت او را می گیرد تا جزئیتش مشخص نبود لا یتعلق به حجةٌ اگر حجت نداری عقابش بلابیان است فاللازم پس تمامیت حجت متوقف بر احراز صغری و کبری هست با هم و الا با شک در یکی از این دو یا صغری را شک داری یا کبری را لامعنی تمامیتها حجت تمام نیست و لازمه ی علم به تعلق امر به مرکب و اجزاء تحلیلیه اش ایضا همین است و بدون ذلک اگر شما احراز صغری و کبری را نکردید تجری البرائة عقلا ، شک دارید لذا حجت واصل ندارید حجت واصل که نبود خود به خود علم اجمالی منحل است تمام است و برائت جاری می شود که برگشتش به قبح عقاب بلابیان است و مواخذه ی بلابرهان.

این حاصل کلام امام و نتیجه گیری که فرمودند.

فورا یک ایرادی بلکه ایراداتی هست.

ایراد اساسی این است که آقا اینجا شک در جزئیت شک در محصل است اگر شک در محصل باشد مجرای احتیاط است از اینجا چی جواب می دهید؟

 


[3] ظن معتبر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo